menu button
سبد خرید شما
چگونه از ايجاد اضطراب جدايي در كودك پيشگيری كنيم؟
ثریا سادات حسینی  |  1404/07/08  | 
موردکاوی اضطراب جدایی در کودکان

چگونه از ايجاد اضطراب جدايي در كودك پيشگيری كنيم؟


آیا برای محبت‌کردن و حمایت‌ از کودکتان مرزی تعیین کرده‌اید یا بی‌حساب او را غرق در محبت و توجه می‌کنید؟ کودک نیازمند نوازش و توجه است و تا‌ زمانی‌که این نیاز و وابستگی او را مدیریت کنید و مرزهای روانی و جسمانی بین خود و فرزندتان را نگه دارید، مشکلی برای او پیش نخواهید آمد؛ اما زمانی‌که این مرزها از بین برود و مرزی برای جدایی نباشد، کودکتان دچار مشکلاتی در زندگی حال و آینده‌اش می‌شود.


احساس گناه 

ماندانا.ت / 28 ساله

سه سال است صدایی در گوشم زمزمه می‌کند: «تو مادر بدی هستی. چرا وقتی عرضه نداشتی، مادر شدی؟ طفل معصوم به‌خاطر حماقت و بی‌تجربگی تو زجر می‌کشد!»

تا وقتی که مادر‌بودن را تجربه نکرده باشیم، احساسات تلخ و شیرین مادر‌شدن را درک نمی‌کنیم. یکی از تلخی‌هایش احساس گناهی است که از همان لحظه شنیدین خبر مادر‌شدن شروع می‌شود و تا آخر عمر همراه مادر باقی می‌ماند؛ احساسی مثل مهم‌ترین مسئول رنج‌ها و سرنوشت آینده یک آدم بودن! من یک مادرم و مدیر داخلی یک موسسه آموزشی هم بودم. وقتی تصمیم گرفتم باردار شوم، فکر می‌کردم بچه‌داری مثل نگه‌داشتن یک عروسک بانمک است و آمدن یک کودک، زندگی را قشنگ‌تر می‌کند. اما حالا به‌خاطر دخترم از کارم دست کشیده‌ام وغمگینم و نیازمند احترام و اعتماد‌به‌نفسی هستم که در کارم داشتم.

دخترم مدام به من می‌چسبد و اجازه کار‌کردن و نفس‌کشیدن به من نمی‌دهد و کلافه‌ام می‌کند. تنها کار من رسیدگی به دخترم است و سعی می‌کنم کارم را فراموش کنم یا به‌خاطر دخترم، با احساس ناراحتی از بیکاری‌ام مقابله کنم.

بعد از به‌دنیا آمدن دخترم، شش ماه که گذشت باید سرکار می‌رفتم. مادرم و مادر‌شوهرم هم مشتاق بودند که از دخترم نگهداری کنند تا سرکار بروم. اما من مضطرب می‌شدم و اصلا نمی‌توانستم تصور کنم یک روز دخترم ازمن جدا بماند. چند روز به‌سختی گذشت. دیگر تمرکز نداشتم و مدام فکر می‌کردم کودکم الان گرسنه است یا گریه می‌کند! وقتی از سر کار می‌آمدم، دخترم به‌شدت گریه می‌کرد و من هم از خودم جدایش نمی‌کردم و احساس گناه که مادر بدی هستم، مرا دیوانه کرده بود؛ پس تصمیم گرفتم به‌خاطر دخترم سر کار نروم!

من خیلی حساس بودم. گاهی شب‌ها بیدار می‌ماندم و نفس‌های دخترم را می‌شمردم یا نگاهش می‌کردم. به‌محض یک صدا و شنیدن آوایی از او می‌فهمیدم چه نیازی دارد: تشنه‌اش است یا درد دارد یا جایش بد است! دخترم به من وابسته بود، چون من نمی‌گذاشتم یک لحظه از من دور شود یا چیزی آزارش دهد. 

کم‌کم 16 ماهش تمام شد. حالا من عصبی و پرخاشگر شده‌ام. در طول روز چندین بار او را دعوا می‌کنم و از بغلم جدایش می‌کنم، اما باز مثل فنر برمی‌گردد و به من می‌چسبد یا روی پاهایم می‌نشیند. قبلا چند بار برای اینکه از این وابستگی کم شود، او را در خانه دوستانم یا مادربزرگ‌هایش می‌گذاشتم و تا مشغول بازی می‌شد، با هزار ترفند فرار می‌کردم یا مجبورش می‌کردم با پدرش تنها بماند. تا امروز خیلی کارها کرده‌ام که نتیجه عکس داده و او بیشتربه من می‌چسبد؛ حتی در مهد‌کودک هم نمی‌ماند و از تنها خوابیدن یا تاریکی هم به‌شدت می‌ترسد.

تا اینکه یکی از دوستانم به من گفت که دخترت اضطراب جدایی دارد. من هرکاری کرده‌ام تا اضطراب نگیرد، اما به‌نظر می‌رسد من مادرخوبی نبوده‌ام و علت این مشکل دخترم، خودم بوده‌ام.


