ماهی که بر خشک اوفتد، قیمت بداند آب را!
تحلیل روانشناختی فیلم در آغوش درخت
تماشای سکانس ورودی شخصیت «کیمیا» به داستان فیلم «در آغوش درخت» برای من یادآور این بیت مشهور از سعدی شیرازی شد. کیمیا که تصور میکرد ماهیای که در آب قرار دارد، بیجان است، برای اینکه به سایر ماهیان آسیبی نرساند آن را از آب خارج کرد؛ اما به محض اینکه ماهی از آب بیرون آمد، به طور شگفتآوری نشانههای حیات را از خود بروز داد.
سکانسهای ابتدایی که برای یک فیلمنامه نوشته میشوند، خصوصا در فیلمنامههای کلاسیک، عموما کلیت داستان را لو میدهند؛ اما در فیلمنامهی در آغوش درخت که به نوعی فیلمنامهای در ردهی کلاسیک مدرن است، داستان برخلاف چیزی که در سکانسهای ابتدایی برای مخاطب به تصویر کشیده شده، پیش نمیرود و فیلم بیشتر بر آسیبهای طلاق والدین بر فرزندان متمرکز است.
توافق «کیمیا» و «فرید»، دو شخصیت اول فیلم، بر جدایی از دلایل مختلفی نشات میگیرد. مثلا در سکانس پیش از جدایی که هر دو سوار بر ماشین، نزد پدر و مادر فرید میروند بحثی بین این دو در میگیرد که نشاندهندهی یکی از این دلایل است. دلیل اصلی نارضایتی کیمیا از زندگی با فرید نداشتن زبان مشترک بوده که به طور نمادین در قالب تفاوت زبان بومی این دو نیز به تصویر کشیده شده است. درواقع مقصود از نداشتن زبان مشترک، نوع زبان گفتاری نیست، بلکه مفهومی است در روانشناسی زوجین اصطلاحا به آن «زبان عشق» گفته میشود.
مثلا در سکانسی از فیلم، فرید برای آشتی با کیمیا به او میگوید: «کَلَّهت رو بیار تو» و کیمیا به حالت اعتراض پاسخ میدهد که «کَلَّه برای خطابکردن گوسفنده. باید بگی سرت رو!» یک نمونهی بارز از تفاوت در زبان عشق و البته کمی تفاوت فرهنگی این دو نفر نمایان میشود. درواقع فرید از طریق این رفتار علاقهاش را به کیمیا نشان میدهد، اما کیمیا برداشت کاملا متفاوتی از این موضوع دارد.
«گری چاپمن»، روانشناس و نویسنده، کسی بود که برای نخستین بار اصطلاح زبان عشق را در روانشناسی و مطالعات زوجین به کار برد.
او در کتاب پرفروش خود با همین عنوان، این مفهوم را به طور مفصل توضیح داده و به افراد کمک میکند تا زبان عشق خود و شریک زندگیشان را شناسایی کرده و در نتیجه روابط عمیقتر و پربارتری را تجربه کنند. طرح این مفهوم توسط چاپمن ناشی از گردآوری مشاهداتش از زوجهای مختلف و سالها کار با آن ها نشأت گرفته است.
زبان عشق چیست؟
عشق در ارتباط برقرارکردن نمود پیدا میکند و بدون برقراری ارتباط، عملا عشق در نطفهی خود نهفته باقی میماند. در برقراری یک رابطهی عاشقانه هم زبان عشق مهمترین موضوع است.
زبان عشق به زبانی گفته میشود که افراد از طریق آن عشق را ابراز و دریافت میکنند. درست همانطورکه هر کسی یک زبان مادری برای صحبتکردن دارد، هر فردی هم یک زبان عشق خاص دارد که با آن احساس عشق را بهتر درک میکند. این مفهوم در سکانسی که فرید به زبان آذری از کیمیا میخواهد که او را ترک نکند و کیمیا تصور میکند که فرید به او علاقه ندارد، هنرمندانه به تصویر کشیده شده است.
مثال فوق نمونهای ساده از اختلافات در زبان عشق است و اختلافات مربوط به زبان عشق میتوانند بسیار پیچیدهتر باشند. عموما زبان عشق در مردان شکل پراگماتیکتری دارد؛ یعنی مردان بیشتر از طریق رفتارهایشان به طرف مقابل خود عشق میورزند، حال آنکه انتظارات زنان در این موضوع متفاوت است و زنان عمدتا از شنیدن کلمات عاشقانه و ابراز احساسات لذت میبرند.
