زره بینیازی افراطی را بر تن نکنیم
تفاوت تنهایی واقعی با احساس تنهایی
احساس تنهایی، تجربهای انسانی و پیچیده است که گاه حتی در جمعهای شلوغ هم میتواند به سراغمان بیاید. این حالتی است که ممکن است از فاصله معنایی با دیگران ناشی شود. احساس اینکه با وجود حضور فیزیکی، واقعاً به یکدیگر تعلق نداریم یا به اندازه کافی درک نمیشویم. این تفاوت در تجربهِ تعلق میتواند از درکی متفاوت نسبت به ارزش و نزدیکی عاطفی بین ما و دیگران یا از نبود پاسخِ عاطفی همسو با نیازهایمان ناشی شود.
«ساعت هفت عصر خسته و کوفته به خانه میرسم و درحالیکه از پلهها بالا میروم کلید را در کیف شلوغم پیدا میکنم، روبهروی در میایستم، کلید را در قفل میچرخانم و وارد میشوم.
خانهام؛ خانهای که سالهاست دیگر کسی در آن انتظار ورودم را نمیکشد. چراغ را روشن میکنم، کفشهایم را با بیحوصلگی گوشهای میاندازم و در را پشت سرم میبندم. صدای سکوت در گوشهایم میپیچد.
لحظهای به در تکیه میدهم. چشمانم را میبندم و زندگیام مثل فیلم از پیش چشمانم عبور میکند.
روزی این خانه شلوغ بود. با باز شدن در دخترکی شاداب درحالیکه با پرشی ناشیانه از گردنم آویزان میشد میگفت: «بابا بدو بیا بازی کنیم.» همسرم به استقبالم میآمد و هر بار با نگاه سرد من روبهرو میشد. بوی خوش غذا خانه را پر کرده بود و من بیآنکه چیزی به او بگویم یکراست به سمت اتاقم میرفتم. بعد از گذشت سالها از این جدایی هنوز حسرت از دست دادن آن لحظات و لذت نبردن از آنها با من است.
آن زمان نمیدانستم که از چه موهبتی برخوردارم و فقدان آن چه اثری بر من و زندگیام خواهد گذاشت.
همینطور که با بیتفاوتی لباسهایم را روی اولین صندلی سر راهم میاندازم به سمت آشپزخانه میروم که زیر کتری را روشن کنم با خودم فکر میکنم که من در آن دوران هم احساس تنهایی و بیکسی میکردم. آنهمه عشق و توجه را نمیدیدم و پس میزدم تا اینکه نهایتا آنها از دست دادم و امروز تنهایی عمیقی را هم از درون و هم در دنیای واقعی تجربه میکنم.
حالا حتی وقتی در جمعی حضور دارم هم فکر میکنم تنهای تنها هستم و هیچکس را ندارم که درکم کند. امروز با گذشت نزدیک به نیم قرن از زندگیام بهتر میفهمم مسئله جایی در درون من است که این حجم از تنهایی را به صورت ناخوشایندی با خود حمل میکند و این امر لزوما وابسته به موقعیت بیرونی و حضور یا غیبت دیگران نیست.»
چرا این احساس رهایم نمیکند؟
اگر از منظر وجودی به موضوع «تنهایی» نگاه کنیم، میبینیم که همه ما انسانها نهایتا تنهاییم و لحظات زندگی خود را به تنهایی سپری میکنیم، چرا که هیچکس حتی کسانی که با ما زندگی میکنند نیز حقیقتا نمیتوانند درک کنند که ما دقیقا چه احساسی داریم و چه افکاری را در ذهن خود مرور میکنیم.
روانشناس بزرگ رویکرد وجودی، «اروین یالوم»، درکتاب رواندرمانی اگزیستانسیال، میگوید: «همه ما در هستی تنهاییم، ولی میتوانیم در تنهایی یکدیگر شریک شویم و اگر بتوانیم موقعیتهای تنها و منفرد خویش را در هستی بشناسیم و سرسختانه با آنها رویارو شویم، قادر خواهیم بود رابطهای مبتنی بر عشق و دوستی با دیگران برقرار کنیم.»
با این مقدمه میتوانیم بین تنهایی واقعی و احساس تنهایی تفاوت قائل شویم. تنهایی واقعی وقتی است که ما به معنای واقعی کلمه تنهاییم و کسی را در نزدیکی خود نداریم که ممکن است موقتی و حتی گاهی خودخواسته باشد؛ مثل «خلوتگزینی» که میتواند با اراده شخص و برای رسیدن به هدفی باشد. این نوع تنهایی معمولا دلنشین و خوشایند است و میتواند منجر به کشفیات درونی یا خلق هنری شود.
نوع دیگری از تنهایی «تنهایی گذرا» نامیده میشود که ممکن است بر اثر موقعیتی مثل مهاجرت یا تغییر شغل ایجاد شود. ویژگی این نوع تنهایی این است که میدانیم در بازه زمانی محدودی است و با گذشت زمان و افزایش ارتباطات، این مدل تنهایی برطرف میشود. این نوع تنهایی اگرچه ممکن است برای عدهای خوشایند باشد با این حال میدانیم که مقطعی و گذراست.
