menu button
سبد خرید شما
تنهایی چیست؟
موفقیت  |  1403/12/23  | 

تنهایی چیست؟


بعضی‌ها از تنهایی فرار می‌کنند و بعضی‌ها هم به آن پناه می‌برند. بعضی‌ها عاشق تنهایی هستند و بعضی‌ها از آن متنفرند. تنهایی می‌تواند نتیجه‌ی یک اتفاق ساده یا یک تصمیم شخصی باشد، اما هرچه که هست، حالا جزئی از زندگی ما شده که باید با آن کنار بیاییم. برخی افکار و اندیشه‌های انسان‌شناسانه، آدمی را اساسا تنها دیده‌اند و باور دارند انسان در هر حال و موقعیتی موجودی ذاتا تنهاست. اما این تفکر قطعا نمی‌تواند منکر وابستگی انسان به اجتماع، روابط و تبادل احساسات دو یا چند سویه باشد.


در چند دهه‌ی اخیر و با توسعه‌ی جهان مجازی و گذران بخش قابل‌توجهی از ساعات زندگی در شبکه‌های اجتماعی و اینترنتی، به نظر می‌رسد شکل جدیدی از تنهایی را تجربه کرده و می‌کنیم. تاثیرات مثبت و تسهیلات متعددی که این جنس روابط مجازی بر زندگی بشر گذاشته قابل‌چشم‌‌پوشی نیست، اما چطور می‌توان متوجه بود مرز بین بهره‌مندی و سودآوری این نوع روابط که قطعا یکی از نتایج بارز و مشخص آن تنهاتر شدن آدمی در محیط‌های حقیقی است چه میزان است؟ در ادامه‌ی در مورد مفهوم تنهایی، معایب و مزایای آن، اشکال آن و راه حل‌های مربوط به ایجاد و یا گریز از تنهایی صحبت خواهیم کرد.


تنهایی مدرن

در دوره‌ی عجیب‌وغریبی زندگی می‌کنیم؛ از یک طرف همه‌چیز را طوری می‌سازند که آدم را از بقیه بی‌نیاز کند و از آن طرف می‌‌‌گویند که تنهایی معضل انسان مدرن است! ما دیگر برای انجام کارهای بانکی‌مان، خریدکردن، عکاسی و حتی پیداکردن چیزی برای خوردن، نیازی به دیدن دیگران نداریم؛ یعنی می‌توانیم همان‌طور که گوشه‌ی آپارتمان و جلوی لپ‌تاپمان نشسته‌ایم، مدت‌ها با سایه‌مان روی دیوار زندگی کنیم و آب هم از آب تکان نخورد! از همان پشت لپ‌تاپ کارمان را انجام بدهیم، حقوقمان را بگیریم و حتی آن را خرج کنیم.

می‌دانم که دارم اغراق می‌کنم، اما قصدم این است که بگویم دنیا، هم دارد روزبه‌روز ما را از هم دورتر می‌کند و هم نگران دورشدن ما از همدیگر است. تنهایی اگر بزرگ‌ترین معضل انسان مدرن هم باشد، معضل دست‌ساخته‌ی خودش است؛ یک چیزی است مثل ترافیک، آلودگی هوا یا ته‌کشیدن منابع آب که آدم‌ها خودشان برای خودشان درست کرده‌اند و حالا دنبال راهی برای فرار از آن می‌گردند.

تنهایی آدم‌ها را فیلم و کتاب هم پر نمی‌کند. این چیزها برای پرکردن اوقات فراغت خوبند. درواقع تنهایی آدم‌ها را آدم‌ها پر می‌کنند. حالا که نمی‌شود به عقب برگشت و آدم‌ها را فرستاد تا دسته‌جمعی ماموت شکار کنند و برای آتش غارشان هیزم جمع کنند، باید راه دیگری پیدا کرد، قبل از اینکه به مجموعه‌ی تنهایان تبدیل شویم؛ به ستاره‌هایی که از دور به نظر می‌رسد کنار هم نشسته‌اند، اما درحقیقت میلیون‌ها سال نوری بین هر کدامشان فاصله است و بعید به نظر می‌رسد که بتوانند صدای هم را بشنوند، چه برسد به اینکه توی شادی و غم کنار هم باشند و از این حرف‌ها...


