موفقیت |
1401/08/16 |
گفتوگو با دکتر «صادق پیوسته»، جامعهشناس
هیچگاه طبقهی متوسط از جامعه حذف نشده
از آن روزهایی که مردم بهخاطر تهیهی مایحتاج اولیهی زندگی خود، آن هم در بوران جنگ، در صفهای طولانی کوپن میماندند، بیش از سه دهه میگذرد. با اعلام آتشبس، کشور نفسی کمرمق، اما راحت کشید. بعد از آن کارخانجات و شرکتها دوباره پا گرفتند و شرایط اقتصادی کُند، اما متحرک روبه جلو حرکت کرد. در دههی هشتاد اولین نشانهها از ارتقای سطح برخی اقشار جامعه به شکلی غیرعادی خود را نشان داد؛ بهطوریکه با فراوانی نقدینگی در کشور، برخی یک شبه به مبالغی بینظیر دست یافتند. در ادامه، سیاستهای اقتصادی اشتباه، اعمال تحریمهای سنگین و افزایش چشمگیر نرخ دلار و البته قیمت کالا در کشور، و از سویی زمینگیرشدن بسیاری از مشاغل و تولیدات، سبب ایجاد اختلافی عمیق میان اقشار جامعه شد. آنهایی که به واسطهی روابط و رانت و البته در مواردی هم هوش اقتصادی خود توانستند ثروتی افسانهای به هم بزنند فاصلهای کهکشانی با اکثریت مردمی پیدا کردند که روزبهروز سفرهی شبشان کوچک و کوچکتر میشد. این شکاف طبقانی در نهایت به معضلاتی دامن زده که تا همین امروز هم شاهد آن هستیم؛ از شیوع رانت و اختلاس در قشر متمول گرفته تا بزهکاری و فساد در لایههای پایینتر. این موضوع را البته میتوان از چند جهت بررسی کرد که ما در این بخش به سراغ دکتر «صادق پیوسته»، جامعهشناس رفتیم تا با وی دربارهی ابعاد اجتماعی این فاصله طبقاتی و آسیبهای احتمالی آن صحبت کنیم.آیا در تاریخ معاصر ایران دورهای وجود داشته که اختلاف طبقاتی به صورت فاحش امروزی باشد؟بله، دورههای مختلفی داشتهایم. به طور مثال، در گذشته سیستم ارباب - رعیتی وجود داشت که اختلاف طبقاتی فاحشی میان مردم بود یا حتی در دورهای با افزایش قیمت نفت، دولت شروع به انجام معاملات نفتی بیرویه کرد. در آن زمان مردم ایران اکثرا روستایی بودند و این امر سبب افزایش شکاف طبقاتی بین شهر و روستا شد. چه عواملی باعث شده که اختلاف طبقاتی از اقتصاد ایران بیرون نرود؟اختلاف طبقاتی در همه جای دنیا وجود دارد و شما هر طور که برنامهریزی کنید، عدهای منفعت بیشتر میبرند و عدهی دیگری متضرر میشوند، اما سیستم جبرانی برای اینکه افراد زندگی حداقلی خود را حفظ کنند باید وجود داشته باشد. بنابراین هیچ اقتصاد موفقی در دنیا نتوانسته آن را از بین ببرد. از طرفی برخی سیستمها نمیخواهند این اختلاف از بین برود، چرا که اختلاف طبقاتی محرک تلاش افراد است و اگر قرار باشد که همه در یک طبقه قرار بگیرند، دیگر تلاشی انجام نمیشود.حال شدت این اختلاف و شکاف هر چه بیشتر و فاحشتر باشد عواقب اجتماعی گستردهای در پی دارد. اگر این اختلاف همراه با احساس محرومیت باشد، یعنی فرد احساس کند همان قدر که دیگری تلاش میکند او نیز تلاش کرده، اما نتوانسته به اندازهی دیگری درآمد کسب کند، در این زمان اختلافات طبقاتی حتی موجب شورش، درگیری و به هم خوردن تعادل جامعه خواهد شد. گروهی از کارشناسان معتقدند که تغییر کالاهای مصرفی مثل خانه و اتومبیل به ابزار سرمایهای در زندگی افراد، عامل مهمی برای بیشتر شدن اختلاف طبقاتی شده است. شما با این نظر موافقید؟