
رزومهت رو بفرست!
مشاغل بعد از مهاجرت
دوست دارید «تیچر» خطاب بشوید یا آقا/ خانم؟ فرقی ندارد در نیویورکتایمز بنویسید یا مجلهی هفتهی سبز و نارنجی و زرد و قرمز؟ در استادیوم برنابئو بخوانید یا کافه آرت انقلاب؟
بررسی تخصصی اینکه آیا برای یک سامورایی همه جا ژاپن به شمار میرود یا خیر نیاز به یک تحقیق جامع و میدانی داشت که در این مطلب راجع به این مساله صحبت میکنیم که بعد از مهاجرت چه بلایی بر سر مشاغل قبل از مهاجرت افراد میآید!
میگوییم «بلا»، چون اینقدر تغییر دیدیم و شنیدیم و بررسی کردهایم که حقیقتا به این نتیجه رسیدهایم که مشاغل بعد از مهاجرت هیچ شباهتی به آن شغلی که طرف در سرزمین ایران داشته است، ندارند. پس با ما همراه و آماده شوید که برویم و تغییر مشاغل را پس از مهاجرت بررسی کنیم!
نویسندگی/روزنامهنگاری
اصلا اول از همه از خودمان شروع میکنیم. از همین ابتدا قرار است بگوییم سختترین شرایط برای همکاران بنده است. به طور مثال، نویسندهی مجلهی موفقیت نامی در کشور اروپایی جهان اول از چه بنویسد؟ البته که اصلا اگر بخواهیم از زاویهی دیگری نگاه کنیم فضای روانشناسی موفقیت و صحبت از این موضوع مختص همینجا و همین موقعیت جغرافیاییست! که اگر این نبود اصلا مهاجرتِ منِ نوعی برای چه بود؟
از طرف دیگر، با آن همه جذابیتی که مجلات و روزنامههای آنجا دارد و بهطور معمول هم روی میز عسلی و در گنجهی کنار توالتفرنگی و جاهای اینچنینی قرار داده میشود، چگونه میتوان با آن محتوانویسیها رقابت کرد؟ میدانید کدام مجلات را میگویم دیگر؟
لذا سبک را باید تغییر داد و چارهای هم نیست.
ولیکن به دلیل ناکارآمدی مسئولین سیاسی آن کشورها، نوشتن و انتقاد از آنها کار روتین و سادهایست! شما هر چه دلت میخواهد را نسبت به این افراد بنویس و از مصونیت شدیدت لذت ببر و هر افشاگریای میخواهی بکن و از پیگیریهای بعد از آن کیف کن. خلاصه در این زمینه با مایی!
خوانندگی
ازاینجهت به سراغ این عزیزان رفتیم که از دیرباز جزو مهاجرترین مشاغل ایرانی به شمار میروند. اوضاع رفقای موزیسین بعد از مهاجرت خوب نیست عزیزان؛ اما چرا خوب نیست؟ چون «توی غربت دمبهدم انگشتنگاری»، چون «یه دیواره... یه دیواره... اینورش هیچی نداره» و امثال این اشعار، نشان میدهد که تقریبا بهازای هر خواننده حداقل سه آهنگ در رابطه با غربت قبلا سروده و نواخته شده است!
آقا واقعا هم حق دارند. شما در نظر بگیر که خب با این شغل مهاجرت کردهای به کشور فلان و بهمان. شما تا قبل از این میخواندی و میشنیدی که: «در میان طوفان... همپیمان با قایقرانها... گذشته از جان... باید بگذشت از طوفانها...»! اما حالا باید چه بخوانی برای افرادی که قرار نیست بفهمند: «یارم به یکلاپیرهن... خوابیده زیر نسترن... ترسم که بوی نسترن... مست است و هوشیارش کند...» و در چه موردی صحبت کنی؟
خلاصه که یا باید بمانی و در محدودیتها ستاره شوی بهظاهر و در رابطه با هر بار نوع بستنِ در بخوانی و یا اینکه بروی و همچنان که دیگر نفس در سینه نیست، سیودو مرتبه تور کنسرت خداحافظی برگزار کنی!