تنهایان در جمع 

شاید این‌طور به نظر برسد که شاعرانه‌ترین و عاشقانه‌ترین نوع تنهایی همین است، اما تنهاماندن در یک جمع، دردناک‌ترین نوع تنهایی است که خیلی‌وقت‌ها بیشتر از عاشقی، علامت بی‌هم‌زبانی است. احتمالا همه‌ی ما این موقعیت را تجربه کرده‌ایم و بارها پیش آمده که احساس کنیم به جمعی که باید چند ساعتی را در آن بگذرانیم تعلق نداریم. این شرایط برای بعضی از ما بیشتر اتفاق می‌افتد؛ آن‌هایی که غالبا در مهمانی‌ها یک گوشه می‌نشینند و ساعت‌ها را با نگاه‌کردن به بقیه، لبخند‌زدن و پوست کندن میوه می‌گذرانند

هر کدام از این آدم‌ها برای سکوت و کناره‌گیری‌شان دلایل خودشان را دارند، اما همه‌ی آن‌ها در یک چیز با هم مشترکند: اینکه ما آن‌ها را قضاوت می‌کنیم. این تنهایان میان جمع، قربانیان بی‌چون و چرای پیش‌داوری‌های ما هستند. ما به آن‌ها برچسب می‌زنیم که خودشان را می‌گیرند یا فیس و افاده‌ای هستند یا مثلا با خودمان فکر می‌کنیم که این بیچاره حتما افسردگی دارد و بد نیست که یک مشاور خوب به او معرفی کنیم! بعضی وقت‌ها هم برای توجیه رفتارش، دلایل عجیب‌وغریب‌تری می‌آوریم؛

مثلا کل تاریخچه‌ی خاندان را زیرورو می‌کنیم تا دربیاوریم کی و کجا بین این دوست تنهای ما و میزبان حرف و حدیثی پیش آمده که حالا این‌طور یک گوشه کز کرده و قیافه گرفته است. جالب این است که در تمام مدتی که داریم زیرچشمی او را می‌پاییم و نظریه‌پردازی می‌کنیم، به خودمان زحمت نمی‌دهیم تا چند متر جابه‌جا شویم، کنارش بنشینیم و سر حرف را باز کنیم.

همه‌ی ما ذهنمان را قفسه‌بندی می‌کنیم و دوست داریم که آدم‌ها را توی این قفسه‌ها بگذاریم: قفسه‌ی آدم‌های شاد، قفسه‌ی آدم‌های مذهبی، قفسه‌ی آدم‌های غمگین، قفسه‌ی آدم‌های فرهیخته و قفسه‌ی آدم‌هایی که توی جمع با بقیه نمی‌جوشند. بعد هم برای اینکه قفسه‌بندی ذهنی‌مان به هم نریزد، آدم‌ها را مثل کتاب‌هایی که موضوعاتش مشخص است و تغییر نمی‌کند، تا ابد توی همین قفسه‌ها نگه می‌داریم. به این ترتیب هیچ‌وقت به سراغ آن‌هایی که در جمع‌ها تنها می‌نشینند، نمی‌رویم و اگر برویم هم خیلی وقت صرفشان نمی‌کنیم، غافل از اینکه شاید یکی از همین‌ها بتواند صمیمی‌ترین دوست ما باشد.




حق تنهابودن

اسمش همین است: حق تنهابودن؛ اگر چه ما آن را به یک اسم دیگر، یعنی حریم شخصی می‌شناسیم. حریم شخصی یعنی جایی که فقط خود آدم است و خدای خودش و قرار نیست کس دیگری و به هر بهانه‌ای وارد آن بشود. حریم شخصی می‌تواند دفتر خاطرات، گوشی موبایل، پرونده‌ی پزشکی و خیلی جاهای دیگر باشد. آنچه درباره‌ی حریم شخصی مهم است، همین حق انحصاری دسترسی به آن برای فرد است که اگر غیر از این باشد، باید یک اسم دیگر برایش انتخاب کرد.

