شفای کودک درون
اگر ارتباط خوبی با کودک درونتان داشته باشید خیلی ساده با شما ارتباط برقرار كرده و با شما صحبت میکند. اما اگر او را فراموش کرده باشید در ابتدا تمایلی به صحبت کردن با شما ندارد
یکی از تمرینهایی که برای شناختن کودک درون وجود دارد این است که با دست مخالف احساساتتان را بنویسید. زمانیکه خیلی خوشحال هستید یا برعکس کسی موجب ناراحتی شما شده است روی یک کاغذ با دست مخالفتان (اگر راست دست هستید با دست چپ و اگر چپ دست هستید با دست راست) هر چیزی که به ذهنتان خطور میکند را بنویسید. بیترس و واهمه هر چیزی که به ذهنتان رسید را بنویسید، نگران هیچ چیز نباشید. اگر ارتباط خوبی با کودک درونتان داشته باشید خیلی ساده با شما ارتباط برقرار كرده و با شما صحبت میکند. اما اگر او را فراموش کرده باشید در ابتدا تمایلی به صحبت کردن با شما ندارد، در این مواقع باید ناز او را بکشید، درست مانند زمانی که یک کودک دوستداشتنی مانند فرزندتان از چیزی ناراحت است اما نمیخواهد در مورد آن حرف بزند و شما نگران او هستید. در این مواقع سعی میکنید او را نوازش کنید، نازش را میکشید، با مهربانی تمام با او صحبت میکنید و صبوری میکنید تا در نهایت با شما صحبت کند. با کودک درونتان نیز باید چنین رفتاری داشته باشید به او فرصت بدهید تا لب بگشاید و با شما صحبت کند، شاید گاهی اوقات پاسخهای بیربط بدهد اما باید صبوری کنید تا کمکم پاسخی بدهد که شما میخواهید.
- افرادی که دوران کودکی خیلی سخت و پرحادثهای داشتهاند یا آسیبهای روحی جدی دیدهاند برای برقراری ارتباط با کودک درون به کمک مشاور نیاز دارند اما اگر دوران کودکی شما عادی بوده و ناراحتیها و مشکلات در حد نرمال بودهاند، میتوانید بهتنهایی با کودک درونتان ارتباط برقرار کنید.
- عشق مهمترین و بهترین شفادهنده است، با عشق میتوانید عمیقترین و دردناکترین خاطرات و آسیبهای روحی را درمان کنید. مهم نیست چقدر دوران کودکیمان دردناک و آزار دهنده بوده است، عشق به کودک درون آن مشکلات را حل میکند. کافی است هر زمان که میتوانید به حرفهای کودک درونتان گوش دهید و کارهایی که دوست دارد را برایش انجام دهید، از این طریق عشقتان را به او ابراز میکنید. زمانی که در خیابان راه میروید و دلتان میخواهد روی جدولهای کنار پیادهرو راه بروید نگران نباشید که دیگران در مورد شما چه فکری میکنند، کاری کنید که دوست دارید، روی جدول راه بروید دستانتان را از هم باز کنید و اگر از روی جدول افتادید از ته دل بخندید. شناختن کودک درون کار سختی نیست در ادامه مطلب نکاتی یادآوری شده که با توجه به آنها کمکم کودک درونتان را بهخوبی میشناسید. کودک درونتان را باید به اندازه فرزندتان دوست داشته باشید درست مانند همان موجودی که زندگیاش از وجود شما است. شما برای حفظ سلامتی فرزندتان هرکاری میکنید، کودک درونتان نیز باید جایگاهی برابر فرزندتان داشته باشد.
- نگران مسائل کوچک نباشید. کودکان معمولا به مسائل کوچک توجهی نمیکنند و نگرانیها و دلخوریهای کوچک را خیلی سریع رها میکنند، شما هم کینهها را دور بریزید و خود را از قید و بندها رها کنید. اگر امروز کسی ناخواسته موجب دلخوری شما شد او را ببخشید و آرامش را به خودتان هدیه دهید.
- اگر خودتان فرزند دارید از او الگوبرداری کنید، با او زندگی کنید و گاهی مانند او شوید. با فرزندتان بادکنک بازی کنید، باهم از روی جوی بپرید، در رستوران بسته غذایی کودکان بخرید و با هم با دست غذا بخورید و بگذارید غذا دور دهانتان را کثیف کرده و روی لباستان بریزد و بهجای ناراحت شدن هر دو با هم بخندید.
