menu button
سبد خرید شما
چرا کودکتان حسادت می‌کند؟
writer head موفقیت  |  1401/09/29  | 

چرا کودکتان حسادت می‌کند؟


بیشتر والدین حسادت را در فرزندشان می‌بینند؛ یا فرزندشان حسادت می‌کند و یا خودشان زمانی که کودک بوده‌اند، مورد حسادت واقع شده‌اند. نیازی نیست که کودک خواهر و برادر داشته باشد تا حسادت کند؛ زیرا بسیارند تک‌فرزندانی که به‌شدت حسودند و نمی‌توانند توجه والدینشان را نسبت به کودک و یا هر فرد دیگری غیر از آن‌ها تحمل کنند.

بیشتر اوقات کودکان زمانی حسادت می‌کنند که از جانب والدینشان توجه کافی دریافت نکنند؛ حتی اگر کودک تک‌فرزند باشد و به اصطلاح رقیبی هم نداشته باشد که توجه والدین را از او بگیرد هم ممکن است احساس حسادت کند؛ هرچند که شاید این حس را ابراز نکند اما زمانی ‌که والدین به کودک دیگری توجه می‌کنند، ناگهان وی حس حسادت را از خود بروز می‌دهد.

حسادت همیشه به این دلیل ایجاد نمی‌شودکه والدین به فرد یا کودک دیگری توجه بیشتری می‌کنند؛ بلکه اصلی‌ترین دلیل آن این است که آنان به فرزند خودشان آن‌قدر که او نیاز دارد توجه نمی‌کنند. کمی دقیق‌تر شوید، آیا فرزندتان حسود است؟ و یا کودک حسودی را می‌شناسید؟ و یا خودتان در کودکی این حس را تجربه کرده‌اید؟ حتما قبول دارید که اصلی‌ترین دلیل حسادت‌ها در بیشتر موارد این است که ما از جانب فردی که برایمان بسیار مهم و ارزشمند است، آن‌قدر که نیاز داریم توجه دریافت نمی‌کنیم و همین کمبود برایمان چنان آزاردهنده می‌شود که رفتارهایی ناشی از حسادت را از خود بروز می‌دهیم؛ حتی اگر عکس‌العمل خاصی نشان ندهیم، این کمبود به‌شدت آزارمان می‌دهد. به این مثال توجه کنید:

چند سال قبل من پرستار پنج کودک بودم که والدین آن‌ها با هم دوست خانوادگی بودند و زمان‌هایی که دور هم جمع می‌شدند من هم دعوت می‌شدم تا مراقب کودکان باشم؛ زیرا همه آن‌ها مرا به‌شدت دوست داشتند. بزرگ‌ترین آن‌ها هفت سال و کوچک‌ترینشان سه‌ساله بود. من هرروز با آن‌ها بازی می‌کردم و سرگرمشان می‌کردم. یک روز هنگامی ‌که با بچه‌ها مشغول بازی بودم یکی از دخترها پیش من آمد و گفت: «می‌خواهم در مورد رازی با تو صحبت کنم» و بعد آرام در گوشم صحبت کرد. در همین زمان یکی از دیگر از کودکان که معمولا رفتار تندی داشت به سمت من دوید و موهایم را کشید؛ به طوری که من به‌سختی توانستم او را از خودم جدا کنم. پس از اینکه خودم را از دست او رها کردم گفتم که مرا ناراحت کرده و باعث شده است که سرم درد بگیرد اما در کمال تعجب فریاد کشید و گفت: «اگر یک بار دیگر با بچه دیگری حرف بزنی و به حرف‌هایش گوش دهی بازهم این کار را می‌کنم، تو دوست هیچ‌کس دیگری نباید باشی، تو باید فقط دوست من باشی».

او را نادیده گرفتم و به سمت دختری که در گوشم صحبت می‌کرد برگشتم تا او بتواند صحبت‌هایش را ادامه دهد اما این‌بار واکنش شدیدتری دیدم. گلویم را محکم گرفت و فشار داد و چندین بار با عصبانیت تمام مرا زد و فریاد کشید و گفت که تو باید فقط دوست من باشی، اجازه نمی‌دهم به حرف‌های کسی گوش دهی. به او گفتم: «می‌خواهی به حرف‌هایت گوش دهم؟» فریاد کشید: «آره...». گفتم: «دیگر نباید فریاد بکشی و مرا بزنی تا به حرف‌هایت گوش دهم» اما او همچنان فریاد می‌کشید: «تو باید فقط به حرف‌های من گوش دهی و فقط دوست من باشی. اجازه نمی‌دهم با هیچ‌کس دیگری دوست باشی».

