![post title تحلیل روانشناختی فیلم «پیش از غروب»](/files/UploadFiles/1403/kou97qq69ovm1qsa5o68d.jpg)
سایه سنگین خیال بر زندگی واقعی
تحلیل روانشناختی فیلم «پیش از غروب»
فیلم «پیش از غروب»، بخش دوم داستان دو جوان عاشقی است که در فیلم «پیش از طلوع» ماجرای آنها را دیدیم.
کارگردان: ریچارد لینکلیتر
بازیگران اصلی: جولی دلپی (سلین)، اثین هاوک (جسی)
ساخت: 2004 - ایالات متحده آمریکا
ژانر: درام - عاشقانه
فیلمنامه: ریچارد لینکلیتر، کیم کریزان
داستان فیلم «پیش از طلوع» از این قرار است که یک دختر فرانسوی و یک پسر آمریکایی، هر دو بیستودو- سه ساله، بهطور اتفاقی در قطار با هم آشنا شده و به پیشنهاد پسر، در وین از قطار پیاده میشوند تا چند ساعتی بیشتر با هم باشند؛ تا زمانی که خورشید طلوع کند و هر کدام به سمت کشور و سرنوشت خودشان بروند؛ اما این یک دیدار معمولی نیست و پیوند عاطفی عمیقی بین آنها شکل گرفته است. اگرچه هر دو اعتقاد دارند ادامه این رابطه، با توجه به دوربودن راه و مسیرشان از یکدیگر، بیاندازه دشوار است و نمیخواهند این حس رویایی را با ادامهدادن رابطه و تندادن به مشکلاتی که در این نوع روابط بهوجود میآید، خراب کنند، اما در لحظه آخر تصمیمشان را عوض میکنند و با هم قرار میگذارند که بدون ردوبدلکردن آدرس و شماره تماس، دقیقا ۶ ماه بعد در همین ایستگاه قطار همدیگر را ببینند. «پیش از غروب»، ادامه داستان آنها را پس از گذشت 9 سال به تصویر میکشد.
جسی؛ 9 سال بعد
فیلم با صحنهای آغاز میشود که در آن «جسی» بهعنوان نویسندهای موفق در میان هوادارانش در یک کتابفروشی در پاریس نشسته است و به پرسشهای آنها درباره رمان پرفروش خود پاسخ میدهد. چین و چروک روی صورتش گذر زمان را نشان میدهد، ولی به نظر میرسد او سالهای خوبی را پشت سر گذاشته است. 9 سال از آن شب خیالی میگذرد. او اکنون ازدواج کرده و خانواده تشکیل داده است و پسری دارد که حاضر است خیلی چیزها را فدایش کند و نویسنده موفقی است که رمانش در سطح جهانی طرفدار دارد. جسی اکنون نه یک جوان خام و بلندپرواز، که مردی جاافتاده و گرموسرد چشیده است و قطعا نگاهش به آن شب تفاوت زیادی پیدا کرده است.
جسی درباره شخصیتهای داستانش برای هوادارانش صحبت میکند و معلوم میشود که داستان پرطرفدار و جذاب او همان داستان عاشقانه واقعی زندگی خودش است که سالها پیش برایش رخ داده است؛ بااینحال آن ماجرا اکنون پس از این همه سال تنها داستانی دور و خیالی به نظر میرسد که به اندازه گذشته اهمیت ندارد و پختگی ناشی از این گذر عمر، آن شور و احساس و حالات خیالگونه را از آن گرفته است.
سلین؛ 9 سال بعد
در میانه نشست هواداران کتاب جسی، سروکله یکی از شخصیتهای اصلی کتاب در دنیای واقعی پیدا میشود: «سلین» که او هم ردپای گذر عمر را بر چهره نشان میدهد، بیرون از کتابفروشی ایستاده و با لبخند به جسی نگاه میکند. هواداران این را نمیدانند و کنجکاوانه در حال پرسوجو از جسی هستند تا ریشههای واقعی این داستان را کشف کنند، ولی جسی متوجه حضور او میشود و بحث را جمع میکند تا به دیدنش برود. سلین هم مانند او دیگر جوان و پرشور نیست، بلکه شخصیت پختهتری از خود نشان میدهد که مسیر زندگی خودش را پیدا کرده و اکنون از نگاهش، کل ماجرای آن شب رویایی یک اتفاق طبیعی و عادی زندگی بهچشم میآید.
سلین ازدواج نکرده است، ولی بهنظر میرسد زندگی متعادلی دارد و برخلاف تمام بلندپروازیها و رویابافیهای اوایل جوانیاش، مانند یک بانوی جاافتاده در مسیر عادی زندگی قرار گرفته است. او هم حرفه موردعلاقهاش را در پیش گرفته و باوری را که در نظرش رسالت همیشگیاش در این دنیا بود، از راه آن دنبال میکند. او در آپارتمانی در پاریس زندگی میکند و یک گربه ملوس و دوستداشتنی هم دارد.
