روانشناسی خودخواهی
غرور و خودخواهی پوششی بر نقاط ضعف و کمبودها!
خودخواهی صفتی است که همه افراد را آزار میدهد. گاه همین صفت بهتنهایی باعث فروپاشی زندگی مشترک و خانوادگی و همچنین باعث سستی و تضعیف روابط بینفردی و اجتماعی میشود. ما در این مقاله قصد داریم در گفتوگو با کارشناسان و روانشناسان بهطور مفصل به این موضوع بپردازیم.
گفتوگو با مسعود هنربخش
مشاور خانواده، کارشناس ارشد بالینی و کارشناس پیشگیری از آسیبهای اجتماعی سازمان بهزیستی مشهد.
چه عواملی باعث خودخواهی در افراد به ویژه در روابط زناشویی میشود؟
برای پاسخ به این پرسش ابتدا باید به این موضوع اشاره کرد که چه معنایی از زندگی مشترک در ذهن افراد وجود دارد. ازدواج رابطهای است که اصل و اساس آن در دیگرخواهی است. هرچند برخی افراد معتقدند اگر ما این روش را در پیش بگیریم فرد مقابل فکر میکند دیگرخواهی وظیفه ما است. اما استاد مطهری در این زمینه معتقد است افزون بر اینکه ازدواج امری دیگرخواهانه است باید ظرفیت انصاف را هم در خود بالا برد.
حال این معنای زندگی مشترک که ازدواج یک رابطه صمیمانه، داوطلبانه و دیگرخواهانه است از کجا در ذهن فرد ایجاد شده است. فکر میکنم معنای ورود به زندگی مشترک یا معنایی که ما با خودمان میآوریم یک میراث روانی است که از خانواده اصلی خودمان داریم. اینکه ما در آنجا چه رابطهای را بین والدین خود مشاهده و ذخیره کردهایم، معمولا باعث میشود در رابطه با همسر خود آن را کپی کنیم. درحقیقت انسانها به شکل بسیار ناهشیار و ناخودآگاه الگوهایی را که قبلا دیدهاند در رابطه فعلی خود همتاسازی میکنند. ریشهی دیگر خودخواهی مربوط میشود به شیوههای فرزندپروری که گاه با تربیت غلط باعث رشد خودخواهی در فرزند خود میشویم.
برای نمونه، در مقطعی از رشد، کودک باید با یکسری از محدودیتها مواجه شود که متاسفانه توسط برخی از والدین کوتاهی میشود. برخی از کودکان در این دوران برای رسیدن به خواسته و نیازهای خود سعی میکنند والدین را به مرحلهای برسانند که پاسخ نیازهای آنها را بدهند. والدین هم به لحاظ اینکه بهطور غریزی حمایتگر هستند اغلب قادر نیستند در همان لحظه به پاسخهای فرزندشان جواب منفی بدهند تا بچه به «نه شنیدن» عادت کند و زمینه رشد روانی، عاطفی و شخصیتی او در آینده فراهم شود. در اینصورت، خودخواهی در دوران بزرگسالی ریشه میدواند.
در حقیقت این افراد بیاندازه لوس شدهاند. در حقیقت یک آدم خودخواه یک آدم لوس است. لوس شدن به منزله این نیست که کسی به ما محبت زیاد کرده است بلکه به این معنا است که ما محدودیت را در مراحل اولیه خودمان تجربه نکردهایم، جایی والدین قادر نبودهاند به ما «نه» بگویند. نتوانستهاند به ما بگویند وسیلهای را همین الان نمیتوانیم برای تو تهیه کنیم.
ریشه دیگر خودخواهی این است که والدین بیش از حد کودک را محروم کردهاند. در حالت افراط و تفریط، والدینی وجود دارند که یا فرزند خود را اصلا محروم نمیکنند و یا بیش از اندازه آنها را محروم میکنند، این شیوه تربیت نیز میتواند بهنوعی یک اقدام جبرانی در بزرگسالی باشد که چون در دوران کودکی نیازهای فرد برآورده نشده است حالا میخواهد نیازهای خود را به شکل جبرانی در بزرگسالی برآورده کند.
همچنین اینکه ما بتوانیم در رابطه با زناشویی ظرفیت دلبستگی داشته باشیم، یعنی هم بتوانیم دوست داشته باشیم و هم دیگران ما را دوست داشته باشند، بذرهایش در دوران کودکی است و این بذرافشانی در دوران کودکی است که میتواند احساس امنیت را در فرد پرورش دهد تا این افراد نخواهند همیشه در دوران بزرگسالی نیازهای خودشان را بر نیازهای دیگران اولویت بدهند.