حریم شخصی مفهومی است که با امنیت ما پیوند خورده است. همان‌طور‌که اگر چند صد سال پیش، یک نفر به قبیله‌ی ما حمله می‌کرد، جمع می‌شدیم و جلویش در می‌آمدیم، حالا هم اگر کسی ایمیلمان را هک کند، شاکی می‌شویم و راهی پیدا می‌کنیم تا جلویش را بگیریم.

حفظ‌کردن حریم شخصی این روزها کار چندان آسانی نیست، چون بعضی وقت‌ها خودمان دیگران را به آن دعوت می‌کنیم و بعضی وقت‌ها دیگران سرخود به آن سرک می‌کشند. اگر از من بپرسید می‌گویم تا چند سال دیگر به جایی می‌رسیم که انگار همه‌ی ما داریم در یک اتاق شیشه‌ای یا چیزی شبیه به یک آکواریوم زندگی می‌کنیم و اگر چیزی را نمی‌بینیم به این خاطر نیست که جلوی چشممان نیست و صرفا به این خاطر است که وقت دیدنش را نداریم و برایمان مهم نیست.

برای مثال، به دنیای سیاست نگاه کنید. ببینید که تازگی‌ها چقدر میکروفون‌ها اشتباهی روشن می‌مانند و صداهایی را ضبط می‌کنند که بعد از ده‌، دوازده سال پخش می‌شوند یا مثلا نگاه کنید که روزی چندتا ایمیل محرمانه منتشر می‌شود، آن‌قدر که دیگر هیچ‌ چیز واقعا محرمانه‌ای باقی نمانده است! در چنین دنیایی دفاع از حق تنهابودن، کار ساده‌ای نیست.


درآمدن از تنهایی 

ما به هزار دلیل تنها می‌شویم و به این تنهایی عادت می‌کنیم و ممکن است تا جایی پیش برویم که دیگر حتی تحمل جمع را نداشته باشیم. درآمدن از این نوع تنهایی‌ها، یعنی تنهایی‌هایی که عادت ما شده‌اند و حالا بخشی از خلق‌وخوی ما را تشکیل می‌دهند، خیلی سخت است. گاهی تنها زندگی‌کردن تبدیل به یکی از مناسک زندگی‌مان می‌شود. تنها بیدارشدن، تنها غذاخوردن، برنامه‌های تلویزیونی خاصی را در تنهایی دیدن، تنها به خرید رفتن و کلا تقسیم روز به همه‌ی کارهایی که می‌شود تنهایی انجام داد و اگر کسی در این بین به سراغ ما بیاد، مزاحمی است که برنامه‌هایمان را به هم ریخته و ساعت خوابمان را جا‌به‌جا کرده است.

پوسته‌ی تنهایی در این نوع از زندگی روز‌به‌روز سخت‌تر می‌شود و شکستن آن دشوارتر. شاید برای همین است که ادیان و فرهنگ‌ها پر از مناسک و آداب ‌و رسوم جمعی است؛ کارهایی که انجام آن‌ها به‌تنهایی ممکن نیست و در جمع معنا پیدا می‌کند و انجام‌دادن جمعی بعضی از آن‌ها اجباری است. این مناسک جمعی، آدم‌ها را از لاکشان بیرون می‌کشند و اجازه نمی‌دهند تا در تنهایی خودمان غرق شویم و رفته‌رفته از یاد برویم. مردم به دیدن ما در بین خودشان عادت می‌کنند و اگر نباشیم، جای خالی‌مان توی چشم می‌زند.

 شرکت‌کنندگان در بعضی از این مناسک جمعی وظایفی به عهده می‌گیرند و این یعنی برای انجام‌دادن کارهایشان به دیگران نیازمندند. آن‌ها دیگر نمی‌توانند در خانه بمانند و همه چیز را از پشت‌ لپ‌تاپشان کنترل کنند. نمی‌توانند درهایشان را به روی دنیا ببندند و هم‌زمان آداب و رسوم جمعی را که به آن معتقدند، به‌جا بیاورند. تنهاشدن می‌تواند براساس یک اتفاق ساده و ناخواسته باشد، اما بیرون‌آمدن از تنهایی حتما به یک تصمیم و اراده‌ی جدی احتیاج دارد. 




آخرین مطالب


مشاهده ی همه

معرفی محصول از سایت موفقیت


مشاهده ی همه

دیدگاهتان را بنویسید

footer background