آیا سلین و جسی شش ماه بعد سر قرار آمدند؟
در قسمت اول داستان، سلین و جسی در آخرین لحظه از دیدارشان جلوی قطار با هم قرار گذاشتند که شش ماه بعد همدیگر را همانجا ببینند و این پایان آن شب خیالی بود که لحظههای بهیادماندنی آن ماجرای اصلی قسمت اول فیلم را شکل میداد. با پایان قسمت اول، در تمام این سالها این پرسش در ذهن مخاطبان باقی ماند که آخرش چه شد؟ آیا آنها شش ماه بعد همدیگر را دیدند؟ «پیش از غروب» در همان ابتدا پاسخ این سوال را میدهد: خیر. اما چرا؟ مگر نه اینکه آنها اینچنین همدیگر را میخواستند و به این دلیل اطلاعات تماسی با هم ردوبدل نکرده بودند که خاطره شب زیبایشان خراب نشود؟ این را خودشان هم نمیدانند.
واقعیت این است که جسی سر قرار حاضر شده بود و مدتها هم منتظر سلین ماند، اما او نیامد و جسی در تمام این سالها بدون داشتن هیچ پاسخی برای این سوال سرکرده است. سلین اما سوال دیگری در ذهنش دارد؛ اینکه او نتوانسته سر قرار برود، چون درست در همان زمان مادربزرگش فوت میکند و او مجبور است آن روز در مراسم خاکسپاریاش حاضر شود. سوال او این است که آیا جسی سر قرار آمده است؟
اسمش را بدشانسی بگذاریم یا هر چیز دیگری، آنها آن قرار را از دست دادند و بر خلاف آنچه در ظاهر نشان داده میشود، هر دویشان همه این سالها را برای بازگرداندن آن لحظههای شیرین و آن عشق خیالگونه دستوپا زدهاند. سلین برای پیداکردن جسی مدتی در نیویورک زندگی کرده است؛ جایی که میدانست محل زندگی این نویسنده معروف است. جسی اصلا کتابش را برای پیداکردن سلین نوشته است، چون میدانست راه دیگری برای پیداکردنش وجود ندارد و اکنون این اتفاق افتاده است و دو عاشق پس از 9 سال دوری و ناامیدشدن از پیداکردن هم، اکنون دوباره کنار هم هستند.
دیدار دوباره سلین و جسی
در قسمت اول فیلم، «پیش از طلوع»، دیدیم که دو جوان چگونه برای نگهداشتن لحظهها و بهتعویقانداختن مرگ و نابودی تلاش میکنند. آنها میخواهند از یک شب، ابدیت بسازند و برای فرار از سیل خروشان اتفاقات تکراری نهچندان خوشایند زندگی که بیرحمانه همه انسانهای روی زمین را با خود همراه میکند، به این دنیای پر از عشق و احساس بدون زمان و مکان و بهدور از زندگی عادی روزمره خود چنگ میزنند.
اکنون پس از 9 سال، روشن است که حتی آنها هم نتوانستند در مقابل جریان زندگی دوام بیاورند و خواسته یا ناخواسته به بسیاری از مرارتهای آن تن دادهاند. آن تب و تاب جوانی دیگر در آنها دیده نمیشود، صحبتهایشان زمینیتر است و همهچیز در رابطه آنها عادی بهنظر میرسد؛ ضمن اینکه این بار، در دهه چهارم زندگی، زمان بسیار سریعتر میگذرد و آنها به ناچار سریعتر حرف میزنند، سریعتر راه میروند، سریعتر تصمیم میگیرند و تنها سه چهار ساعت تا پرواز جسی زمان دارند. سلین و جسی مثل دو بزرگسال جاافتاده، مثل همه کسانی که در کافه مشغول صحبت هستند، با هم چیزی میخورند و حرفهای پیشپاافتاده میزنند؛ بعد هم بهسرعت بلند میشوند تا دیرشان نشود.
تنها در بخشهای پایانی فیلم «پیش از غروب» است که پوسته سفت و سختی که دردهای عمیق دو شخصیت داستان را پوشانده است، کمکم کنار میرود و آنچه واقعا در این سالها برای آنها اتفاق افتاده و اکنون زندگیشان را از درون تهی کرده، خودش را نشان میدهد. جسی، بر خلاف ظاهر خوب زندگیاش، از ازدواجش راضی نیست و رابطه خوبی با همسرش ندارد. او در تمام این سالها با احساس خلاء و پوچی زندگی کرده و برای رهایی از این احساس به ازدواجی تن داده که نمیتواند روح ناآرام او را راضی کند. او فقط چهره خوبی برای خودش ساخته است: یک نویسنده موفق با خانوادهای کوچک و خوشبخت.
