رهايي از ترس هاي كودكي
در جستوجوي امنيت و آرامش
بياشتهايي و كمرويي رويا
«رويا»ي نه ساله، فرزند آخر يك خانواده چهار نفره است. پدر او كمي منفعل و مادر او هم از لحاظ عاطفي كمي هيجاني است و در برقراري ارتباط، از آرامش لازم برخوردار نيست و كنترلگري بالايي دارد.
رويا بهتازگي بياشتها، كمحرف و خجالتي شده و مادرش با نگراني در اين خصوص، او را نزد مشاور برده است. مادر رويا از اينكه فرزندش نميتواند خوب غذا بخورد و با بچههاي ديگر ارتباط خوبي داشته باشد، ناراحت است و بهدنبال حل اين گونه مشكلات فرزندش به روانشناس مراجعه كرده است.
با بررسي تاريخچه زندگي اين كودك، مشخص شد كه رويا از ابتدا با مشكل گوارشي مواجه بوده و نميتوانسته مواد غذايي را بهخوبي هضم كند؛ چون غذا در مري او انباشته شده و باعث ايجاد حس تهوع در او ميشود. بنابراين رويا حس خوبي به خوردن غذا ندارد، چون فكر ميکند خوردن غذا باعث دردسرش خواهد شد. همين موضوع باعث ايجاد ترس در او شده است و ترس از خوردن غذا هم باعث ميشود بياشتها و عصبي باشد. به طور كلي، مشكلات گوارشي رويا براي او چنان ترسي به وجود آورده بود كه او از غذاخوردن ترس و واهمهاي داشت كه نميتوانست از آن لذت ببرد.
اين حالات باعث ايجاد استرس، اضطراب و ترس رويا شده بود و او براي مقابله با مشكلاتش، شروع به نخوردن غذا كرده بود؛ يعني سعي ميكرد با نخوردن غذا، از مشكلات بعد از آن جلوگیری کند.
برخورد نادرست والدين
با توجه به مشكلات رويا، والدينش مدام او را وادار ميكردند كه چيزهايي بخورد يا بهتر است چيزهايي را نخورد. همين موضوع هم باعث شده بود تمايل او به خوردن كمتر شود.
خجالتيبودن رويا هم به آن دليل بود كه اعتمادبهنفسش براي برقراري ارتباط با آنها خيلي كم شده بود؛ بهحديكه ميترسيد شايد ديگران به دلايل مختلف، خصوصا بوي بد دهانش، علاقهاي به برقراري ارتباط با او نداشته باشند. در واقع والدين هم با رفتارهاي خود باعث ميشدند او نتواند اعتمادبهنفس لازم را داشته باشد. در واقع برخورد نادرست والدين رويا با يك مسئله پزشكي باعث شده که او، هم در روابط اجتماعي خود دچار مشكل شود و هم سوءتغذيه پیدا کند.
راهكارهاي پيشرو
مشاور با بررسي دقيق وضعيت رويا و خانواده او به اين نتيجه رسيد كه قبل از هر چيز بايد اعتمادبهنفس و عزتنفس او را بالا ببرند. وقتي او بتواند از تواناييهايش آگاه شود، اعتمادبهنفس بيشتري هم براي برقراري ارتباط با ديگران خواهد داشت.
این طبیعی است که همه ما، هنگامي كه در جامعه احساس طردشدن داشته باشيم، از همه دوري ميكنيم و نميتوانيم احساس خوبي داشته باشيم. گاهي هم به دلايل مختلف و مشكلات و ضعفهايي كه داريم، از رفتار ديگران سوءبرداشت ميكنيم و هنگامي كه ديگران كمترين بيتوجهي را به ما داشته باشند، احساس طردشدگي ميكنيم و نميتوانيم از لحظات خود لذت ببريم.
رويا هم ديگر نميتوانست از زندگي لذت ببرد و هيچچيز برايش لذتبخش نبود؛ مخصوصا در ارتباط با ديگران و زماني كه فكر ميكرد ديگران او را دوست ندارند.
رويا بايد روي توانمنديهايش متمركز ميشد. مثلا بايد متوجه ميشد که از انجام چه كارهايي لذت ميبرد و دوست دارد چه كارهايي را انجام دهد تا احساس خوبي داشته باشد. رويا ياد گرفته به خوبي پيانو بزند و ميتواند با تمركز بيشتر بر آن، اعتمادبهنفسش را افزايش دهد و خودش را دستكم نگيرد. اما حتي در ارتباط با مربي خودش هم دچار مشكلاتي شده و فكر مي كرد از طرف او هم طرد خواهد شد.
در واقع رويا اگر بتواند روي مهارتهايش كار كند و توسط آنها ديده شود، جرئت مواجهه با برداشتهاي اشتباه نسبت به خودش را هم خواهد داشت؛ چون برداشت غلط او كمكم به توهمي تبديل ميشود كه دوري از جمع و انزوا و گوشهگيري را برای او به ارمغان میآورد.