در ایران متاسفانه قوانین اشتباه متعدد و متعارف باعث شده که روح قانون از قانوِ اصیل تهی شود و افراد نامتخصص در نهادهای مختلف حضور داشته و باعث شوند که قانون و قانونگذاری که به معنی مقررات مرتبط با آنهاست، تعارض داشته باشد؛ قوانین بیهودهای که افراد سودجو از آن استفاده میکنند و قوانین جدید هم که وضع میشود زمینهی سوءاستفادهی افراد دیگری را فراهم میکند، چرا که انسجام و ضمانت اجرایی ندارد و قوانین بدون فکر وضع میشود؛ بدون اینکه در نظر گرفته شود که این قانون با چه قوانینی مرتبط است و قرار است به چه شکلی اجرا شود و اگر اجرا نشود چطور مجازات صورت بگیرد. این موضوع برای این افراد اهمیتی ندارد، چرا که اصلا آگاهی از قوانین ندارند. فکر میکنید ایجاد تعادل به جز تکیه به قوانین، راه دیگری هم دارد؟ به طور مثال خود جامعه نیز میتواند دچار خودتربیتی شود و کمتر فرهنگ مقایسه و چشموهمچشمی در روابط تعیینکننده باشد؟ فرهنگ جامعه خودبهخود بهوجود نمیآید و از همان شیوهی زندگی مردم، اقتصاد و تاریخی که آن کشور دارد، ساخته میشود. در ایران، در مقایسه با کشوری مانند هندوستان که سابقهی طولانی در تاریخ نوشتهشدهی آن وجود دارد و همواره اختلاف طبقاتی، بهرهمندبودن عدهای از امکانات و منزلتهای اجتماعی را میپذیرند، اختلاف طبقاتی از طرف فرهنگ جامعه پذیرفتهشده نیست. مگر اینکه سری بزنیم به دورهی اقتصاد کانتی که دورهای محدود بوده و در تاریخ همواره قیامهایی علیه این اختلاف طبقاتی و دارایی رخ داده است. به طور مثال مهمترین جنبش مدرن ایران انقلاب مشروطه است که مردم برای تاسیس عدلیه و ایجاد عدالت در کشور به خیابان آمدهاند. بنابراین ما در فرهنگ اجتماعی خود اختلاف طبقاتی را نمیپذیریم و مسئله چشموهمچشمی بیشتر به شرایط «ازخودگســـــیختگی اجتمـــاعی» برمیگــــــردد؛ شرایطی که کار ارزش اصلی نیست و درآمد اصلی از راههایی است که به سوءاستفاده از قواعد نادرست اجتماعی منجر شود؛ یعنی اینکه من درآمدی داشته باشم که در خلاف کار و حرفه و بهرهوری من باشد. حال میخواهد این درآمد از طریق رانت باشد یا سوءاستفاده از قواعد اجتماعی! این شرایط هم به انحرافاتی مثل دزدی، فساد و چشموهم چشمی منجر میشود. از حدود ۱۰ سال پیش تا به امروز طبقهی متوسط در حال حذفشدن از ساختمان جامعه است. این موضوع تا چه اندازه بر روی اختلاف طبقاتی تاثیرگذار بوده است؟بهتر است روی اعداد صحبت کنیم. هیچگاه طبقهی متوسط از جامعه حذف نشده، اما واقعیتی که ما مشاهده میکنیم کوچکشدن بدنهی طبقهی متوسط است. طی ۱۰ الی ۱۵ سال گذشته، درآمد طبقه متوسط کمتر شده و این به معنای سقوط طبقهی متوسط پایین به طبقهی فقیر است. شکل دیگری از اختلاف طبقاتی در خود طبقهی متوسط شکل میگیرد؛ یعنی زمانی که طبقهی مرفه و میلیون دلاری به قول خودمان زیاد شده و یا از طرفی طبقهی متوسط پایین به سمت طبقه فقیر ریزش پیدا کرده است. نوع شکاف طبقاتی در دههی ۷۰ از مدل اول بوده و شکاف طبقاتی در دههی ۸۰ تا ۹۰ از مدل دوم؛ یعنی ریزش قشر متوسط پایین به طبقه فقیر که موجب کوچکتر شدن طبقهی متوسط شده است. از نظــر شـما ایـــن کوچکشـدن چـه آسیبهاییهایی را به جامعه وارد میکند؟