فوتبالیست
آقا ما با اینها واقعا مسئله داریم. داداش تیم را وسط فصل رها میکنی و میروی در تیمهای دستهی دو و سه در کشورهای زیر پونزی بازی میکنی که چه بشود؟ اسم نمیآوریم حالا! ولی مشکل داریم با شما؛ مشکل داریم که تیمها را جلوی کشورهای حوزهی خلیج فارس تا دندان مسلح رها میکنید و میروید! اینجا هم که اوضاع بدی ندارید قربان شما بروم! قراردادهای رسمی سمی با آپشنهای متفاوت و حمایت هوادار متمول که فقط در ایران تعریف میشود و چه میدانم تبلیغاتهای مختلف و... آخرش هم که در هر تورنمنت حذف شده و مرحلهی گروهی را بغل میکنید و چیزی هم از ارزشهایتان کم نمیشود!
حالا با این تفاسیر در تیم دستهی دوی لیگ روسیه و مولداوی و اینها چه چیزی نصیبتان میشود؟ شما اینجا یا مدیر متمول دارید که بریزوبپاش میکند برایتان و هر سال یک مشت ستاره را دور هم جمع کرده و همه چیز را پرشور برگزار میکند و یا یک شرکت متمول اسپانسر شماست و ثروتهای فلزی و غیرفلزی مملکت در دستتان است. یا هوادار متمول دارید و ارواح فکوفامیل پدریاش را بیچشمداشت برایتان هزینه میکند. این همه هم که شهرت و محبوبیت و فن پیج و فلان و بهمان دارید. خدایی شما یکی را درک نمیکنم!
خلاصه خواستیم بگوییم تفاوتی در شغل این عزیزان ایجاد نمیشود. خودمان هم نمیدانیم با چه انگیزهای میروند و میخ نیمکت میشوند؛ اما بیخیال؛ مزاحم حذفشدنهایشان نمیشویم!
مهندسی
آقا فقط حق به اینها میرسد حقیقتا! شوخی هم نداریم. طفلکیها حق دارند که بعد از ۴ یا ۶ سال تحصیل زحمتدار واقعا، ازبینرفتن چشم و اعصاب طی دفاع از پایاننامه، تحمل نگاههای بالا به پایین دوران انجام پروژهی پایاننامه و خودِ جلسهی دفاع، تن به حضور ساعت هشت صبح تا پنج بعدازظهری چیدهشده برایشان نمیدهند.
من برای شما یک روز گذران وقت یک مهندس در دفتر/ کارخانه/ کارگاه/ خط تولید و... را تا حدی توصیف میکنم تا شما هم مثل من به آنها حق بدهید و رد شوید.
ساعت هشت صبح و پس از فحش و ناسزاهای اول صبح به خودتان و صد بار از خود پرسیدنِ اینکه «من چیکار میکنم اینجا»، وارد یک دفتر یا کارخانهای میشوید و طبق معمول هر روز و هر شرایطی، با یک چالش که همکارتان برایتان بازگو میکند روزتان شروع میشود. نگاهی به پروندهی امور تلنبارشده میاندازید که چالش دوم طی یک تماس تلفنی مطرح میشود. پروژهی چندمیلیوندلاری شرکت، قبل از چالش سوم، به دلیل کمبود بودجه جهت تامین مواد اولیه کنسل میشود؛ البته این که جزو چالشها نیست! اگر در حوزهی مهندسی فعالیت داشته باشید متوجه میشوید راجع به چه چیزی صحبت میکنم!
در همین حین، جشن تولد همکار مالی برگزار میشود و شما را مجبور به حضور در قاب دوربین میکنند و لبخند میزنید و باز هم برای بار صدویکمین بار سوال «من اینجا چیکار میکنم» را از خودتان میپرسید.
زمان ناهار فرا میرسد و شما تا اینجای کار از هشت صبح در هجده جلسهی تلفنی/ حضوری و مجازی شرکت کردهاید.