در یک رابطه مشترک خودخواهی چه نشانههایی دارد؟
در حقیقت اساس ازدواج این است که ما احساس تعلق کنیم که یکی از نیازهای فرد در ازدواج است. ما ازدواج میکنیم تا احساس تعلق خود را به دیگری تداوم بدهیم. دقیقا احساس تعلق، نقطه مقابل احساس خودخواهی است.
احساس تعلق یعنی اینکه من با دیگری هستم و حالا لازمهی با دیگری بودن این است که به علاقههای او علاقه نشان دهم و برای آنها ارزش و احترام قائل شوم.
یکی از نشانههای خودخواهی که اوج خودخواهی نیز محسوب ميشود این است که افراد علاقههای همدیگر را بیارزش کنند. در یک رابطه مشترک، اگر ما احساس تعلق نکنیم صمیمیت هم پرورش پیدا نمیکند و در یک رابطهای که صمیمیت پرورش پیدا نکند تعهد و احساس مسئولیت هم نمیتواند خود را خوب نشان دهد.
یکی دیگر از نشانههای خودخواهی منييت در این رابطه است که زندگی مشترک را به نابودی میکشاند. منیيت یعنی هر آنچه من بگویم. منییت وابستگی به باورها، اعتقادات و رفتارها و نظرات خود است. فرد خودخواه معتقد است، حرف باید حرف من و نظر باید نظر من باشد. چنین فردی هویت و فردیت همسر خود را نمیبیند.
در ازدواج سه موضوع وجود دارد که این سه، شامل هویت، فردیت و منییت است. چیزی که میتواند ازدواج را ارتقا و تعالی بدهد بحث هویت و فردیت است. هویت یعنی من چه کسی هستم، چه نظرات، عقاید، افکار، سلیقهها و چه نیازهایی دارم. فردیت یعنی، من هم هستم. گاهی اوقات در ازدواج افراد شخصیتهای پادری میشوند یعنی همه روی آنها پا میگذارند.
باور اشتباهی که در ذهن افراد وجود دارد این است که فکر میکنند ازدواج یعنی یکی شدن. یعنی اگر هر چیزی که من میگویم نتوانی قبول کنی به این معناست که ما به هدف ازدواج نرسیدهایم و این ازدواج، ازدواج اشتباهی است. اما اصل و اساس ازدواج این است که دو آدم متفاوت که هویت و فردیت آنها متفاوت است بتوانند در کنار هم زندگی کنند. ازدواج تعالیبخش به این معناست که افراد سعی نکنند تفاوتهای هم را از بین ببرند، بلکه بايد آن را درک کرده و به آن احترام بگذارند.

چه راهکاری برای رابطه با یک فرد خودخواه بهویژه در رابطه زناشویی پیشنهاد میکنید؟
علاوه بر رعایت آنچه که در بالا به آن اشاره شد برای کمک به فرد خودخواه باید گاهی اوقات در مقابل خواستههای غیرمنطقی فرد ایستاد و رفتاری شجاعانه و قاطع داشت. مهارت شجاعت و ابراز وجود یکی از مهارتهای اصلی زندگی است که باید آن را آموخت.
این نکته در آموختن این مهارت حائز اهمیت است که ابراز وجود و شجاعت با ترس و تهدید فرد مقابل که نتیجه آن مردسالاری و زنسالاری است کاملا متفاوت است. شجاعت در فضایی بسیار محبتآمیز و صمیمی صورت میگیرد. اما سوال بعدی، این است که با یک فرد خودخواه چگونه صحبت کنیم تا کلام ما تاثیرگذار باشد؟
نحوه انتقال پیام برای رسیدن به خواستهها و نیازها با هر فردی بسیار مهم است. برای نمونه یکی از عواملی که وقتی ما احساس رنجش و ناراحتی خود را بیان میکنیم، پاسخ مناسبی دریافت نمیکنیم، این است که مراقب رفتار غیرکلامی خود نیستیم و فقط به رفتار کلامیمان توجه میکنیم.
باید به این موضوع توجه داشت که از نظر روانی، در ارتباطات ما قادریم زبان خود را از قسمت کرتکس مغزمان عبور دهیم و خوب حرف بزنیم اما احساسات در رفتارهاي بدنيمان نشان میدهد که ممکن است گاهي رفتارغيركلامي ما توهینآمیز یا تحقیرکننده باشد. مشکل دیگر در روابط این است که معمولا آنچه را که میخواهیم، نمیگوییم. برعکس آنچه را که نمیخواهیم، میگوییم و آن را نیز در قالب افعال نهی مانند نیا، نرو، نکن و... بهکار میبریم.
