menu button
سبد خرید شما
تجربه‌ی کارآفرینی
موفقیت  |  1402/07/05  | 

کدام خارج؟!

تجربه‌ی کارآفرینی

تحریریه‌ی موفقیت: کارآفرینی در فضای اجتماعی و اقتصادی ایران با چالش‌ها و مصائب متعددی همراه است. در مجموعه نوشتارهای دنباله‌داری که هر شماره از موفقیت تکه‌ای از آن ارائه می‌شود، تجربه‌های زنی کارآفرین پیش‌روی مخاطب قرار می‌گیرد تا از رهگذر خوانش مستقیم و بی‌واسطه‌ی تجربه‌های کارآفرینی، با چالش‌ها و جذابیت‌های استقلال مالی و کارآفرینی روبه‌رو شود.

سمیه سلطان‌پور/ کارآفرین و کارگزار ادبی

همه‌ی کارها را برای رفتن به آلمان انجام داده بودیم. با مسجد امام علی هامبورگ هم صحبت کرده بودیم؛ یعنی همسرجان هماهنگ کرده بود. قرار شده بود در شهر ویسبادن در نزدیکی فرانکفورد مستقر شود و بعد از چند ماه برای من و دختری دعوتنامه بفرستد.

من هم همه‌ی ناشرها و کارگزاران ادبی کشور انگلستان را که به ادبیات داستانی ترجمه علاقه داشتند، شناسایی کرده بودم. کتاب‌های مورد‌علاقه‌شان را پیدا کرده بودم و مناسب با آن، رمان‌های فارسی را گزینش می‌کردم و برای هر ناشر کنار می‌گذاشتم. در ذهنم برنامه‌ریزی کرده بودم که وقتی به آلمان رفتم اولین کاری که باید انجام بدهم ارتباط گرفتن با ناشرها و کارگزارها خواهد بود. ماه‌هایی که در خانه‌ی پدری منتظر دعوتنامه بودم را به برنامه‌ریزی و تنظیم نامه‌ها و خواندن رمان‌های فارسی گذراندم. با خودم نوع تعامل با ناشرها، جواب‌ها و حتی سفر به انگلستان را مرور می‌کردم.

انگلستان برایم کشور مبدا شده بود. باید برای شناساندن ادبیات داستانی فارسی به جهان از کشوری شروع می‌کردم که مهد نشر و مطالعه بود؛ کشوری که اولین کارگزاری ادبی در آنجا شکل گرفت؛ کشوری که خواستگاه ناشران بزرگ و بین‌المللی بود و هست. کشوری که زبانش را با جان و دل می‌دانستم و با فرهنگشان آشنا بوده و لذت زندگی‌کردن در آن را چشیده بودم. می‌دانستم ارتباط‌گیری با ناشران انگلستان کار سختی است، مخصوصا وقتی ساکن ایران باشم. ولی این موقعیت جدیدی که قرار بود برایم پیش بیاید موقعیت ایده‌آلی برای بسط‌دادن روابط خارجی‌ام و معرفی ادبیات داستانی فارسی به دنیا و البته یک شانس عالی برای سروسامان‌دادن به زندگی خانوادگی‌ام بود.

ولی به قول قدیمی‌ها، دنیا برنامه‌‌ی دیگری برایم ریخته بود. بعد از هشت ماه متوجه شدم که برنامه‌ی آلمان رفتنی که برای خانواده ترتیب داده بودم اجرا نشده نفر چهارم و مزاحمی که چند سالی بود وارد زندگی‌ام شده بود، برنامه‌ی دیگری را در چنته داشته که من در آن برنامه جایی نداشتم و با شکست مواجه شد. برنامه‌ی من هم که باید در آلمان همسرجان پیگیری می‌کرد تا به نتیجه برسد، ظاهرا پیگیری نشده بود. در نتیجه رفتن به آلمان منتفی شد و به دنبال آن همه‌ی برنامه‌هایم برای ارتباط‌گیری با انگلستان به بن‌بست خورد.

برگشته بودم سرخط. باید فکر جدید و برنامه‌ی جدیدی برای کارهایم می‌ریختم. برنامه‌ریزی برای زندگی شخصی‌ام را به تعویق انداختم و ترجیح دادم تا به همسرم و نفر چهارم فکر نکنم. اتلاف زمان برایم قابل‌بخشش نبود. به اندازه‌ی کافی برای اهداف شخصی‌ام زمان از دست داده بودم. باید یاد می‌گرفتم تا به خودم و هدف‌های خودم توجه کنم و اگر کسی می‌خواهد کنارم باشد خودش برای ماندن در کنارم تلاش کند. باید برای شناساندن داستان‌نویسان فارسی‌زبان به جامعه‌ی بین‌الملل فکری می‌کردم. مجلات ادبی انگلیسی‌زبان یکی از فکرهایی بود که به ذهنم رسید، ولی برای ارسال داستان‌ها به مجلات که تعدادشان و تنوعشان بسیار زیاد بود، نیاز به مترجم داشتم؛ مترجمی که بتواند متن داستانی را ترجمه کند؛ مترجمی که تفاوت بین داستان و متن عمومی یا دانشگاهی را بداند.