رويا این توهم را داشت كه دهانش بو ميدهد و همين موضوع باعث دورشدن او از جمع است؛ براي همین هم برای برطرفشدن اين موضوع، آنقدر مسواك ميزد كه لثههايش آسيب ميديد و خونريزي ميكرد. براي اين كار بايد جايگزيني در نظر گرفته ميشد؛ مشاور هم تشخيص داد که شايد بهتر باشد به جاي مسواكزدن زياد، آدامس بجود. به اين ترتيب، حداقل لثههايش بر اثر مسواكزدن بيشازحد آسيب نميبیند و خودش هم احساس بهتري خواهد داشت. اين گونه تكنيكهاي رفتاري بهتدريج ميتواند جايگزين رفتارهاي ناشي از توهم رويا شود.
تمركز بر خانواده
واقعيت اين است که تا زماني كه رويا نميتوانست با كمك والدينش اعتمادبهنفسش را افزايش دهد، از تواناييهاي ديگر خودش هم غافل ميماند و نميتواند احساس خوبي نسبت به محيط و اطرافيانش داشته باشد. افراد خانواده رویا در گام نخست بايد ياد ميگرفتند که چگونه با تمركز بر نكات مثبت فرزندشان، باعث تقويت آنها شوند و با تاييد او، كاري كنند كه رويا خودش هم به اين باور برسد كه هر كسي ممكن است مشكلاتي داشته باشد، اما اين مشكلات نبايد باعث شود او اعتمادش را نسبت به خودش از دست بدهد و نااميد شود. براي غلبه بر احساسات مخرب، از رويا و خانوادهاش خواسته شد تا جايي كه ممكن است بر بيماري و مشكلات تمركز نكنند و دائم در مورد اينكه دهنش بو ميدهد يا نه، شك نكنند. اگر هم خود رويا در اين خصوص سوالي كرد، خانواده به او جوابی ندهند و با بيتوجهي به این موضوع، حواس فرزندشان را از اين گونه سوالات كه منجر به كمشدن اعتمادبهنفسش ميشود پرت كنند.
موضوع مهم ديگر اين است كه توجه داشته باشيم «تاييد» بايد دروني باشد، نه اينكه فقط بر زبان جاري شود و در حد كلام باقي بماند؛ يعني موضوع مهم «باور» هر موضوعي است كه به رویا احساس بهتري ميدهد. در واقع حالتهاي وسواسگونه مانع از داشتن آرامش رویا و اطرافيانش بود و نميگذاشت که او بتواند بهراحتي خود را باور و دوست داشته باشد.
با توجه به اينكه رويا دچار سوءتغذيه هم شده بود، در سن رشد او، بايد هر چه سريعتر كاري ميكردند كه بياشتهايياش درمان شود. درمان اين گونه بياشتهاييها هم فقط با ازبينرفتن تصاير اشتباهي است كه افراد به دلايل مختلف از خودشان دارند. بعد از درمان مشكل تنگي راه گلوي رويا، او ديگر هيچ بهانهاي جز درگيريهاي ذهنياش براي نخوردن غذا نداشت؛ بنابراين ميتوانست با تقويت نيروي ذهني خود، بسياري از مشكلاتش را حل كند.
افزايش صبر و حوصله والدين
توجه داشته باشيم که بسياري از باورهاي ما در ذهنمان ثبت و حك ميشوند و تغيير آنها هم گاهي بسيار زمانبر و طولاني خواهد بود. باور رويا هم از آنگونه باورها بود كه در لايههاي ذهن او ثبت شده بود: او فكر ميكرد دهانش بو ميدهد و ديگران هم از او گريزانند و دوست ندارند با او ارتباط برقرار كنند؛ بنابراين نميتوانست خودش را دوست بدارد و به تواناييهايش ايمان داشته باشد. طبيعي است ازبينبردن چنين باورهايي يك شبه حاصل نميشود و بسيار زمانبر است؛ بنابراين خانواده رویا بايد براي كمرنگكردن و ازبينبردن تدريجي چنين باورهايي، صبورانه در كنار او كاري ميكردند كه بتواند به باور جديدي نسبت به خودش برسد؛ اينكه دهان او هيچ بوي بدي نميدهد و تواناييهاي زيادي دارد كه با تمركز بر آنها ميتواند به احساس خوبي برسد؛ احساسي كه حتما بايد به آن دست يابد تا بتواند دوباره اعتمادبهنفسش را به دست بياورد.
به طور كلي با روشهاي حساسيتزدايي ميتوان به گونهاي از حساسيتهاي مختلفي كه در دورانهاي مختلف زندگي به دست آمده، رها شد. به رويا هم توصيه شد براي افزايش اعتمادبهنفس خود، با شركت در جمعهاي مختلف بهگونهاي ابراز وجود كند. مثلا شركت در گروه تئاتر مدرسه يا كلاسهاي مختلف براي او بسيار مناسب بود و بهتديج باعث شد که بتواند بر ترسهايش غلبه كند و درنتيجه اشتهايش به خوردن غذا هم بيشتر شود.
جولیا
1402/1/8
عالی است