ناهار را سردشده و همزمان با پاسخگویی تلفن صرف میکنید و تمام بعدازظهر را پیگیر سهچهار چالش به وجود آمده از صبح میکنید و در نهایت هم با ترسولرز و دزدکی بعد از دو ساعت اضافهکاری از شرکت خارج میشوید. تا زمان خواب هم بایستی به هجده پیام واتساپی رسیده از مدیر، واحد مالی، تولید، کنترل کیفیت و انبار پاسخ دهید.
اما مهندسین مهاجرتکرده که آخر هفته را با ویکندهالیدی شرکت و در حوالی ساحل گذراندهاند و طی یک جلسهی نیمساعته در چهارشنبهی هفته گذشته، برنامهی یک سال آیندهی شرکت و خود را متوجه شدهاند، روزهای خود را طور دیگری سپری میکنند!
آرایشگری
آرایشگر مهاجرتکرده داریم؟ قبل از هر چیزی موکدا توصیه میکنیم که برادر یا خواهرم، برگرد! برگرد قربانت بروم!
خواهر من! شما وقتدادنهای سهماههی اینجا را رها کردهای که بروی جایی که خانمهای محترم آنجا برای روز عروسی خودشان هم نهایتا به یک کانسیلر و کانتور بسنده میکنند؟ فدایت شوم شما اینجا وقت سر خاراندن را هم نداشتی؛ اما آنجا از این خبرها نیست؛ پس برگرد و پولت را پارو کن!
برادر من، شما آنجا نهایتا بتوانی تصاویر تهیهشده از مدلها را ببری بدهی به چاپخانه و برگردی! حالا اینجا که باشی ژورنال همان مدلها را میگذاری جلوی مردم و با یک سایه روی مو کار را درمیآوری. چرا؟ چون ما پسرهای شرقی اصلا نیازی به مدلهای مختلف غربی نداریم که. شما اینجا با میانگین ۱۵ دقیقه وقتگذاشتن روی هر نفر کار را در میآوری. ما اهل روتین پوستی و اینها هم که نیستیم. خدایی کار راحتتری داری اینجا!
حوزهی فیلم و سینما
جنجال! جنجال! جنجال!
ببینید دوستان، ما تفاوت فرهنگی داریم و این حوزه واقعا نمیشود! ما با روسری در فیلم میخوابیم و مثبتبودن تست بارداری نتیجهی یک نگاه یا بستهشدن یک درب در فیلمهای ماست! همین است که هر شخصی در این حوزه از اینجا رفته و فیلم ساخته یا بازی کرده، داستان و حاشیه درست کرده است.
هنوز نظر قاطعی در رابطه با کیفیت این شغل بعد از مهاجرت وجود ندارد، چون در صورت اینکه اسکار هم بگیرید، قطعا جایزهی شما سیاسی به شمار میرود و شما هم جسارتا وطنفروش هستید! یا اینکه بهخاطر برخی مسائل خاکبرسری شما را خواستهاند و شما هنرمند واقعی نیستید!
خلاصه اینکه دوستان به نظرم بگذارید شر بخوابد! این همه پلتفرم داریم و این همه زمان برای مخاطب! یک سریال فاز رفاقتی و قمه و دعوا و ناموس بسازید و بازی کنید و بیخیال مهاجرت شوید. هم پول دارد و هم سکانسهایی که بازی کردید را با موزیک و تِم خاکستری در اینستاگرام وایرال میکنند و خیلی در صدر اخبار خواهید بود.
رانندهی تاکسی اینترنتی
اگر میخواهید با این شغل مهاجرت کنید، باید یک سری مسائل را بدانید:
- دیگر همه چیز کار خودشان نیست!
- قرار نیست سفر به علت کارمزد بالا لغو شود!
- نمیتوانید کولر را روشن نکنید!
- ستارههای پایان سفر فقط برای اینکه از صفحه اصلی خارج شود، نیست!
- فاصلهی بین زرد و قرمز شدن چراغ راهنمایی برای کمکردن سرعت است نه افزایش آن!
- فقط مسیر مشخصشده در نقشه مجاز است!
