محمد معینی |
1401/08/19 |
گفتوگو با دکتر «غلامرضا علیزاده»
تقابل سنت و مدرنیته بشکه باروتی در خانه
حدود تیر ماه سال 1401 بود که گزارشی از یک قتل فجیع در شهرستان تالش در استان گیلان صدر اخبار داخلی را به خود اختصاص داد. ماجرای کشتهشدن دخترک 13 سالهای به نام «رومینا اشرفی» به دست پدرش، آنقدر ناباورانه بود که جامعه را به واکنشهای فراوانی واداشت. مردم هنوز در بهت این اتفاق تلخ بودند که دو روز بعد، خبرهای دیگری از کرمان و آبادان و چند شهر دیگر، همه را شوکه کرد. وقوع موجی از قتلهای ناموسی در کمتر از یک ماه، همه مردم را نسبت به بیداری فرهنگی کهنه و البته ناخشنود، نگران کرد. این اتفاق از چشم جامعهشناسان نیز دور نماند و واکنشهای متعددی از سوی آنها در این دوران بروز پیدا کرد؛ از جمله دکتر «غلامرضا علیزاده»، استاد دانشگاه علامه طباطبایی که در همان روزهای اول انتشار خبر قتل رومینا، نسبت به خطری که رومیناهای دیگر کشور را تهدید میکند، هشدار داده بود.شما در مصاحبههای قبلی خود در رابطه با ماجرای قتل رومینا اشرفی گفته بودید که امکان وقوع مجدد اینگونه حوادث در آینده وجود خواهد داشت. این صحبت بر چه اساسی مطرح شد؟همه ما دارای دو نوع رفتار هنجاری هستیم: یکی در محیط خانواده و دیگری در محیط جامعه. این دو مورد هر چقدر به یکدیگر نزدیکتر باشند، جامعه کمتر دچار رفتار آسیبشناختی میشود. اما وقتی در محیط اجتماعی نسبتبه نوع پوشش دختران و زنان حساسیت زیادی مشاهده میشود، اثر آن بهعنوان مرجع در خانوادهها، با شدت و حدت بیشتری حساسیت ایجاد میکند. این موضوع مخصوصا در محیطهای کوچکتر مثل روستاها و مناطقی که مناسبات قبیلهای و عشیرهای و سنتی در آنها حاکم است، با حساسیت بیشتری بازتولید شده و مطرحشدن مسائل ناموسی، غیرتی و حیثیتی را به دنبال دارد و با واگیری اجتماعی نیز همراه میشود.در چنین جامعه محدود و بستهای که افراد بر اساس سنتها و عرف عمل میکنند، وقتی دختری از خانوادهای سنتی از یک چارچوب رفتاری خارج میشود، مثل دوستی با پسری برای ازدواج و چند روزی ماندن درخانه پسر با امنیت کامل که نوعی شیوه قومی کهن است، با برخورد شدید و خشونت حذفی مواجه میشود. این خشونت هم با غیرت، آبرو، ناموس و حیثیت توجیه میشود. من در آن روزها که حادثه قتل رومینا مطرح شد، گفته بودم که این دختر با دریغ و تاسف از دست رفت، اما باید به فکر رومیناهای دیگر بود!در این حالت فرد (عمدتا مرد خانواده) خود را موظف میداند تا دست به کاری بزند و از هویتهای فرهنگی و حیثیتی خود دفاع کند که نتیجه چنین تعصبی هم اتفاقاتی است نظیر آنچه این روزها در اخبار شاهدش هستیم. وقتی یک فرد سنتی به شهر مهاجرت کند، شیوههای قومی خود را در مورد همسر یا دختر خود عملی کرده و همان رفتار سنتی را در جامعه شهری بازتولید میکند. به همین دلیل است که اگر دختر یا همسر وی از این عرف تخطی کند، بازخواست شده و حتی ممکن است تنبیه شود و در صورت تکرار مجدد آن ممکن است جانش به خطر بیفتد. همین حالا در برخی از مناطق کشور، فرهنگی از ازدواج مرسوم است که بر اساس آن دخترعمو متعلق به پسرعموی خود است. حال هر چقدر آن دو نفر معیارهای متفاوتی داشته باشند، باید با یکدیگر ازدواج کنند؛ در غیراینصورت پسرعمو حق دارد که دختر را بکشد! باورش سخت است، ولی حتی در بعضی از مواقع، برادر دختر نیز در این امر با