پیدا کردن مترجم یک مشکل بود، ولی مشکل بزرگ‌تر متقاعد‌کردن بزرگان بود. دوستان و همراهانی که می‌توانستند کمک باشند، همه معتقد بودند که مترجم را باید از کشور مقصد پیدا کرد. همه من را به سمت دوزبانه‌هایی که ساکن کشورهای انگلیسی زبان بودند سوق می‌دادند. خیلی عالی بود اگر از بین این دوستان می‌توانستم مترجم پیدا کنم، ولی نمی‌دانم چرا کسی به این اصل واقف نبود که ترجمه یک فن است و ترجمه‌ی ادبی علاوه بر فن، نیاز به ذوق هنری و ادبی هم دارد. دوستان دو‌زبانه اکثرا فقط بلد بودند به دو زبان فارسی و انگلیسی گفت‌وگو کنند و حتی به هیچ‌کدام از این زبان‌ها رمان و داستان نمی‌خواندند! نظر من این بود که از بین مترجم‌های فارسی به انگلیسی که در ایران در حال کار کردن بودند، آن‌هایی که به ادبیات داستانی علاقه داشتند و ادبیات داستانی فارسی و انگلیسی را مطالعه می‌کردند گزینه‌های مناسبی برای انتخاب مترجم بودند. پیدا‌کردن این عزیزان هم کار راحتی نبود و نیست.

تجربه‌ی کارآفرینی

انتظار کمک از دستگاه‌های دولتی که شاید می‌توانستند کاری برای این ماجرا بکنند بسیار متوقعانه بود. آن‌ها انتظار داشتند تا مترجم‌های خارجی خودشان با ناشران و نویسندگان فارسی تماس بگیرند و تمایلشان را برای ترجمه‌ی آثار اعلام کنند. واقعا نمی‌دانم که بزرگواران در کجا و در چه وضعیتی در حال زندگی هستند. تعداد خیلی کمی از ناشران فارسی‌زبان سایت‌های به‌روز دارند. تعداد کمتری از آن‌ها سایتشان به زبان انگلیسی است. تعداد باز کمتری این سایت را به‌روز می‌کنند. مشکل بسیار بزرگ و اساسی ما هم پسوند «دات‌آی‌آر»ی است که برای سایت‌ها داریم و در هیچ یک از جست‌وجو‌های خارج از ایران برای متقاضیان در صفحات اول نمی‌آید. وقتی منابعی برای دیدن آثار فارسی نیست، یک مترجم خارجی از کجا و چگونه باید متن اصلی را در اختیار بگیرد و بخواند و تمایل پیدا کند برای ترجمه؟

واقعیت این است که ادبیات فارسی در هیچ کشوری در خارج از ایران شناخته‌شده نیست. هیچ کشوری نمی‌داند که در حال حاضر در ایران آیا داستان و رمان نوشته می‌شود یا نه؟ حتی کشورهایی که دانشگاه‌های آن‌ها دپارتمان‌های ادبیات فارسی دارند هم از وضعیت ادبیات داستانی در ایران بی‌خبرند. حتی دپارتمان‌هایی که اساتید دپارتمانشان از ایران به آن کشور مهاجرت کرده‌اند هم از وضعیت ادبیات داستانی فارسی خبری نداشته و دسترسی به کتاب‌های تازه‌ی نشر ندارند و خودشان را سرگرم ادبیات کهن کرد‌ه‌اند.

این بی‌خبری دلایل زیادی دارد، ولی یکی از دلایل عمده‌اش ناتوانی در خرید کتاب فارسی در خارج از ایران است. مرکز، کتاب‌فروشی یا سایتی وجود ندارد که آثار منتشر‌شده در ایران را در دسترس متقاضیان در خارج از ایران قرار بدهد. عدم عرضه و در‌دسترس‌نبودن آثار منتشر‌شده باعث بی‌خبری کامل از اخبار و اتفاقات حوزه‌ی ادبیات داستانی فارسی در جهان شده است. در نتیجه نمی‌توانیم منتظر پیدا‌شدن مترجم از خارج از ایران برای ترجمه‌ی آثارمان باشیم.

هر چه بیشتر پیش می‌رفتم، مشکلات خودشان را سخت‌تر و سهمگین‌تر به من نشان می‌دادند. هجمه‌‌شان هم به سمتم سنگین‌تر می‌شد. هجمه‌ی مشکلات از یک طرف و انتظار دوستان و اطرافیان برای دیدن نتیجه از طرف دیگر فشار روحی زیادی را برایم به ارمغان آورده بود. باید برای مشکلات راه‌حلی پیدا می‌کردم؛ راه‌حلی که خودم بتوانم از پس انجامش بر بیایم، چون نمی‌توانستم از هیچ فرد یا ارگان خاصی تقاضای کمک کنم. باید هم‌زمان با پیدا‌کردن مترجم به دنبال کشور مناسب مقصد می‌گشتم؛ کشوری که برایم آشنا باشد، زبانش را بلد باشم و بتوانم با ناشرها ارتباط برقرار کنم و نسبت به ایران حس عمومی خوبی هم داشته باشند.

هندوستان بهترین کشور مقصد بود: جمعیت مخاطب بالا، زبان ارتباطی انگلیسی و از همه مهم‌تر تاریخ و فرهنگ مشترک.

خودم را برای نمایشگاه کتاب دهلی 2019 آماده کردم. باید می‌رفتم و رو‌در‌رو با ناشرها صحبت می‌کردم.

... ادامه دارد

آخرین مطالب


مشاهده ی همه

معرفی محصول از سایت موفقیت


مشاهده ی همه

دیدگاهتان را بنویسید

footer background