- بین راه بنا به دلایل مختلف پیادهکردن مسافر نداریم!
- در هنگام باران یا ترافیک افزایش کرایه و دربستی و مواردی ازاینقبیل نداریم!
- ثبتنام در کوچه و خیابان و بغل جوی آب صورت نمیپذیرد!
- شما دکتر، مهندس، مدیر شرکت و... نیستید و این کار هم شغل دوم شما نیست!
- حریم شخصی بهشدت مهم است و مشاورهدادن دربارهی مشکلات خانوادگی وظیفهی شما نیست!
- به مسافر ربطی ندارد اگر صاحبخانه شما را جواب کرده یا سر برج چک دارید!
- و...
فکر میکنم تفاوت این شغل قبل و بعد از مهاجرت، تا حدودی بیان شد و احتمالا باید توصیه کنیم که شما هم بمانید عزیزانم!
تعمیرکار فنی
اولا که نخندید، چون همین که بدانند به چه دلیل وقتی این عنوان شغلی را دیدید، از تصورش در کشور دیگری به خنده افتادید، زشت است!
این مشاغل اگر حواسشان نباشد ممکن است شرایط بسیار متفاوتی را تجربه کنند که از آن عبور میکنیم.
شما در ایران میتوانید عضو بیشمار اپلیکیشن بشوید و همزمان که تعدادی بُرد و مُهره و انبر قفلی در جعبهابزار خود دارید، با اخذ هزینهی ایابوذهاب از مشتری و انتقاد به نمایندگی اصلی و اینکه بیسوادند و شما هم مدتی آنجا فعالیت داشتهاید و مدیر نمایندگی نمیتواند اسامی آچارهای شما را بگوید، روزگار بگذرانید.
آن طرف اما از این خبرها نیست. آقا اصلا بگذریم از این شغل! چون اینجا خانواده نشسته عبور میکنیم! فقط بدانید که بعد از مهاجرت خیلی پول زیادی به تعمیرکاران داده نمیشود. عرضه بسیار زیاد است و تقاضا کم! خودتان هم که دلیلش را میدانید دیگر!
معلم
قشر عزیز، جذاب و قشنگ! الان ما هر چه بگوییم که میترسیم ما را قدرنشناس شما قشر قشنگ و جذاب بدانند که! حالا بگذریم که امروزه طبق چیزهایی که ما در اینستاگرام میبینیم، ملت چه معلمهایی که ندارند. بنده خودم تابهحال دو، سه مرتبه دایرکتهایی مبنی بر اینکه آیا میتوانم از حضور برخی از معلمین عزیز درس بگیرم هم ارسال کردهام. به خدا دوران ما همچین خبرهایی نبود!
حالا بگذریم! اما فکر میکنم فضای آموزشی در ایران دستکمی از آن طرف ندارد حقیقتا! اولا که به لطف همین نظام و شرایط آموزشی کشور، پذیرش دختران و پسرانمان در اقصینقاط جهان بهراحتی صورت میپذیرد؛ یعنی همان مهندسینی که چند بند قبلتر توصیهی ما را برای مهاجرت شنیدند، از همین نظام آموزشی بالا آمدهاند! لذا درست است که آن طرف کلا فضا متفاوت است، امکانات متفاوت است و جو کلاس تفاوت دارد، ولیکن معلمان ما از پس همه چیز آن شرایط برمیآیند. تازه آنجا هم خبری از تعطیلی مدارس به علت آلودگی هوا و سرمای هوا و قطعی برق و گاز و بینالتعطیلی و اینگونه موارد وجود ندارد و معلم نگران نیست که زمانش برای تدریس تمامی فصول کتاب کفاف ندهد! واقعیتش نمیدانیم آن موضوع سه ماه تعطیلی آنجا هم پابرجاست یا خیر. کاش این را همان اول بررسی میکردیم، چرا که اگر تعطیل نباشد که یحتمل مهاجرت کنسل است و ما این خطوط را الکی سیاه کردهایم!
نویسنده : حسین اسکندری