menu button
سبد خرید شما
شما هم باید طلاق بگیرید؛ به این شش دلیل!
writer head موفقیت  |  1402/01/05  | 

شما هم باید طلاق بگیرید؛ به این شش دلیل!


 

  1. این ازدواج دیگر تکراری شده است!

چند ماهی که از ازدواج بگذرد، دیگر تکراری می‌شود. حالا این روند در بعضی از ازدواج‌ها کمی بیشتر طول می‌کشد و در بعضی‌ها کمتر؛ ولی به هر حال این اتفاق می‌افتد و شما هرگز به هیجانات اولیه‌ زندگی عاشقانه‌تان برنمی‌گردید. آن دل‌دادن‌ها و دل‌ستاندن‌ها، آن حرف‌زدن با نگاه‌ها، آن شب‌های رویایی و روزهای طلایی و آن همه انرژی و شور و اشتیاق جای خودش را به یک روال عادی می‌دهد که تقریبا در هر روز زندگی‌تان تکرار می‌شود.

ولی چه کسی گفته که مجبورید یک عمر بدون هیجان در کنار کسی زندگی کنید؟ کلی مورد خوب برای ازدواج آن بیرون هست که می‌توانید زندگی مشترک با آن‌ها را تجربه کنید؛ شاید این بار این هیجانات تا آخر عمر ادامه پیدا کند. اگر هم این‌طور نشد، باز هم این نه، یکی دیگر! پس خودتان را محدود نکنید و یک جا آرام نگیرید. شما یک بار بیشتر فرصت زندگی‌کردن ندارید؛ پس هر بار که احساس کردید هیجان رابطه‌تان کم شده و دیگر مثل قبل نیست، اصلا به خودتان سختی ندهید که دوباره آن را بسازید. خیلی راحت همه‌ امید و سرمایه‌ای را که روی این رابطه گذاشته‌اید، به باد بدهید و از آن بیرون بیایید. فکرش را نکنید که بعدش چه می‌شود؛ دل را به سرنوشت بسپارید و رها از نگرانی‌ها، به سوی آینده‌‌ای پرماجرا پیش بروید!

  1. باید پوزش را به خاک بمالید!

اعصابتان از دست همسرتان خرد شده است؟ به هیچ کدام از حرف‌هایتان گوش نمی‌دهد؟ دیگر آن آدمی نیست که اوایل آشنایی‌تان بود؟ حاضر نمی‌شود تغییراتی را که شما می‌خواهید و حق مسلم خودتان می‌دانید، در خودش ایجاد کند؟ گاهی خانواده‌اش را به شما ترجیح می‌دهد؟ انتظاراتتان را تحویل نمی‌گیرد؟ همین است دیگر؛ خرشان که از پل می‌گذرد، دیگر فکر می‌کنند هر کاری که دلشان می‌خواهد، می‌توانند بکنند. اما شما نباید این وضع را ادامه بدهید. باید او را تسلیم کنید؛ دست بالا را بگیرید و از او جدا شوید تا حساب کار دستش بیاید. او باید بداند شما آدمی نیستید که این چیزها را تحمل کنید. وقتی تنها شد و عدم حضورتان را کاملا لمس کرد، آن‌وقت می‌فهمد چه اشتباهی کرده و از کارش پشیمان می‌شود. این فرصت را از دست ندهید و انتقامتان را بگیرید!

  1. دنبال رویاهای خودتان بروید!

ازدواج، گورستان آرزوهاست. از آن زمان که ازدواج کردید، دنبال کدام رویایتان توانستید بروید؟ شما خودتان را به یک زندگی مشترک پر از دردسر محدود می‌کنید و همه‌ رویاهای روزگار جوانی از یادتان می‌رود؛ اگر هم یادتان نرود، دیگر امکان رسیدن به آن‌ها را ندارید. نگاهی به اطرافتان بیندازید و کسانی را که از ازدواج پا پس کشیده‌اند و تنها و راحت دارند همه جای دنیا را می‌گردند، ببینید؛ چه رویایی بالاتر از این؟ از آن طرف، همه‌ کسانی که ازدواج کرده‌اند، روی رویاهایشان خط کشیده‌اند. آن‌ها نتوانستند در دنیای کار، آن‌طور که می‌خواهند، پیشرفت کنند، با دوران خوش مجردی خداحافظی کرده‌اند، خیلی‌هایشان از درس خواندن تا دکترا و فوق‌دکترا باز مانده‌اند یا هنوز بچگی و جوانی نکرده، وارد زندگی مشترک شده‌اند. نگذارید آرزوهایتان بمیرد! تشکیل خانواده دادن و بچه‌دار‌شدن مگر چه اهمیتی دارد؟ بروید دنبال سفر، کوه‌نوردی، خوش‌گذرانی، مهمانی بدون دردسر و ... این‌هاست که برایتان می‌ماند!

  1. کی حوصله‌اش را دارد؟!

زندگی مشترک سختی دارد. فکرش را بکنید؛ قرار است یک عمر در کنار کسی زندگی کنید که از خیلی جهات با شما فرق دارد. این یعنی هر بار که می‌خواهید تصمیمی بگیرید (حتی تصمیم‌هایی که کاملا به خودتان و زندگی و آینده‌ خودتان مربوط است)، باید ترجیحات او را هم در نظر بگیرید. تازه، هر آدمی حساسیت‌های خاص خودش را دارد که در زندگی مشترک مجبورید مراعاتش را بکنید. اما بعد از طلاق، خودتان هستید و خودتان؛ فارغ از عالم و آدم. می‌توانید تا لنگ ظهر بخوابید، ناهار نخورید و زخم معده بگیرید، با خیال راحت از کار اخراج شوید و دنبالش هم نروید، حوله و لباس‌هایتان را کف زمین ول کنید و بروید و خیلی چیزهای دیگر. وقتی طلاق بگیرید، دیگر رابطه عاشقانه‌ای هم ندارید که بخواهید دغدغه‌ حل مسئله و ارتباط موثر و این دردسرها را داشته باشید. اگر پای بچه به میان بیاید که دردسرهای تازه‌ای هم اضافه می‌شود؛ ولی اگر جدا شوید و خودتان باشید و خودتان، بهترین دوران زندگی‌تان را به‌تنهایی خواهید گذراند. حتی در دوران پیری، نوه‌ها دوروبرتان را شلوغ نمی‌کنند و اعصابتان را به هم نمی‌ریزند. تنهای تنها و آزاد آزاد؛ فکرش را بکنید که بی‌خیالی چقدر خوب است!