برای مثال، فردی که زبان عشق برای او در مفهوم زمان باکیفیت نمود پیدا میکند، از سپری کردن وقت باکیفیت با همسرش لذت میبرد؛ مانند قدمزدن در پارک یا تماشای فیلم با یکدیگر. اما ممکن است این مورد برای فردی با اعتقاد به ابراز کلامی عشق کاملا بیمعنی بوده و آن را درک نکند.
اگر زوجین دارای دو زبان عشق متفاوت باشند به تعارض برخواهند خورد و برای بهبود این تعارضات هم لازم است که به دور از خودسانسوری دربارهی احساسات و نیازهای عاطفیشان صحبت کنند و توقعاتشان را با هم در میان بگذارند. بعد از دانستن این نیازها و توقعات هم سعی کنند به زبان عشقی که شریک زندگیشان به آن پاسخ میدهد با او ارتباط برقرار کنند. این شناخت و تطبیق با زبان عشق شریک زندگی، نوعی تغییر در خود است؛ اما این تغییر بهمعنای از دست دادن خود یا فداکاری بیشازحد نیست، بلکه بهمعنای نشان دادن عشق و توجه به همسر است.

اضطراب پس از سانحه یا فوبیای فاصله؟
در ادامهی فیلم و در نقطهی عطف میانی مشخص میشود که علت اضطراب و اجتناب کیمیا از فاصله یا به تعبیر کاراکترهای داستان «فوبیای فاصله»، تجربهی تعرضی از جانب یک راننده به کیمیا بوده که باعث شده او شدیدا از آن اجتناب کند. این رفتار بیشتر به اختلال اضطراب پس از سانحه شباهت دارد تا یک فوبیای صرف، زیرا این احساسات بهدنبال تجربهی تروماتیک و آسیبزای او ایجاد شدهاند، اما فوبیها معمولا به ترسهای غیرمنطقی و اغراقآمیز از اشیاء، موقعیتها یا حیوانات خاص اشاره دارند.
علاوه بر این، علائمPTSD (اضطراب پس از سانحه) بسیار فراتر از ترس از فاصله است. این اختلال شامل طیف وسیعی از علائم مانند کابوسهای شبانه، فلشبکها، اجتناب از محرکهای مرتبط با رویداد تروماتیک، بیحسی عاطفی، تحریکپذیری و مشکلات خواب بوده که در کیمیا به شکل جویدن نوک انگشتان، به نحوی که زخم شوند و نیاز به پانسمان داشته باشند و همچنین اجتناب از سفر در مسافتهای طولانی نمود پیدا کرده که بر زندگیاش تاثیر قابلتوجهی گذاشته و کاملا مشهود است.
چیزی که توانست کیمیا را به بهبود نزدیک کند مواجههی او با تجربهی تروماتیکش بود. درواقع اصلیترین عاملی که سبب عدم درمان او و تشدید اختلالش میشد سرکوبی تجربهی تروماتیک او بود که با مواجهسازی بهبود قابلتوجهی یافت. بدین طریق، چرخهی اجتناب در او متوقف شده و واکنشهای اضطرابیاش کاهش پیدا کرد.
البته باید توجه داشت که به طور کلی مواجههدرمانی باید در شرایط کلینیکال و مناسب انجام شود. در این شرایط، ابتدا مهارتهای کنترل حملات اضطرابی به بیمار آموخته میشود و فرد به آرامی با رویداد تروماتیک و هر چیزی که آن رخداد را یادآوری میکند مواجه میشود. اما اگر این اقدام خودسرانه صورت پذیرد میتواند سبب تشدید اختلال و مشکلات عدیدهای مثل چند برابرشدن اضطراب و اجتناب در فرد شود.
دلایل فرید چه بود؟
فرید همچون کیمیا چندان مخالف جدایی دیده نمیشود، مخصوصا با وجود دختری که زیر دست او کار میکند و تمایلش را به حضور در زندگی شخصی فرید به او نشان میدهد. این دختر میتواند برای او نویددهندهی یک زندگی بهتر باشد، هر چند که روابط این چنینی میتواند آسیب بسیاری را به همراه داشته باشد. البته در شرایطی از این دست باید دلایل علاقهمندی یک دختر به داشتن ارتباط با مردی بسیار بزرگتر از خودش و قبول مادریکردن برای کودکانی که فرزند او نیستند را دانست تا بتوان شخصیت او را تجزیه و تحلیل کرد. در این فیلم به نظر میرسد که بهستوهآمدن فرید از وضعیت نابهنجار کیمیا، خشمش را نسبت به او پررنگتر کرده و باعث شده که به جدایی راضی شود.