از نظر اقتصادی این موضوع با بیارزش شدن کار و در مقابل، سوءاستفاده از قواعد رخ میدهد. در نتیجه جامعه با شکلهای متفاوتی از پوپولیسم مواجه میشود، چرا که در انتخابات و یا انواع مشارکتهای اجتماعی، مردم به دلیل سرمایهی اندکی که دارند و وعدههای پوچی که دریافت کردهاند، فریب میخورند و افراد نامناسب را انتخاب میکنند. مثل جمله معروفی که میگوید «مردم فقیر ارزشهای فقیر دارند». این چالش در بلندمدت تاثیر فرهنگی خود را میگذارد و مردم به این شرایط عادت میکنند. به طور مثال، طی سالهای اخیر مردم به بزرگشدن اعداد اختلاسشده و فساد عادت کردهاند. بُعد اجتماعی این پدیده نیز همان دزدی و فساد و جرائم است. در این شرایط بازار کار نامناسب میشود، چرا که افراد انتظارات مطابق با واقعیت ندارند و گروههای اقتصادی و شرکتها بیش از اینکه سود را از بهرهوری ببرند، میخواهد از فساد ببرند. انواع مناقصات و قراردادهای فسادآلود در این سالها منتشر شده است. پولی که تولید میشود منشا کار آفرینی و افزایش مهارت افراد نمیشود و این باعث شده عدهای یک شبه کاخنشین شوند و بدون زحمت و شایستگی به پولهای بادآوردهای برسند. متاسفانه این قضیه برای مردم عادی شده و این عادیشدن با ارزشها و باورهایی که مردم دارند، آلوده میشود که درمان هر کدام از اینها هم سخت و دشوار است. این حس حقخواهی و عدالتخواهی قشر فقیر جامعه از قشر مرفه در دل برخی رفتارهای بزهکاری و انتقامجوییهای شخصی تبلور پیدا کرده است. نظر شما در اینباره چیست؟قطعا همین طور است. زمانی که جامعه بر اساس یکسری قواعد و قوانین جلو میرود، عدهای آن را عادلانه میدانند و از آن سود میبرند و عدهی زیادی علیرغم اینکه این قواعد را عادلانه میدانند، اما از آن متضرر میشوند.فرض کنید که تنها دو درصد مردم از این قواعد ضرر میکنند. در این شرایط دولت و خیریهها به کمک این افراد میروند. حال تصور کنید این شرایط عوض شود و قوانین تغییر کند؛ طوری که مشخص نباشد چه ارتباطی بین کار و درآمد و رفاه شما وجود دارد. در این وضعیت، عدهای احساس محرومیت نسبی میکنند. اگر این شرایط اقتصادی ادامهدار باشد، افراد نمیدانند چه کاری انجام دهند تا مانند دیگران به آن سطح رفاهی دست پیدا کنند؛ در نتیجه دست به خشونت میزنند. درصد زیادی از مردم به این دلایل از خود راضی نیستند و افسرده و منزوی میشوند. عدهای دیگر نیز از هوش فردی خود استفاده میکنند و در جهت گرفتن حق خود به هر طریقی تلاش میکنند و شاید حسابهای دیگران را هم خالی کنند! به طور کلی، در نتیجهی شرایط بد اقتصادی، متاسفانه مردمی که محرومیت اقتصادی دارند به دنبال بزهکاری و و ایراد وارد کردن به زندگی قشر مرفه میروند.
مریم باستانی نژاد
1401/9/28
عالیه… سپاس