از اتاق بیرون رفتم و تنهایش گذاشتم تا کمی آرام شود، اما او همچنان فریاد می‌کشید و گریه می‌کرد. چند دقیقه بعد وقتی دیدم آرام شده است، به اتاقش رفتم و دیدم معصومانه و بسیار ناراحت در گوشه‌ای از اتاق نشسته است و به آرامی گریه می‌کند. او را محکم در آغوشم گرفتم، بوسیدمش و کمی نوازشش کردم. چند دقیقه بعد آرام شد، به او گفتم: «من خیلی دوستت دارم». محکم مرا بغل کرد و گفت: «من هم خیلی دوستت دارم». گفتم: «وقتی مرا می‌زنی، موهایم را می‌کشی و یا فریاد می‌کشی، ناراحتم می‌کنی».

با ناراحتی گفت: «اما تو داشتی به حرف‌های او گوش می‌دادی.»

برایش توضیح دادم که من متعلق به هیچ فردی نیستم و تنها وظیفه‌ام این است که از او و دوستانش مراقبت کنم. اما مدام می‌گفت: «من تو را از همه بیشتر دوست دارم، تو هم باید مرا بیشتر از همه دوست داشته باشی. اصلا چه کار کنم که تو مرا بیشتر از همه دوست داشته باشی؟»

گفتم: «مطمئنا فریادکشیدن و کتک‌زدن باعث نمی‌شود که من تو را بیشتر از بقیه دوست داشته باشم.»

باقی روز در آرامش گذشت و دیگر مشکلی پیش نیامد اما به فکر افتادم که علت رفتارهای این کودک را متوجه شوم برای همین مدتی به او و خانواده‌اش توجه بیشتری کردم و در رفتارهایشان دقیق‌تر شدم.

والدین این کودک هرچه را که او می‌خواست، برایش فراهم می‌کردند و می‌گفتند که اگر او چیزی از ما بخواهد، جرات نداریم که آن را برایش فراهم نکنیم اما با این وجود، آن کودک به‌شدت حسود بود؛ زیرا نیازهای مادی او به طور کامل فراهم می‌شد اما نیاز او به توجه والدین برآورده نمی‌شد. این کودک بسیار بدرفتار و تندخو بود و والدینش حوصله رفتارهای نادرست او را نداشتند به همین دلیل حتی قبل از اینکه چیزی بخواهد، همه‌چیز برایش فراهم می‌شد اما هرگز ندیدم آن‌ها برای کودکشان وقتی را اختصاص دهند و کاری کنند که او از بودن با والدینش لذت ببرد و خوشحال شود. هرگز ندیدم که آن پدر و مادر از فرزندشان تعریف کنند و یا او را به خاطر همان انسانی که هست جدا از مسائل مادی و توانایی‌های خاصش تحسین کنند؛ در حالی‌که تقدیرنامه‌های بسیاری از موسسات آموزشی گوناگونی داشت که در آن‌ها دوره دیده بود و والدین او نیز در ازای هرکدام از این تقدیرنامه‌ها هدیه‌ای برای او خریده بودند.

کودک شما بیش از این‌ها به شما نیاز دارد، او می‌خواهد در درجه اول توجه باشد و مهم‌ترین فرد برای شما باشد. اگر او بداند که شما او را بی‌قیدوشرط دوست دارید و در این صورت، همه کارها درست خواهد شد.

من سال‌ها با این خانواده در ارتباط بودم و می‌دیدم که همزمان با بزرگ‌ترشدن کودک، حسادت همچنان در او رشد می‌کرد؛ حتی زمانی‌که دوران مدرسه‌اش را به پایان رساند. او به انسانی بالغ، موفق و جذاب تبدیل شده بود اما ارتباطات موفقی نداشت. روح او به دلیل رفتارهای نادرست والدینش ترک خورده بود. والدین این کودک سرگرم کار و مهمانی‌های دوره‌ای بودند و فرصتی برای توجه به فرزندشان نداشتند و این مسئله مشکلات بسیاری را برای این دختر به وجود آورده بود.

