به کسی که فرزندش را از دست داده چه بگوییم؟
صحبت با کسی که فرزندش را از دست داده است: اغلب، کم گفتنش هم زیاد است.
هر فردی در زندگی، ازدستدادن حداقل یکی از اعضای خانواده، فامیل و یا یکی از دوستانش را تجربه میکند. با این وجود، فقدان های بسیار کمی با ازدستدادن فرزند قابل برابری هستند. من خواهر و برادرم را در سنین کم از دست دادم و در مراحل بعدی زندگیام ازدستدادن والدینم را تجربه کردم. اما مرگ پسر بیست و شش سالهی محبوبم، بیل، بهدلیل مصرف بیش از حد فنتانیل (fentanyl ) تقلبی اصلا قبال مقایسه با فقدان های قبلی نبود. غم و اندوه این ازدستدادن برایم خیلی فراتر از درک و تصورم بود. دو سال پس از مرگ بیل، بهعنوان یکی از والدین و یک روانشناس، احساس کردم درس هایی را با کمک یک درمانگر اندوه بهنام لیزا آر. ایگر که به نوبه خود تحتتاثیر کار با استفان جنکینسون قرار گرفته بود، آموخته ام. درس هایی در مورد اینکه با شخصی که فرزندش را از دست داده چه چیزهایی بگوییم و چه چیزهایی را نگوییم.
ما درک و احساس خود را در فرهنگ بیتفاوت و سردمان نسبتبه سوگواری از دست دادهایم. ما روش حمایت از افرادی را که داغدار ازدستدادن عزیزی هستند.بلد نیستیم. درحالیکه هیچ فرهنگی ازغم و اندوه آسان نمیگذرد، فرهنگ هایی وجود دارند که غم و اندوه و سوگواری را بهعنوان بخشی عادی و مهم از زندگی می پذیرند و شامل میشوند. ما بهعنوان اعضای این فرهنگ موظفیم از کسانی که غمگین هستند حمایت کنیم، زیرا میدانیم که نوبت ما هم خواهد رسید و ما نیز به چنین حمایتهایی نیاز خواهیم داشت.
ما خوب میدانیم که وقتی یک دوست، یکی از اعضای خانواده یا فامیل، فرزندش را از دست میدهد، وسعت اندوه آنها برای ما قابل درک و تصور نیست و اغلب نمیدانیم چگونه با این قضیه برخورد کنیم و نمیدانیم که چه کاری برای این عزیزان میتوانیم انجام دهیم. تقریبا همیشه هم در اولین برخورد با چنین والدینی دچار این مشکل میشویم. میخواهم به نکاتی اشاره کنم که یاد گرفتهام، آنهایی که مفید هستند.و همچنین مواردی که چندان مفید نیستند. در ضمن میخواهم این نکته را گوشزد کنم که بیشتر وقتها بهتر است زیاد حرف نزنیم و همدردی و دلسوزی خود را از طریق کارها و رفتارمان نشان دهیم.
موارد نهچندان مفید برای گفتن یا انجامدادن
توصیه من در مورد آنچه که نباید گفت یا انجام داد در قبال عزیزی که فقدانی را پشت سر گذاشته، براساس تجربه شخصی خودم است و نه علم و ادبیات و آنچه که مرسوم و مصطلح است. البته ممکن هم است برخی از توصیه هایم تعجب آور بهنظر برسند. عبارت "غم آخرتون باشه" مهربانانه است؛ با این حال، زمانیکه در سوگ پسرم بودم از شنیدن این موضوع بعد از 50 بار کمی خسته شدم. من به شما پیشنهاد میکنم که در مورد والدین عزادار حتی تلاش هم برای گفتن چنین عباراتی نکنید. در مجلس عزای فرزندم خانمی چیزی مثل "من را در غم خود شریک بدانید" گفت. لطفا از چنین عباراتی هم صرفنظر کنید.
چند نفر از آشنایانم هم گفتند که میتوانم هر وقت خواستم با آنها تماس بگیرم. ولی در آنموقعیت چنین تعارفی هم برایم آزاردهنده بود، چون بیشتر آنها افرادی بودند که در طول دوره غم و اندوه شدید، تمایلی به گفت و گو با آنها را نداشتم. خیلی بهتر بود که میگفتند: "میتونم گاهی بهت پیام بدم و بعدش اگر حال و حوصله داشتنی باهات تماس بگیرم؟" اگر بهیادبود فرزند یکی از دوستانتان دعوت شدید، لزوما نباید شرکت کنید. با این حال، صحبتهای من را بهیاد داشته باشید، اگر میخواهید رابطهتان را با این دوست حفظ کنید، به والدین خود اطلاع دهید که نمیتوانید حضور یابید و بهانهای معنادار برای غیبت خود ارائه دهید تا به گوش آن دوست برسد.