مدل دیگری از تنهایی واقعی نوعی از اجبار در محدودیت روابط اجتماعی است که میتواند از یک تنبیه ساده در مدرسه تا تبعید شدن به شهری دیگر یا حتی زندانی شدن به دلایل مختلف را شامل شود که نهتنها خوشایند نیست، بلکه میتواند زمینهساز شکلگیری و تداوم احساس تنهایی در ما شود که در ادامه به آن خواهیم پرداخت.
نوعی دیگر از تنهایی واقعی را نیز میتوان باز در گروه کنارهگیری از روابط اجتماعی گنجاند با این تفاوت که فرد خود دست به این انتخاب میزند. چنین فردی ممکن است به اشتباه یاد گرفته باشد به این شیوه از خود در برابر احساسات ناخوشایند هیجانی دفاع کند، درحالیکه با «کنج عزلت گزیدن» و حمل کردن احساساتی مثل غم، شرم، رنجش و ناکامی خود را بیشتر از پیش در تنهایی غرق میکند و باعث میشود که احساس تنهایی در وجود او ریشه بدواند.
حالا که انواع مختلف تنهایی واقعی را بیان کردیم میخواهیم به تعریف «احساس تنهایی» که برگرفته از مقاله آقای «محمدرضا حجت» تحت عنوان «تنهایی و بهزیستی روانی – بدنی» است، اشارهای داشته باشیم:
«احساس تنهایی، برداشت ذهنی فرد است از کمبود یا فقدان روابط رضایتبخش اجتماعی. اینگونه تنهایی، هم ناخواسته است، هم ناخوشایند و هم بلندمدت.»
شکلگیری این احساس عمیق، دردناک و ناخوشایند نشانهای از تنهایی درونی است که بهراحتی و با شلوغ کردن اطرافمان نمیتوانیم از آن رهایی یابیم. همچنین احساس تنهایی میتواند لزوما به دلیل کمبود روابط اجتماعی نباشد.
احساس تنهایی میتواند به یکی از دو نوع تنهایی واقعی که پیشتر گفته شد منجر شود و بالعکس.
حال این تنهایی مزمن از کجا ممکن است در ما شکل گرفته باشد؟
یکی از علل شکلگیری چنین احساسی میتواند این باشد که فرد در کودکی والدین سرد و بیمهری داشته است که مدام او را به لحاظ عاطفی طرد میکردهاند. این کودک که مورد بیتوجهی واقع شده برای اینکه خود را حفظ کند و درد کمتری از این حد از بیتوجهی و بیمهری بکشد، زره بینیازی افراطی به تن کرده و در بزرگسالی هم مانند موردی که در ابتدای مطلب مطرح شد، هر نوع توجه و محبتی را پس میزند و در همان تنهایی تحمیلشده دوران کودکی خود میماند.
شاید این سوال مطرح شود که با وجود تلخی و سختی پیامدهای این رفتار چرا افراد ماندن در این وضعیت تلخ را انتخاب میکنند؟ پاسخ این است که چون این وضعیت برایشان شناختهشده و آشناتر است. به این ترتیب احساس تنهایی در درونشان تداوم خواهد یافت و به بروز رفتارهایی که تنهایی واقعی را به دو شکل ناخوشایندش دامن میزنند منجر میشود.
برای برونرفت از این وضعیت چه کاری میتوانید انجام دهید؟
حال که تفاوت میان تنهایی واقعی و احساس تنهایی را فهمیدیم میتوانید حدس بزنید که بیشتر درگیر کدامیک هستید.
اگر نوعی از تنهایی موقتی و گذرا را تجربه میکنید میتوانید به خودتان کمی فرصت دهید تا با شرایط جدید تطبیق پیدا کنید و همچنین با افزایش مهارتهای ارتباطی و بیان احساساتتان به دیگران قدری از این تنهایی بکاهید.
اما اگر بیشتر احساس تنهایی را تجربه میکنید، وقت آن است که دست خود را گرفته و سری به درون خود بزنید. چشمانتان را ببندید و کودک تنهای درونتان را با جزئیات تصور کنید، از او بپرسید اولین باری که احساس کرد به کسی یا جایی تعلق ندارد کی بود؟
اولین باری که فکر کرد به قدر کافی عزیز و دوستداشتنی نیست چه زمانی بود و آیا به یاد میآورد که چه تصمیمی گرفت؟ از این بخش از وجود خود که امروز با جزئیات بیرون از خودتان تصورش کردهاید بپرسید که امروز برای او چهکار میتوانید انجام دهید؟
به او بگویید که شما برای همیشه در کنار او هستید و میتوانید در آغوش امن خود جای ویژهای به او بدهید. به او بگویید که همیشه و تحت هر شرایطی دوستش دارید و تنها کسی هستید که هرگز تنهایش نمیگذارید.
دوازده پیام موفقیت - آذر ۱۴۰۴
مبادا به نجنگیدن برای آرزوهایت عادت کنی!
یودایمونیا؛ چیزی فراتر از شادی