این جملات منفی مقاومت طرف مقابل را افزایش میدهد. برای نمونه خانمی که در خانه تنها منتظر همسر خود است و بعد از آمدنش به او میگوید: چرا دیر کردی این چه وقت آمدن است؟ نمیآمدی بهتر بود! این نوع زبان گفتوگو فقط مقاومت را در او ایجاد میکند. اما اگر این خانم از نیاز خود، (احساس تنهایی)، با همسرش گفتوگو کند، مسلما او را با خود همراه خواهد کرد.
گفتوگو با پروفسور سیدمحسن فاطمی
فوقدکترای روانشناسی از دانشگاههاروارد آمریکا، عضو هیات علمی دانشگاه تهران و علم و صنعت و سابقه تدریس در دانشگاههای برجسته آمریکا و اروپا، دانشگاههاروارد، تورنتو کانادا، دانشگاه وسترن واشنگتن و...
آقای دکتر، در مقابل افراد خودخواه چه رفتاری را میتوان انجام داد؟
ما به هر میزان که بتوانیم در برخورد مبتنی بر مدیریت هیجانی، پایدار باشیم اثرگذاریمان بیشتر خواهد بود. هرچقدر ارتباطمان از مدیریت بهتری برخوردار باشد، اثرگذاری بیشتري خواهد داشت. اگر شما در یک کفه ترازو تنش و در کفه دیگر آرامش را بگذارید، هر چقدر آرامش بالا برود تنشها پایین خواهد آمد و بالعکس.
راز آرامش در حوزههای مختلف ارتباطی به این برمیگردد که ما تا چه اندازه میتوانیم آگاهانه، گفتوگوهای بین یکدیگر را تقویت کنیم. این گفتوگوها اگر بر اساس آرامش و نه خشونت اتفاق بیفتد، فضای ارتباطی ما بهتر خواهد بود. درست است که ممکن است یک بار بگویید ابتدا اثر نکند ولی اگر ادامه بدهید آرامش نهایتا بر تنش غالب خواهد شد.
دوم اینکه، دز رفتار بیانگر در برخوردها متفاوت است و معنای آن این است که برای نمونه اگر یکی از همکارانتان در جلسه هیاتمدیره حاضر نشد در جلسه اول به او چه مینویسید؟ مینویسید: ما از دیدار شما محروم شدیم. از اینکه نتوانستیم در خدمت شما باشیم متاسف شدیم. لطفا جلسه دیگر تشریف بیاورید. اگر جلسه بعد هم نیامدند، مینویسید: کمبود وجود شما باعث ناراحتی شده است. انشاالله که با انوار خودتان ما را از تاریکیها بیرون بیاورید. ولی دفعه دهم چهکار میکنید؟ دز کمتر میشود یا بیشتر؟
در مذاکره قدرت چانهزنی ما متناسب با موضوعات، متفاوت خواهد شد. اگر شما فکر میکنید از موضوع جواب نمیگیرید و همچنان بیتفاوتی میبینید دز رفتار بیانگر را عوض کنید.
برای مثال وقتی همسر شما دیر میآید به جای اینکه بگویید کدام جهنم درهای بودی؟ میتوان گفت: «وقتی دیر میآیی من نگران میشوم یا وقتی شما جلوی مهمانها به من چایی تعارف نمیکنید ناراحت میشوم». اینجا دز را میتوانید بالا ببرید. وقتی میگویید: «شما باید به من خبر بدهید که میخواهید دیر بیایید» این میتواند دزش بالاتر برود. یعنی اگر دفعه بعدی هم دیر آمد بگویید: «من گفته بودم وقتی دیر میآیید قرار است به من اطلاع دهی، وقتی خبر نمیدهی من ناراحت میشوم. ممکن است خبر بدهی اگر میخواهی دیر بیایی؟». توجه داشته باشید، قاطعیت ممکن است در تن صدا یا در جمله باشد، یعنی منظور این است که توصیه نمیشود شما یک رفتار را به صورت کلیشهای تکرار کنید، بلکه تن، دز و نوع رفتار متناسب با موضوع تغییر پیدا میکند.
گفتوگو با دکتر پیمانهاشمیان
روانپزشک بزرگسالان و فوقتخصص کودک و نوجوان و استادیار دانشگاه علوم پزشکی مشهد
آقای دکتر! خودخواهی در یک فرد چگونه رشد پیدا میکند؟
یک ویژگی در دوران کودکی در بین سالهای دو تا پنج سالگی وجود دارد که کودک در این مدت بهطور طبیعی خودخواه است. اما کمکم که بزرگتر شده و درک او افزایش پیدا میکند این خودخواهیها کاهش مییابد. گاهی ممکن است بعضی از کودکان در اوایل زندگی به دلیل اینکه رشد خوبی ندارند در این مرحله باقی بمانند و هر چیزی را در قالب خودشان ببینند و بگویند هرچی ما میگوییم باید همان شده و دیگران باید مطیع ما باشند که این رفتار نشانه فکر کودکانه و یک نوع خام بودن است که فرد رشد پیدا نکرده است.