- از شمردن کالریها دست بردارید. مهم نیست اگر اضافهوزن دارید، گاهی میتوانید آزادانه هرچیزی که دوست دارید بخورید. زمانی که در خیابان مشغول راه رفتن هستید و از کنار مغازه شیرینیفروشی رد میشوید یا بستنی میبینید و احساس میکنید واقعا دلتان میخواهد یک بستنی بخورید و یا زمانیکه در سوپرمارکت شکلاتی میبینید که بهنظر خوشمزهترین شکلات دنیا است آنرا بخرید و بدون هرگونه نگرانی برای چاق شدن و یا بدون شمردن کالریها، آن را بخورید و با تمام وجود از خوردنش لذت ببرید. کودکان اصلا نمیدانند کالری چیست و هرگز نگران مقدار کالری دریافتیشان در طول روز نیستند. قرار نیست مانند کودکان همیشه هرچه خواستید بخورید اما گاهی اوقات مطابق میل خود عمل کردن هیچ مشکلی در سلامتی و تناسب اندام شما ایجاد نمیکند.
- هرگز نگویید: من پیر شدم. عبارت « من در میانه جوانی هستم» جمله بهتری است.
- میتوانید همزمان با بالغ و بزرگ بودن کارهای کودکانه نیز انجام دهید. همه ما بهخاطر داریم زمانی که کودک بودیم و مادرمان میخواست لباسها را در سبد لباسها بریزد داخل سبد مینشستیم و چقدر در آن سبد کوچک و تنگ به ما خوش میگذشت، الان هم میتوانید این کار را انجام دهید اگر تمام بدنتان در سبد جا نمیشود سرتان که جا میشود!
- وقتی برای تفریح و گردش به پیکنیک میروید از جایتان بلند شوید و بدوید، همیشه برای نشستن روی زیرانداز وقت هست. حتی اگر به دلایل مختلف نمیتوانید بدوید و زیاد راه بروید همانطور که روی زیرانداز نشستهاید گودال بکنید و خاکبازی یا با مورچهها بازی کنید. مهم نیست اگر خاکی و کثیف میشوید مهم این است که اجازه میدهید کودک درونتان بیرون بیاید.
- آدمبرفی بسازید.
- اگر یک عروسک یا اسباببازی را دوست دارید آن را بخرید، اینکار به هیچ وجه پول هدر دادن نیست.
- زمانی که یک نوشیدنی را با نی مینوشید در آن با نی فوت کنید و حباب بسازید.
- اگر کسی شما را ناراحت کرد با صدای بلند گریه کنید اما خیلی زود او را ببخشید و ناراحتیتان را فراموش کنید درست مانند کودکان، مطمئن باشید اگر او را ببخشید او پررو نمیشود، کودکان هم بیترس و واهمه میبخشند و کاری ندارند که اگر او را ببخشم باز هم رفتارش را تکرار میکند.
- مسلما بعد از این تمرینات درنهایت باید بازهم مانند یک بزرگسال رفتار کنید و بزرگ شوید اما درسهایی که از کودک درونتان آموختید را هرگز فراموش نکنید. همواره دوران کودکیتان را به یاد داشته باشید و به یاد بیاورید در شرایط مختلف چه کارهایی میکردید که به شما احساس آرامش و امنیت میداد. آن کارها را انجام دهید تا در زندگی بزرگسالیتان موفق باشید و یک انسان بالغ سالم و شاداب باشید.
یک نکته مهم را به یاد داشته باشید:
ما چون بزرگ شدهایم بازی کردن را کنار نگذاشتهایم برعکس چون بازی کردن را کنار گذاشتهایم بزرگ شدیم.
زمانی که به صدای کودک درونتان گوش میدهید دقت کنید که :
او را بپذیرید و برایش ارزش و احترام قائل شوید.
از احساسات منفی او شرمنده نشوید و آنها را بپذیرید.
به خودتان اعتماد کنید و اجازه دهید شخصیت بزرگسال شما صدای کودک درونش را بشنود.
دست از انتقاد کردنهای مدام خویش بردارید و هرگاه لازم بود خودتان را تشویق کنید.
ارتباط با کودک درونتان را حفظ کنید و حداقل روزی یک بار از او سراغ بگیرید.
به کودک درونتان فرصت دهید که شما را بشناسد و به شما اعتماد کند.