حسم در مورد افرادی که به من میگفتند "متاسفم" یا "برای این فقدان متاسفم" خوب بود، هر چند که توصیه میکنم در بیشتر موارد این را هم نگویید. عبارت "تسلیت میگم" برای این نوع مناسبت ها ابداع شده که از نظر من قابل قبول است. با این حال، یک دوست صمیمی هیچوقت از چنین عبارات تسکین دهنده ای استفاده نمیکند. ادامه مطلب ممکن است دیدگاه های جدیدی در این زمینه به شما بدهد. استیون کولبرت (Steven Colbert ) حدود 10 ماه پیش، پس از اینکه دانا کاروی (Dana Carvey ) پسرش زاک (Zak) را بر اثر مصرف بیش از حد فنتانیل از دست داد، با دیوید لترمن (David Letterman) مصاحبه ای داشت. آن دو رو به روی دوربین نشستند و لترمن گفت: "میخواهم به دانا کاروی سلام کنم. فقط همین." برای من، این یک نمونه عالی از نشاندادن شفقت بدون تلاش برای زیاده گویی بود.
بیشتر وقتها، انجامدادن بهتر از گفتن است
نیک کیو (Nick Cave ) ، نوازنده و ترانه سرا، پسر 15 ساله خود را در حین مصرف ال اس دی (LSD ) بر اثر سقوط از صخره از دست داد. در مصاحبه ای پس از این ماجرا، او گفت که کارهایی که مردم انجام میدهند، اغلب معنادارتر از گفتههایشان است. او داستان حضور در کافهای در شهر خود را تعریف کرد: وقتی صندوقدار باقی پول او را پس داد برای مدت کوتاهی در سکوت دست او را گرفت. وقتی برای اولین بار پس از فوت پسرم به آرایشگاه رفتم، آرایشگر آسیایی ام بی صدا جلوی من ایستاد تا اینکه بلند شدم و اجازه دادم او مرا در آغوش بگیرد. یکی از شاگردان سابقم با پرواز شبانه به سیاتل آمد و یک روز قبل از برگشتن به مشغله خود، آنجا ماند. آن تلاش برای من بیش از آن چیزی بود که میتوانستم تصور کنم.
مدت کوتاهی پس از فوت پسرم، اعضای خانوادهی من از غم و اندوه فلج شده بودند و یکی از دوستانم کوپن غذا از یک سرویس تهیه غذا به ما هدیه داد. ما آن شب توانستیم یک شام معنادار با هم بخوریم و این کار او هنوز در ذهن ما طنین انداز است. هفته گذشته سگم را برای گردش به پارک محلی بردم. حین قدمزدن با گروهی از خانمها بهطور تصادفی با مادر یکی از دوستان سابق پسرم ملاقات کردم. از زمانیکه پسرم را از دست داده بودم او را ندیده بودم. او بلافاصله سگش را به یکی از دوستانش سپرد و به او گفت که سگ را به خانهاش ببرد. او همهچیز را رها کرد، من را در آغوش گرفت و به این نکته اشاره کرد که تا زمانیکه من میخواهم میتواند درکنار من بماند. او بهصورت غیرکلامیگفت که فقط میخواهد برای آرامش من وقت بگذارد.
میخواهم بر این نکته تاکید کنم که مرگ یک کودک برای دوستان و همچنین والدین عذاب آور است و تقریبا در چنین مواقعی همه دوست دارند که مفید باشند و کار درست را انجام دهند. توصیه های من کاملا شخصی بودند و احتمالا در علم و ادبیات بیان نشدهاند. بهیاد داشته باشید که غم و اندوه ازدستدادن فرزند معمولا یک عمر طول میکشد و برگزاری سالگردها بسیار مهم است (سالگردهای بعدی اغلب بدتر از سالگرد اول هستند.. امیدوارم این مطلب را بهخوبی منتقل کرده باشم که کمتر گفتن موثرتر است، و انجامدادن معمولا بهتر از گفتن است.
نویسنده: دیوید آر.پترسون
مترجم: ناهید مومن خانی