اضطراب جدایی در کودکان


تحلیل روان‌شناسی

این مورد می‌تواند یادآور چالش‌های مشابه بسیاری از والدین در این خصوص باشد؛ به‌دلیل اینکه این موضوع یک روال طبیعی در مرحله رشد کودک یا بحران گذرای‌ است که در تمام کودکان وجود دارد. نکته‌ای که به اشتباه برداشت شده و باعث نگرانی این مادر نیز شده است، مسئله تفاوت «اضطراب جدایی» با «اختلال اضطراب جدایی» است. اختلال اضطراب جدایی بعد از سه سالگی شکل می‌گیرد و باعث اضطراب پایدار و علائم وابستگی بیشتری می‌شود. اما اضطراب جدایی ویژگی‌هایی مختص دوره 6 تا ۱۸ماهگی کودک است. این اضطراب در پانزده‌ماهگی به اوج خود رسیده و تا حدود دو سالگی و کمی بعد از آن نرمال در نظر گرفته می‌شود و به تدريج تا سه سالگی با مدیریت درست، کمتر می‌شود.

کودک به مهد‌کودک می‌رود و از وابستگی‌اش کاسته می‌شود و در‌صورتی‌که این وابستگی سالم شکل گرفته باشد، مشکلی ایجاد نمی‌شود. شما مجبورید که تا سه سالگی با این اضطراب کودکتان کنار بیایید و فرصت دارید تا فضای امنی برای کودک ایجاد کنید که اعتماد کند، دنیا را امن ببیند و بداند که شما ترکش نمی‌کنید و نیازهای اولیه‌اش برآورده می‌شود.

اما نکته مهم دیگر این است که والدین می‌توانند با انجام اعمالی این روال طبیعی را به اختلال و دلبستگی نا‌ایمن تبدیل کنند؛ مانند رها‌کردن کودک بدون اطلاع‌دادن به او و ترک‌کردن‌های طولانی کودک. رفتار صحیح این است که با کودک صحبت کنید و به او اطمینان بدهید که برمی‌گردید و سر قولتان باشید تا در حافظه و تجربه اولیه کودک نقش ببندد که اگر سرپرستانم از من دور شوند، حتما برمی‌گردند.

در سه سال اولیه زندگی، احساس عدم امنیت، وابستگی و ترس از مرگ سرپرست در همه انسان‌ها وجود دارد و با هر بار خدشه‌دار‌کردن آن، کودک احساس نا‌امنی را تجربه می‌کند و با این تجربیات، یک چارچوب ذهنی برای خودش می‌سازد که اضطراب او را تا آخر عمر شکل می‌دهد. کودک داستان ما، با سرگرم‌شدن و فرار مادرش بیشتر به مادر بی‌اعتماد می‌شود. در خانه مادربزرگ یا عمه و خاله ماندن کودک مانعی ندارد و حتی کمک‌کننده هم هست؛ به‌شرطی‌که کمی به آن‌ها اعتماد کرده باشد و مدت زمان رفتن با اطلاع به کودکتان زیاد نباشد. به اين ترتيب به فرزند خود كمك مي‌كنيد تا اضطراب جدايي را بهتر پشت سر بگذارد.

شما می‌توانید از شش ماهگی به روش صحیح و تدریجی و با تشویق‌کردن، جای خواب کودک را از خود جدا کنید تا این وابستگی کمتر شود. ترس از تاریکی که مادر مطرح کرد نیز در سن سه سال تا پنج سال شایع‌ترین ترس در کودکان است که تا سن مدرسه کمتر می‌شود.

رفتن به مهد‌کودک برای کودکان زیر سه سال باعث اضطرابشان شده و نگرانی مادر برای نرفتن به مهد‌کودک دخترش نیز مربوط به اضطراب جدایی می‌شود. اما اضطرابی که در کودک به‌وجود می‌آید، غالبا به‌خاطر رفتار اضطرابی والدین یا سرپرستان کودک است که به او انتقال می‌دهند. گرچه وابستگی کودکان نوپا و اضطراب جدایی مرحله‌ای طبیعی از رشد کودکان تا دوسالگی است، اما گاهی والدین نادانسته و با محبت افراط‌گونه کودک را وابسته می‌کنند.

در واقع ابتدا باید والدین یک کودک درمان شده و سپس کودک درمان شود. مادری که اطلاعات کافی از اقتضای مرحله رشدی کودکش ندارد و آن را مشکل می‌داند، به خود و کودکش فشار روانی وارد می‌کند. در این مورد تنها اطلاعات ناکافی مشکل‌ساز نشده و خشم مادر به‌دلیل تعارضاتش به‌صورت احساس گناه، وسواس، عصبانیت و دعوا با کودک خود را نشان می‌دهد؛

احساس بدی که مادر از بیکار‌شدنش به‌خاطر فرزندش دارد و ناخودآگاه دخترش را باعث این مشکل می‌داند، ولی به‌خاطر عشق به فرزند از مقصر‌دانستنش احساس گناه و آن را سرکوب می‌کند و نتیجه این سرکوبی، خشم و عصبانیت بر سر کودک می‌شود. او اشاره می‌کند که به مقابله با این احساس می‌پردازد؛

پس بهتر است آگاهانه بپذیرد که اگر کودکش انتخاب و ترجیحش بوده، ارزش بیشتری برایش داشته است؛ پس مسئولیت انتخابش را بپذیرد تا دیگر احتیاجی به سرکوبی احساس نداشته باشد. زمانی‌که مادر از آن احساس استقبال پذیرنده‌ای داشته باشد، این موضوع تا حدودی حل می‌شود.


آخرین مطالب


مشاهده ی همه

معرفی محصول از سایت موفقیت


مشاهده ی همه

دیدگاهتان را بنویسید

footer background