داماد همکاری میکند. چنین اتفاقاتی ریشههای کاملا فرهنگی دارند. در برخی از خردهفرهنگها که در حال حاضر دیگر مرسوم نیست، به پسری که دارای سابقه غارتکردن نبود، زن نمیدادند و غارتکردن نشانه شجاعت و مردی بود؛ پس او باید در نیمههای شب به روستایی رفته، آغلی را با دیلم سوراخ کرده و گوسفندها را با خود میآورد! هر چقدر تعداد غارت بیشتر بود، فرد برای ازدواج مناسبتر بهحساب میآمد. باید پذیرفت که بخشی از سنتهای قومی تغییر یافته است، ولی بخشهایی از آن در قبال دخترها کماکان اجرا میشود. جامعه در حال گذار است و دو جریان سنت و مدرنیته در تقابل با یکدیگر قرار دارند؛ یعنی دنیایی که رسانهها و شبکههای ماهوارهای مطرح میکنند و در رفتار نسل جوان اثر میگذارد، در مقابل نسل گذشته (پدر و مادرها) که این موارد و روابط را بر نمیتابند و نمیتوانند بپذیرند، قرار میگیرد. آنچه که از صحبتهای شما برداشت شد، این است که ریشه همه اتفاقات اخیر به دلیل فرهنگ سنتی افراد است که از دل تقابل میان مدرنیته و سنت به وجود آمده است.مسئله این است که ما در جامعه یکسری ارزشها را تزریق کردهایم که در آن حتی تار موی زنان هم یک موضوع ناموسی است. به تعبیر دیگر، زمانی که یک مهندسی فرهنگی در جامعه ایجاد میشود و این موارد بهعنوان ارزشهای برتر تلقی میشوند، در جوامع سنتی خریدار و خواهان بیشتری پیدا خواهند کرد و بعد از ورود به بافت سنتی جامعه، به مفاهیمی چون غیرت، ناموس و حیثیت گره میخورند. در چنین شرایطی است که فرد سنتی، رابطه داشتن و بیرونرفتن دخترش با جنس مخالف را گناه بسیار بزرگی تلقی کرده و برای دفاع از این ارزشها، اقدام به حذف فیزیکی دختر بهوسیله عمل قتل میکند.پس وقتی از یک سو ارزشهایی اینچنینی به جامعه تزریق میشود و از سوی دیگر ارزشهایی کاملا متفاوت در سپهر جهانی شکل میگیرد و از طریق تبادل فرهنگی وارد میشود، فضاهای زیستی و اجتماعی دچار تعارض، تضاد و تناقض میشوند. همین موضوع باعث میشود نسبت به برخی مسائل، بهخصـــــوص در مـــــورد دختــــران، در خانوادههـــا سخــــتگیرانهتر برخورد شود که البته این سختگیریها در خردهفرهنگها با شدت و ضعف متفاوتی انجام میگیرد. بنابراین میتوان گفت منبع و منشاء صدور این نوع ارزشها و هنجارهای اجتماعی، در مواقعی که درستی و نادرستی آن محل مناقشه میشود، رفتار آنومیک (بدون هنجار) را شکل میدهند و درنتیجه باعث افزایش ناهنجاریها خواهند شد. از سویی حساسیتهای بالا و رفتار خشونتآمیز کنترلهای اجتماعی که خود گروه مرجع بهحساب میآید، باعث بازتولید خشونتبارتر آن در خانوادهها میشود. از طرف دیگر، در قوانین موجود کشور، برای پدری که دخترش را به قتل رسانده است، قصاص در نظر گرفته نمیشود و شخص با گذراندن مدتزمانی در زندان، آزاد میشود. هرچند این مسئله برای خود فرد نیز آسیبهای روحی بسیاری در پی دارد، اما اجتماع سنتی وی را بهعنوان یک شخص غیرتمند میشناسد و ستایش میکند. هرکدام از ما بهعنوان یک شهروند مسئول، چه راهکاری را باید پیش بگیریم؟