پس اگر کودکتان حسود است، حسادت را به او نسبت ندهید؛ مشکل از خود شماست. او آن‌قدر که نیاز دارد، از شما توجه و محبت دریافت نمی‌کند. معمولا والدین این مسئله را قبول نمی‌کنند و می‌گویند: «نه! من همیشه به فرزندم توجه می‌کنم و او مهم‌ترین فرد برای من است، من همیشه برای او وقت می‌گذارم» شاید حق با شما باشد اما فرزند شما به توجه و محبتی بیشتر از این نیاز دارد. شاید امروز که فرزندتان می‌خواهد کنار شما باشد، وقتی اسباب‌بازی به او می‌دهید او سرگرم بازی شود و دیگر گریه و بی‌تابی نکند اما فریب این سکوت را نخورید. این نیازهای برآورده‌نشده روی هم جمع می‌شوند و در آینده نتیجه تلخی به بار می‌آورد.

کمی فکر کنید و ببینید چند بار تا کنون به فرزندتان گفته‌اید که به دخترخاله یا پسرعمو یا دوستت  نگاه کند و ببیند که چقدر او خوب درس می‌خواند، خیلی مرتب است، وسایلش را خراب نمی‌کند، مودب است، خوب غذا می‌خورد و مواردی از این دست؛ قسمت بدتر ماجرا زمانی است که پس از رفتن کودکتان و یا حتی در حضور او به فردی که کنارتان نشسته رو می‌کنید و از کمبودهای فرزندتان و یا اشتباهاتش به او گله می‌کنید. کمی بعد متوجه می‌شوید که فرزندتان مدام به دخترخاله، پسر عمو و یا دوستش حسادت می‌کند.

با این چند روش می‌توانید بار دیگر آرامش را به ذهن فرزندتان بازگردانید:

  • به هر کودکی به میزان نیازش توجه کنید، نوع توجهی که هر کودکی نیاز دارد با دیگری متفاوت است. همچنین نیاز کودکان در سنین مختلف نیز متفاوت است، او می‌خواهد از شما به طرق مختلف توجه و محبت دریافت کند. به فرزندتان توجه کنید و ببینید چه نوع توجهی نیاز دارد و آن را به او بدهید. اگر چند فرزند دارید برای هرکدام جداگانه وقت بگذارید و به هرکدام جداگانه توجه کنید.
  • چهره و بدن فرزندتان را تحسین کنید؛ طوری رفتار کنید که بداند شما او را دوست دارید و کدام رفتارهایش را بیشتر تحسین می‌کنید. وقتی از رفتار خوب فرزندتان تعریف می‌کنید او تشویق می‌شود که بیشتر آن رفتار را تکرار کند و رفتارهای نادرستش را کمتر انجام دهد تا شما بیشتر او را تشویق کنید. هرشب هنگام خواب به او بگویید که کدام رفتار خوبش را بیشتر دوست داشتید؛ او را به خاطر خوب بودنش تحسین کنید.
  • هرگز فرزندتان را با کودک دیگری مقایسه نکنید. شاید کودک همسایه‌تان واقعا از فرزند شما برتر باشد اما شما باید اعتماد‌به‌نفس فرزندتان را بالا ببرید و او را فقط به خاطر توانایی‌ها و ویژگی‌های خاص خودش دوست داشته باشید.
  • هرگز به کسی نگویید کدام کودک را در میان اعضای خانواده یا دوستان بیشتر دوست دارید؛ هرچند که شاید واقعا برخی کودکان را بیشتر از بقیه دوست داشته باشید. خوب است که از دیگران تعریف کنید اما نباید به گونه‌ای تعریف کنید که فرزند شما احساس کند او از نظر شما کمبودی دارد و این کمبود باعث شده است که شما بچه‌های دیگر را بیشتر از او دوست داشته باشید.

 

کودک شما خیلی زود بزرگ می‌شود؛ زیرا دوران کودکی کوتاه است اما تمام رفتارهای شما زندگی و آینده او را شکل می‌دهد. سعی کنید طوری رفتار کنید که هم خودتان و هم فرزندتان از زندگی کنونی و آینده‌اش لذت ببرد و همگی در کنار هم آرامش داشته باشید.

آخرین مطالب


مشاهده ی همه

معرفی محصول از سایت موفقیت


مشاهده ی همه

اشتراک گذاری

دیدگاهتان را بنویسید

footer background