  1. از شر جنگ و دعوا راحت می‌شوید!

زندگی مشترک نیاز به مذاکره دارد و این مذاکره‌ها گاهی به جنگی واقعی تبدیل می‌شود. اگر ازدواجتان از نوع خوبش است که احتمالا کمتر این دعواها را تجربه کرده‌اید، اما اگر ازدواج پرتنشی دارید، روز و شبتان پر از جر و بحث است. اگر بخواهید درستش کنید، باید کلی پول مشاور بدهید و از آن بدتر، کلی وقت و زحمت خرجش کنید تا درست شود؛ ولی جدا که بشوید، یک‌شبه از دست آن‌ها خلاص می‌شوید. اگرچه دیگر کسی نیست که با او صحبت کنید، بیرون بروید، چای بخورید یا در مواقع ضروری به داد هم برسید، اما عوضش دیگر جنگ و دعوا هم ندارید، چون آدم که با خودش درگیر نمی‌شود. کسی که دور و برتان نباشد، نیازی هم به بحث نیست. صبح در سکوت مطلق از خواب بیدار می‌شوید، در سکوت مطلق صبحانه می‌خورید (یا نمی‌خورید!)، در سکوت مطلق سر کار می‌روید و به خانه‌ای برمی‌گردید که سکوت مطلق آن را فرا گرفته است. در سکوت خوراکی برای خودتان سر هم می‌کنید و در سکوت آن را می‌خورید. بعد هم شبی ساکت را در پیش دارید تا خوابتان ببرد و صبح ساکت از راه برسد؛ البته اگر نیاز به همدم پیدا کردید، تلویزیون هم هست یا می‌توانید به دوستانتان زنگ بزنید. به هر حال مهم این است که جر و بحث نداشته باشید!

 

  1. همسرتان آن چیزی نشده که شما می‌خواستید!

شما این را نمی‌خواستید؛ البته نه اینکه او این‌طور نبود، ولی شما نمی‌خواستید این‌طور بماند. حالا همه‌ آرزوهایتان بر باد رفته و همسرتان همانی است که یک روزی با او پیمان زناشویی بستید! باید در این مدت تغییر می‌کرد، اما این اتفاق نیفتاد و حالا شما این را نمی‌خواهید. شما فکر می‌کردید می‌توانید پس از ازدواج اخلاقش، باورهایش، رفتارش یا نگاهش به خیلی چیزها را عوض کنید؛ اما این‌طور که به نظر می‌رسد، قرار نیست چنین اتفاقی بیفتد؛ بنابراین دلیلی برای ماندن در این ازدواج ندارید. بروید و روی یک نفر دیگر سرمایه‌گذاری کنید. چرا باید برای تغییر این شخص تلاش کنید؟ بروید کسی را پیدا کنید که تغییرپذیر باشد و دست‌کم بتوانید نتیجه‌ تلاش‌هایتان را ببینید!

 

پی‌نوشت:

مسلم است که این دلایل برای جدا‌شدن از همسر به هیچ وجه توجیه‌پذیر نیست و به طنز نوشته شده است. ازدواج پیوند مقدسی است که وقتی بسته شد، به این سادگی نباید آن را گسست. به همین دلیل است که انتخاب درست بی‌اندازه اهمیت دارد. با وجود همه‌ تاکیدی که بر این موضوع می‌شود، همچنان شاهد ازدواج‌هایی هستیم که با دلیل‌های آبکی شکل گرفته و با دلیل‌های آبکی‌تر به پایان می‌رسد. بعضی از ازدواج‌ها، یا از همان ابتدا درست نبوده و یا به دلایلی، عملا به بن‌بست رسیده و به جز جدایی راه دیگری پیش پای دو طرف نیست؛ ولی تعداد زوج‌هایی که در این شرایط گیر می‌افتند، بسیار کمتر از چیزی است که فکر می‌کنید یا در جامعه می‌بینید. شاید گاهی حفظ زندگی مشترک واقعا سخت شود، ولی بسیارند کسانی که این کار را کرده‌اند (یا نکرده‌اند) و اعتراف می‌کنند که ارزشش را دارد!

 

 

 

آخرین مطالب


مشاهده ی همه

معرفی محصول از سایت موفقیت


مشاهده ی همه
blank image

kamali

1402/1/15

به عنوان یک دانشجوی روانشناسی باید بگم که مطالب تون جنبه علمی نداره و صرفا برای برانگیختن احساسات مخاطبین تون هست.

blank image

سمیرا

1402/3/12

موافق نیستم،جدا شدم و از نظر بقیه بهترین شرایط مالی رو دارم، ولی حس تنهایی داغونم کرده،همیشه دلتنگ حس محبت و دوست داشتنی که بین من و همسرم بود هستم،من خواهان جدایی نبودم،ایشون خیانت کرد و رفت....‌ولی جدایی خوب نیست اصلااا🥲

دیدگاهتان را بنویسید

footer background