رفتارهای فرهنگی، دیرزی و سختجان است و کند تغییر میکند. همانطور که «گورویچ» میگوید: «برای اینکه لایههای فرهنگ یک جامعه تغییر کنند، باید یازده لایه اجتماعی را جراحی کنیم تا بتوانیم به المانهای ارزشی و هنجاری دست پیدا کنیم و آنها را تغییر دهیم» که در ایران شدنی نیست؛ بلکه ما المانهای ارزشی را به لایههای عمیقتری هم سوق دادهایم و بسیاری از مسائل را که ممکن است یک رفتار شیدایی و گذرا و هیجانی باشد، به موضوع حیثیتی تبدیل کردهایم. این امر باعث شده برخی خانوادهها برای دفاع از حیثیت خود دست به اقدامات خشونتآمیزی بزنند. بهبود این وضعیت به راهکارهای فرهنگی بسیاری نیاز دارد. این موضوع باید از منظر حقوقی هم مورد برسی قرار گیرد؛ اقداماتی مثل تشدید مجازات و بالابردن هزینههای اعمال جنایتکارانه. نقش نهادهای قضایی را در این مورد چگونه ارزیابی میکنید؟در رابطه با داستان رومینا، گویا او به قاضی پرونده خود گفته بود اگر وی را به خانوادهاش تحویل دهند، کشته خواهد شد. قاضیها باید در رسیدگی به برخی پروندهها از علم خود برای بهبود روند دادرسی استفاده کنند. در این مورد، لازم است به قاضیها آموزشهایی داده شود که با بررسی بافت و ساختار خانواده، امکان و پناهگاهی را برای این قبیل دختران ایجاد کنند تا از خطر جانی در امان بمانند و پس از فروکشکردن احساسات خانواده و روند رواندرمانی آنها، زمینه پذیرش بیخطر فرزند فراهم شود. باید به قضات و نیروی انتظامی در اینگونه پروندهها آموزش داده شود تا در کنار کار اداری، مفاهیم انسانی و اجتماعی را نیز لحاظ کنند.نقش رسانهها نیز مهم است. آنها باید بینش جامعه را افزایش دهند تا چنین روابطی لزوما آسیبزا تلقی نشوند. همانگونه که در احادیث هم ذکر شده، اگر انسان از چیزی منع شود، نسبت به آن حریص خواهد شد. باید به شعور جوانها نیز اعتماد کرد. اصولا کار فرهنگی بسیار زمانبر است و گروهها و نهادهای مرجع در کاهش حساسیتها و خشونتهای جامعه نقش بسیار پررنگی دارند. اگر این مراجع، رفتار عاری از خشونت را تقویت کنند، جامعه و انسانها نیز به آن مبادرت خواهند کرد. بنابراین نهادهای دولتی و حکومتی نباید نسبت به برخی مسائل پافشاری بیشازحد داشته باشند. درنهایت، راهحل هر مشکل را باید از جنس خود مشکل انتخاب کرد؛ ضمن اینکه اگر مشکل فرهنگی وجود دارد، راهحل آن هم فرهنگی است؛ همانطور که راهحل مشکلات اقتصادی، تعزیرات نیست! درواقع منظور شما این است که اگر مشکل فرهنگی وجود دارد، راهحل آن لزوما باید فرهنگی باشد؟فشار و محدودیتهای اجتماعی در ایران پاسخ نمیدهد؛ هر چند فرهنگ دارای عناصر مثبت و منفی است و نیاز به پالایش دارد، ولی برای کار فرهنگی نباید از ابزارهای سختافزاری استفاده شود. در یک ماه جاری شاهد پنج مورد از این دست حوادث بودهایم؛ چیزی که در سالیان قبل کمتر گزارشی در این زمینه منتشر میشد. دلیل ازدیاد چند اتفاق پشت سر هم چه میتواند باشد؟ آیا ممکن است بازی رسانهای در طرح این مسائل وجود داشته باشد یا جامعه ما بهیکباره در دچارشدن به این حوادث سرعت گرفته است؟پیشتر، «مک لوهان» بحث دهکده جهانی را مطرح کرد و معتقد بود جهان به دهکدهای شباهت دارد و آنقدر کوچک است که اخبار بهسرعت در آن میپیچد. جهان ما یک خانواده گسترده شده است که هیچ خبری را نمیتوان در آن پنهان کرد. در گذشته اتفاقاتی رخ میداد، ولی هیچ رسانهای آن را پوشش نمیداد و حتی کنشگران اجتماعی نیز در مسائل حیثیتی و ناموسی ورود پیدا نمیکردند؛ اما در حال حاضر به دلیل وجود شبکههای اجتماعی، تقریبا هیچ مسئلهای از دید عموم پوشیده نمیماند. ضمن اینکه امروز به دلیل حساسیت جامعه و رسانهایشدن مسائل، طبق برآوردهای خبری، هر شخص یک خبر را به 13 نفر دیگر انتقال میدهد!