این افراد وقتی با این روحیه وارد دوران نوجوانی میشوند، این حالت ادامه یافته و شدیدتر میشود. هرچند خودخواهی در این سن هم طبیعی و گذرا است و حرف باید حرف نوجوان باشد اما اگر بعد از این دوران، فرد خودخواهی خود را کنار نگذارد میگوییم او عملا رشد پیدا نکرده است.
چنین فردی در زندگی مشترک خود با چه مشکلاتی مواجه خواهد شد؟
مسلما در زندگی مشترک با همسرش با مشکل مواجه میشود. درواقع شرط ازدواج زمانی است که فرد از این حالت خارج شده باشد. برای نمونه این فرد ممکن است زیادهخواهی کرده و همه چیز را در زندگی به نام خود کند و یا در اين تصور باشد كه همسرش باید از او کاملا مراقبت و حمایت کرده و كاملا مطیع او باشد. خودخواهی همچنین اثر بدی روی فرزندان میگذارد. چراكه باعث میشود آنها از روی ترس حرفهای والدین خود را بپذیرند که این فرزندان به افرادی پرخاشگر، مضطرب و افسرده تبدیل خواهند شد.
گاهی نیز این خودخواهیها به بدبینی تبدیل میشوند که نهایتا این رابطه منجر به طلاق میشود که مشکل ضعف فرد است که بدون رشد وارد مرحله ازدواج شده و تشکیل خانواده داده است. فرد برای ازدواج باید از حالت خودخواهی درآمده و این حس را پیدا کند که من باید برای طرف مقابل فداکاری کنم. گاهی اوقات خودخواهی، با بیماریهای شدیدی نیز مثل حسادت و اضطراب و افسردگی همراه میشود. زیرا فرد خودخواه ممکن است به خواستههای خود نرسد.
حتی ممکن است فرد علائم شدیدتری پیدا کند چراكه این افراد به دلیل بزرگمنشی اضافی که ممکن است داشته باشند اغلب خود را با سیگار و مواد مخدر آرام میکنند. پس خودخواهی میتواند هم زمینهساز اختلالات روانی و هم موجب مشکلات رفتاری در خانواده شود. باید برای درمان زود اقدام کرد زیرا اگر خودخواهیها تقویت شود درمان سختتر میشود. باید سریعتر این هسته را شکست تا خودخواهی با اختلالات دیگر توام نشود. بعضی وقتها مجبوریم برای این دسته از افراد دارو تجويز كنيم که حالت خودخواهی آنها کاهش پیدا کند.
افراد چه هدفي را بايد براي ازدواج در نظر بگيرند؟
فرد نباید به دلیل تنهایی و یا به هر دلیل خودخواهانه تصمیم به ازدواج بگیرد. او باید این احساس را پیدا کند که من به دلیل صمیمیت و محبت به شخص مقابل میخواهم ازدواج کنم.

چه راهکاری برای حل مشکل اینگونه افراد وجود دارد؟
خودخواهی یعنی خودت را ببینی اما خانواده خودت را نبینی. در اینجا فرد از دیدگاه خودش به جلو میرود اما روزی بهطور مسلم سرش به سنگ خورده و هرگز پیشرفت نمیکند. بههمین خاطر باید دقت کرد و دید برنامه فرد چیست که اینگونه رفتارها را انجام میدهد. وقتی میفهمیم برنامه فرد ایراد داشته و هدف و برنامه ندارد و فقط خود را میبیند باید دیدگاه او را خانوادهمدار کرد. اگر دیدگاهش خانوادهمحور شود مجبور میشود اتوماتیک دیدگاهش را عوض کرده و خودش را تغییر دهد و خودخواهی نکند و در هر زمینه اول خانواده و سپس خودش را ببیند.
راهکار دیگر این است که در اینگونه موارد فرد باید با رفتاری خوب سعی کند فرد مقابل را به خودشناسی برساند، یعنی افکار خلاق و نقادانه او را تقویت کند تا در نقد زندگی خود بداند دارد شکست میخورد. چنین فردی باید بداند او با خودبزرگبینی و خودخواهی دارد عملا زندگیاش را از هم میپاشد. درنتیجه وقتی چنین دیدی در او ایجاد شد درصورت یک رفتار خودخواهانه بهطور اتوماتیک به آن فکر درست برمیگردد و با خودش فکر میکند که من دارم با این رفتارم به خانواده خودم ضربه میزنم که گاه این ضربهها جبرانناپذیر خواهد بود.