زنان هیجانیتر هستند یا مردان؟
نکته ای که در فیلم چندان محوری نبود، اما حتما ذهن بسیاری از تماشاگران را به خود مشغول کرده این است که در طول فیلم بهوضوح شاهد رفتارهای تکانشی از جانب کیمیا هستیم. البته نمیتوان این رفتارها را صرفا به جنسیت او نسبت داد، زیرا میدانیم که کیمیا حالت روانی مساعدی ندارد. علاوه بر این، فرید نیز هنگامی که خشمگین و عصبانی میشود رفتارهای تکانشی شدیدی را در حد ضرب و جرح طرف مقابل از خود بروز میدهد؛ بنابراین نمیتوانیم صفت تکانشیبودن را منحصر و محدود به جنسیت افراد بدانیم.
آیا جدایی همیشه به ضرر فرزندان است؟
همانطورکه گفتیم، فیلم بر محوریت فرزندان طلاق بنا شده است. تجربهی جدایی والدین برای کودکان تجربهای بسیار سخت است که میتواند سبب بروز آسیب بسیاری در آنان شود. البته در این فیلم، علاوه بر دوری از والدین، تجربهی دوری از برادر نیز برای کودکان وجود دارد که آسیبشان را تشدید میکند.
به نظر میرسد پیام فیلم در آغوش درخت این است که زوجین باید برای حفظ سلامتی فرزندانشان هم که شده، با یکدیگر بسازند و از هم جدا نشوند. اما این گزاره درست، اما تا حدودی محل اشکال است. میتوان این نتیجهگیری را اینطور تصحیح کرد که زوجین باید سعی کنند تا جای ممکن دلیل اختلافات و اختلالاتی را که در ارتباطشان ایجاد شده ریشهیابی کرده و تمام تلاششان را برای حل آن ها به کار گیرند. برای مثال، در این فیلم عامل برهمزنندهی رابطه در وهلهی اول تجربهی تروماتیک کیمیا و در درجهی بعدی عدم توافق در زبان عشق بود. با پیدا کردن همین دو مشکل و در پی آن ریشهیابی و درمان آنها میتوان تا حد زیادی از جداییهای سرسری و تکانشی ممانعت کرد.
اما نکتهی حائز اهمیت این است که جدایی اگر چه خود یک آسیب و فرایندی تلخ است، اما در بسیاری موارد میتواند یک راهکار سالم و یک راه حل منطقی و درست باشد؛ هم برای زوجین و هم برای فرزندان. درحالیکه بسیاری از افراد طلاق را به عنوان یک شکست تلقی میکنند، اما در برخی شرایط، طلاق میتواند بهترین گزینه برای هر دو طرف و مخصوصا برای فرزندان باشد.
مثلا در شرایطی که یکی از طرفین در معرض خشونت فیزیکی، جنسی، عاطفی یا روانی قرار دارد یا مثلا خیانتی که به طور جدی به رابطه آسیب زده و بازسازی اعتماد ممکن نباشد، طلاق میتواند بهترین گزینه محسوب شود. همچنین وجود اختلافات عمیق و حلنشدنی در ارزشها، اهداف و سبک زندگی که هر یک از طرفین را به فردی کاملا متفاوت و حتی متعارض تبدیل کرده و باعث ایجاد درگیریهای مداوم میشود، ممکن است طلاق را به بهترین راه برای هر دو طرف تبدیل کند.
در برخی شرایط خاص، طلاق میتواند به نفع رشد و سلامت روانی زوجین هم باشد. این شرایط معمولا زمانی پیش میآید که محیط خانوادگی قبل از طلاق بسیار پرتنش و خشونتبار بوده است. در چنین شرایطی طلاق میتواند اضطراب و استرس کودک را به طرز قابلتوجهی کاهش داده و محیطی آرامتر را برای زندگی آنان فراهم کند. اگر کودکان در محیطی پر از تنش و درگیری رشد کنند ممکن است در آینده هم روابط ناسالمی را تجربه کنند. در این موارد طلاق میتواند به آنها نشان دهد که یک رابطهی سالم باید چگونه باشد.
لازم به ذکر است که نحوهی تاثیر طلاق بر فرزندان هم میتواند تابع خصیصههای منحصربه فرد هر یک طرفین باشد؛ به همین علت مشورت با یک روانشناس برای تصمیمگیری و مدیریت درست این فرایند ضروری به نظر میرسد.
خانهی رویایی
سبک های دلبستگی و تاثیر آن بر روابط و دوستی ها
موردکاوی خشونت پنهان همسر