از آن طرف، سرنوشت سلین هم تعریفی ندارد. او هم در دنیای خودش ناامیدانه بهدنبال تجربه خوشبختی به شیوهای است که در وین طعمش را چشیده بود و سر از روابطی درآورده که هیچکدام با عشقی که در کنار جسی تجربه کرده بود، مقایسهکردنی نبودهاند. تجربه شب رویایی در وین، سرنوشت آنها را برای همیشه تحتتاثیر قرار داده است، بدون اینکه خودشان در آن زمان این را پیشبینی کرده باشند. ماجرای وین در زمان گذشته ماجرای سادهای بود، ولی گذر زمان به هر دو شخصیت درگیر در ماجرا و همچنین به مخاطب نشان میدهد که اصلا اینطور نبوده است.
سلین و جسی بعد از شکستن پوسته سرسختشان، دوباره آن چهره حساس و عاشق خود را به هم نشان میدهند. آنها درهای قلبشان را به روی هم باز میکنند و سختیها و ناراحتیهای این چند سال را به هم اعتراف میکنند. سلین میفهمد که جسی همه این مدت، حتی با وجود همسر و فرزندش، همچنان خیال او را در ذهن میپرورانده و خودش هم شعری را که برای جسی سروده است، برایش میخواند و اکنون پس از 9 سال آزگار، قلب دو عاشق دوباره با هم پیوند میخورد.
سایه سنگین خیال بر زندگی واقعی
جسی و سلین فقط یک شب با هم بودهاند. در این شب، به دلیل محدود بودنش، تمام سعی آنها این بوده است که هم بهترین خود باشند، هم رابطه را به رویاییترین شکل ممکن پیش ببرند. آنها بحثها را خوب جمع میکنند و حواسشان هست که به موقع کوتاه بیایند تا چیزی نتواند از شیرینی چند ساعت با هم بودنشان بکاهد. آنها شناخت اندکی از هم پیدا میکنند و حتی همین شناخت اندک هم تحتتاثیر احساسات شدید عاشقانهشان است؛ به همین دلیل است که پس از جدایی، خیال این تجربه شیرین دست از سر آنها برنمیدارد؛ درست همان چیزی که خودشان درباره روابط راه دور میدانستند و نمیخواستند بر سرشان بیاید؛ یعنی فرافکنیهایی که حاصل رویاپردازی هستند و پایه و اساسی در واقعیت ندارند، گریبانگیرشان میشود و زندگی واقعی را به کام آنها تلخ میکنند. در واقع این تجربه خیالانگیز آنچنان انتظارات آنها را بالا برده است که دیگر نمیتوانند به زندگی واقعی رضایت بدهند و از آن لذت ببرند.
اما این فرافکنیها اکنون هم وجود دارند؛ آنها بهخیال خودشان با پیوستن دوباره به هم به آرامش خواهند رسید، غافل از اینکه شاید زندگی برای آنها هم داستانی تکراری و در نهایت ملالآور در نظر گرفته است؛ مانند داستان زندگی آن زوج آلمانی که در اولین روز دیدارشان در قطار با هم دعوا میکردند و مانند خیلی از زوجهای دیگری که پس از گذر از احساسات عاشقانه و ورود به زندگی مشترک، با سیلی واقعیت از خواب بیدار میشوند و خود را در دل رابطهای دچار رکود و خستهکننده مییابند.
تحلیل روانشناختی فیلم «پیش از طلوع»
تحلیل روانشناختی فیلم «پیش از نیمهشب»
![تحلیل روانشناختی فیلم «پیش از غروب»](/files/UploadFiles/1403/kou97qq69ovm1qsa5o68d.jpg)
![تحلیل روانشناختی فیلم «پیش از طلوع»](/files/UploadFiles/1403/vnjtn6cmffvnpfk6dhm2i.jpg)
تحلیل روانشناختی فیلم «پیش از طلوع»
![تحلیل روانشناختی فیلم «پیش از نیمهشب»](/files/UploadFiles/1403/kupwejf8b4219iv3a5vab.jpeg)
تحلیل روانشناختی فیلم «پیش از نیمهشب»
![آیا جراحی زیبایی به افراد احساس بهتری میدهد؟](/files/UploadFiles/1403/pgmmka0dnrxgb88y8uibp.jpg)
آیا جراحی زیبایی به افراد احساس بهتری میدهد؟
![بررسی دلایل گرایش ایرانیان به انجام عمل های زیبایی](/files/UploadFiles/1403/9xmrh22fu56i92eqgv7bb.jpg)