همچنین فرد در اینگونه موارد باید با ایجاد یک ارتباط گرم، رابطه بین خودش را تقویت کند. برای نمونه فردی که تمام تلاشاش این است که خانواده اصلاح شود و صرفا خود را نبیند، بهطور مسلم فرد مقابل نیز تحتتاثیر رفتار او قرار گرفته، یک قدم هم او برمیدارد و سعی میکند فقط خودش را نبیند.
به نظر میرسد گاهی استفاده از راهکارهایی که برای مقابله با خودخواهی پیشنهاد میشود درباره برخی از افراد کاربردی ندارد. برای نمونه، در گذشته در بحث روابط زناشویی به این موضوع اشاره کردیم که برای رسیدن به خواستههای خود از الگوهای مخرب شامل تحقیر و سرزنش و توهین و داد و بیداد و غرزدن استفاده نکنید، زیرا علاوه بر حل نشدن مشکل، باعث بدتر شدن وضعیت نیز میشود. گفتیم بهجای ضمیر «تو» که شخصیتبرانداز است با ضمیر «من» احساس نیاز و خواستههای خود را بیان کنید.
اما برخی از افراد معتقدند، باوجود اینکه ما در فضایی آرام و محبتآمیز و محترمانه و با در نظرگرفتن ارزشمندی فرد مقابل و رعایت اصول زبان گفتوگو، نیاز، احساس و ناراحتی خود را به همسر خود بیان میکنیم اما آنها به دلیل خودخواهی اهمیتی به احساس ما نمیدهند و به رفتارهای خود ادامه میدهند. حال سوال این است که با اینگونه افراد باید چگونه برخورد کنیم؟
برای بررسی ریشهای این مشکلات چنین افرادی باید به روانشناس مراجعه کنند تا ریشه این نقص پیدا شود که اغلب خود فرد نمیتواند آن را تشخیص دهد و ممکن است رفتاری انجام دهد که مشکل را بدتر کند. این ریشهها میتواند در بدبینی، ترسها و عوامل دیگر باشد. گاهی فرد به دلیل عقدههای روانی با فرد مقابل لجبازی میکند. گاهی نیز خودخواهی، ریشه در ضعفها و نقصهای فرد دارد که شروع به دفاع کردن از خود میکند.
میتوانید به برخی از این عقدهها اشاره کنید؟
برای مثال گاهی اوقات این نقصها ریشه در کموکسریها و تعارضهای دوران کودکی دارد. برای نمونه فردی که رفتار والدین او دراین دوران استبدادی و دیکتاتوری بوده است چنین فردی کینه به دل گرفته و حالا در خانواده خود میخواهد آن شیوه را پیاده کرده و عقدههای خود را خالی کند.
تکبر و غرور نیز مانند خودخواهی صفتی است که افراد زیادی را رنج میدهد. این دسته از افراد با دیگران طوری رفتار میکنند که گویی تمامی جهان متعلق به آنهاست و از کرهای دیگر به زمین آمدهاند و همواره با چهرهای عبوس و گرفته و نگاهی از بالا به پایین و تحقیرآمیز به دیگران مینگرند. رفتارهای این گروه که در اصطلاح عموم گفته میشود خودشان را میگیرند، در کارکنان ادارهها، سازمانها، شرکتها و بیمارستانها بهوفور دیده میشوند که اغلب با بیحوصلگی جوابی سربالا به ارباب رجوع خود میدهند.
چه دلیلی باعث این رفتار در آنها میشود؟
این افراد جزو کسانی هستند که خودآگاهی کاملی از خود پیدا نکرده و هنوز خود را بهدرستی نشناختهاند. فردی که دارای صفات غرور و تکبر و خودخواهی است با استفاده از مکانیزمهای دفاعی، ترسها، ضعفها، کمبودها، عقدهها و نقاط ضعف خود را پنهان کرده و سعی میکند با تکبر و خودخواهی آنها را جبران کند.
برای نمونه فردی که دارای حقارت و نقاط ضعف درونی است سعی میکند با کوچک کردن و حقیر شمردن دیگران خود را بزرگ بهشمار آورد که این افراد نیاز به درمان دارند.
دوازده پیام موفقیت - دی ۱۴۰۴
حال خوب، پیششرط انجام کارها نیست!
فصل سرد افسردگي نوجوانان...!
