یک فهرستنگار توضیح میدهد
فهرستی برای انجام کارها
در این دنیا مردم بر سه نوع هستند: 1) افرادی که فهرست تهیه میکنند2) افرادی که فهرست تهیه نمیکنند و 3) آنهایی که جزئیترین لحظههای تولد پوست گردو را نیز یادداشت میکنند. متاسفانه، دسته سوم وجود حقیقی ندارند ولی احساس میکنم که فهرستي کارآمد، حداقل باید سه گزینه داشته باشد. احتمالا همانطور که تا حالا حدس زدهاید، من یک فهرستنویس هستم: فهرستهای روزانه، فهرستهای بلندمدت، فهرستهای خرید، فهرستهای بستهبندی.
برای همسر من فهرست کارها، گوشه پارهشده یک روزنامه است؛ پر از کلمات درهم و ناخوانا که یا خیلي زود فراموش ميشود و یا برروی زمین انداخته میشود. من همیشه یکی از فهرستهای «اِد» را در گوشهای فراموششده از خانه پیدا میکنم؛ البته کاملا نمیتوان گفت که «اِد» فهرست قابلاجرای رسمی ندارد. کارها انجام میشوند و در واقع «اِد» کارها را انجام نمیدهد؛ اين من هستم که آنها را انجام میدهم. کار خیلی سختی نیست؛ تمام ده یا دوازده مورد، عمدتا مربوط به پروژههای ازیادرفته تعمیرات خانگی است. یک بار آنها را روی کاغذی یادداشت کردم و روی یخچال چسباندم. چند ماه بعد که نگاهی به آن انداختم، «اِد» هیچ کدام از کارهایی را که باید انجام میشد، خط نزده بود و حتی چند مورد از کارهای شخصیاش را نیز به آن اضافه کرده بود؛ تعمیر ویولن، درمان دیابت، شکافت اتم...
من به این دلیل کارهایم را فهرست میکنم که از میزان فشار عصبي خود بکاهم. اگر 15 مورد را که باید انجام شوند، بنویسم، از سردرگمی، احساس آزاردهنده انبوهی کارها و تمام آنهایی که در آستانه فراموشی قرار گرفتهاند، نجات پیدا میکنم. از طرفی، «اِد» با فراموشکردن کارها اضطرابش را به طور دقیق کنترل میکند. اگر کارها شمارهگذاری نشده باشند، برای او وجود حقیقی ندارند؛ پس دلیلی ندارد مستقیم به خانه بیاید و دستبهکار شود. افرادی مثل من فهرست کارها را برای افرادی مثل «اِد» به جایی میچسبانند تا در طول روز به آنها یادآوری کنند؛ هرچند هیچکدام از کارها را انجام ندادهاند اما ما حواسمان هست.
اما خوب من عادت بدی دارم؛ من واقعا اهمیت نمیدهم که «اِد» کارهای فهرستش را انجام میدهد یا نه. من فقط میخواهم توان خطزدن آنها را داشته باشد. دوستم، «جف»، نیز بر این باور است و میگوید: «شاید هفته بیحاصلی را گذرانده باشم، اما با این کار حس اتمام کارها را دارم. «جف» در حقیقت سعی میکرد تا با این حرفها مرا متقاعد کند که صفت «بیفهرست» از تعریف لغوی «فهرستنداشتن» مشتق شده است.
خوب تصدیق میکنم که شورش را درآوردهام . یکبار «اِد» مچ مرا در حالی که داشتم فهرستم را فقط برای خشنودی خودم خط میزدم گرفت. در حقيقت، من فهرستي از مهماناني را كه برای برپایی مهمانی از سال 1997 آماده کرده بودم، در کشوی میز کارم است و گاهی آن را بیرون میآورم، افرادی را که تازه با آنها آشنا شدهایم به آن اضافه میکنم و زوجهایی را که نقل مکان کردهاند خط میزنم و دوباره آن را به کشو برمیگردانم. در واقع، مدتها پیش پذیرفتم که ما هرگز چنین مهمانی برپا نخواهیم کرد و فقط دائما در حال بهروز کردن این فهرست هستم؛ البته خود این کار، برای افرادی مثل من که از این کار لذت میبرند، نوعي مهمانیدادن است.
از دید من، همسرم نخستین فردی است که هیچوقت فهرست خرید ندارد. «اِد» ترجیح میدهد تا راهروها را بالا و پایین برود؛ با این تصور که تمام مایحتاجمان را ببیند. مشکل اینجاست که او هیچ ایدهای در مورد نیازهای این هفته ندارد و به همین دلیل، ما شش بطری نوشابه و تعداد زیادی سس داریم. به نظر میرسد که به غرور مردانهاش برمیخورد. دوستم «رون» میگوید: «مردها نمیخواهند بپذیرند که نمیتوانند همه چیز را به خاطر بسپارند.» به همین دلیل، خواربارفروشیشان را در دستانشان حمل میکنند: «بسيار مفتخریم که از سبد خرید استفاده میکنیم.» «رون» فهرست خریدهایش را خلاصه میکند: محصولات «ام اند ام» كه هرگز در فهرست نوشته نمیشوند.
«اِد» با این موضوع موافق است. او میگوید چیزهای درون فهرست همیشه اجباري و خستهكنندهاند. «اِد» فهرستی چنين ميخواهد: 1) بازی غولها 2) چرتزدن 3) امتحان استیک پنیري جدید.
ولی به نظر من مهم این است که وقتی کارهایمان را فهرست نمیکنیم، فکر میکنیم که با انبوهی از کارها مواجهيم. برخی مواقع آنقدر کارها به نظرمان بزرگ و زیاد میآیند که عملا هیچ کاری انجام نمیدهیم اما به محض اینکه فهرستی تهیه میکنیم متوجه میشویم که کارها آنطور كه نشان ميدهند، پیچیده و زیاد و سخت نیستند. به این ترتیب تنش در وجود ما بسيار كم ميشود و بهتر و با حوصلهتر به آنان میپردازیم؛ بنابراین تهيه و داشتن فهرست کارها نه تنها سخت نیست، بلکه انجام آن كارها را نیز آسانتر میكند و این چیزی است که «اِد» اخیرا آن را فهميده است.