menu button
سبد خرید شما
چطور با پرورش هوش‌هیجانی، پرخاشگری را در نوجوانم کاهش و سازگاری را افزایش دهم؟
مجتبی حسینی نیا  |  1404/06/23  | 

پنج بذر برای مدیریت رفتار با نوجوان

چطور با پرورش هوش‌هیجانی، پرخاشگری را در نوجوانم کاهش و سازگاری را افزایش دهم؟

به احتمال زیاد این نکته را می‌دانید که باهوش بودن پدر و مادر در معنای هوش منطقی و استدلالی کمک چندانی به پرورش فرزندان سالم و موفق نمی‌کند. این نکته را دکتر «رابرت گودمن» و همکارانش در دپارتمان مطالعات کودک و نوجوان در موسسه‌ی روان‌پزشکی لندن اینگونه بیان می‌کنند: «فرزندان والدینی که بهره‌ی هوشی بالایی دارند(IQ بالا) مشکلات هیجانی مثل پرخاشگری بیشتری دارند.»


خبر خوب اینکه هوش هیجانی در هر سنی قابل‌یادگیری و ارتقا است. خبر خوب دیگر اینکه وقتی بتوانید هوش هیجانی خود را ارتقا دهید، هم رابطه‌ی شما با نوجوانتان بهتر می‌شود و هم رابطه‌تان با خودتان و دومی، یعنی رابطه با خودتان در اولویت است. پس اگر رابطه‌ی شما با خودتان خراب است، حتما فکری به حالش بکنید.

اما رابطه‌ی خراب با خودم یعنی چه؟ یعنی وقتی اشتباه یا نقصی در فرآیند ارتباط با فرزندم باشد، من شروع به سرزنش خودم کنم: «من مادر بی‌ارزشی هستم/ من پدر ناتوانی هستم/ پدر بی‌لیاقت و شکست‌خورده‌ای هستم/ مادری هستم با کلی کوتاهی در ارتباط با فرزندم و ...»

والدی هم که خود را حقیر کند، چطور می‌تواند فرزندی عزتمند را پرورش دهد؟ به همین دلیل است که سرمایه‌گذاری بر ارتقای هوش هیجانی‌تان اولین قدم برای پرورش هوش هیجانی نوجوانتان است.

مادری از مسواک‌نزدن نوجوان ۱۵ ساله‌ی خود گله داشت و می‌گفت هر شب باید ده دفعه به او بگویم تا مسواک بزند! حتی خواندن همین چند کلمه و تصور تکرارش هم کلافه‌کننده است! چه برسد به والدی که این را می‌گوید (و ناآگاه است از هیجانش، مثلا خشم و کلافگی و از احساس نوجوانش مثلا اعصاب‌خردی او) و نوجوانی که این تکرارها را می‌شنود!

پس چه کار باید کرد؟ برای حل این مشکل باید تمرکز خود را از مدیریت رفتار نوجوانتان به مدیریت هیجانات خودتان تغییر دهید. هر چند که کار بسیار سختی است، اما ارزشمند است و مفید.


چطور هیجانات خود را مدیریت کنم؟

پنج بذر زیر را بکارید و از رشد پرثمر آن لذت ببرید:


بذر اول

آنچه شناسایی نشود، قابل‌مدیریت نیست. اگر شما از حضور هیجانات در خود آگاه نشوید، طبیعتا نمی‌توانید مدیریتش کنید. برای آگاه‌شدن هیجانات به بدنتان توجه کنید. مثلا متوجه می‌شوید دردی در سر دارید یا ضربان قلبتان افزایش یافته و..

این آگاه‌شدن کمک می‌کند تا والدی با رفتارهایی مثل همیشه‌ نباشید و خودتان را تحت کنترل داشته باشید. همین جا نوجوانتان هم متوجه این خودکنترلی شما می‌شود. با این کار اولین پیام را هم برای پرورش هوش هیجانی‌اش به او داده‌اید؛ هر چند که پیامی‌ست غیرمستقیم. البته خوب است بدانید که گاهی صدای رفتار از صدای کردار بلندتر است!

تمرین: دفعه‌ی بعد که می‌خواهید حرف یا رفتاری با نوجوانتان داشته باشید یا حرفی از او می‌شنوید و رفتاری از او می‌بینید و می‌خواهید واکنشی نشان دهید، بدن خود را اسکن کرده و کوچک‌ترین تنش را در خود احساس کنید؛ مثلا سردرد، تپش قلب، کمردرد، پادرد، درد معده، تیرکشیدن گوش، انقباض شانه‌ها و گردن و ...


بذر دوم

به شناسایی احساس عاطفی پشت این تنش‌های بدنی بپردازید و با آن‌ها راحت باشید.

احساساتی که در این موقعیت‌ها تجربه می‌کنید خوشایندتان نیست؛ مثل کلافگی، خشم، ناامیدی و ترس. کاری هم که تا الان احتمالا انجام داده‌اید فرار یا جنگ با آن‌ها بوده است؛ مثل اینکه سراغ فیلم‌دیدن رفته‌اید یا شروع به گشتن در فضای مجازی کرده‌اید (فرار). شاید هم گفته‌اید که «آخه چرا من؟ چرا باید این شانس من باشه؟ چرا نمی‌فهمه که یه مسواک ساده رو باید بزنه؟ (جنگ).

تجربه‌ی تا به الانتان را مروری بکنید. آیا این جنگ و گریز کمکی به شما کرده؟ وضعیت بهتر شده؟ نوجوانتان را به مسواک‌زدن به انتخاب خودش ترغیب کرده؟ خیر؛ نه‌تنها کمکی نکرده، بلکه برایتان دردهای جسمی و روانی و رابطه‌ی خراب با نوجوانتان را به ارمغان آورده است. از خودتان سوال کنید که آیا این خواسته‌ی من است؟ مسلما نه.

پس راه جدیدی را شروع کنید؛ یعنی راحت‌بودن با احساسات ناخوشایند. نه فرار کنید و نه بجنگید. بمانید و تماشایش کنید و ببینید دارد با شما چه می‌کند؟ با بدنتان. مثلا من در این زمان متوجه می‌شوم که این خشم به سر یا معده‌ام فشار می‌آورد. در همین حین متوجه خستگی و لختی در تمام بدنم هم می‌شوم. لحظه‌ای بعد متوجه می‌شوم که نفس در سینه‌‌ام حبس شده. این لحظه‌ است که به خودم آگاهانه فرمان خروج هوا از دهانم را می‌دهم و احساس سبکی می‌کنم. به خودم می‌گویم که باید دم‌ بعدی را آگاهانه انجام ‌دهم و سپس هوا را با کنترل و به آرامی بیرون می‌دهم. حالا سبک‌تر شدم و آرام‌تر. رگ‌های سرم هم به حالت تعادل بازگشته‌اند. خشمی هم دیگر نیست یا اگر باشد هم به شدت قبل نیست. اینگونه به خودم یاد می‌دهم که احساسات ناخوشایند هم بخشی از من است و می‌توانم با آن‌ها بمانم. ماندن با آن‌ها یعنی کمرنگ شدنشان در آن لحظه.

باز هم نوجوانم شاهد والدی است که بر خود کنترل دارد؛ پس بر هیجانات خود نیز حساس می‌شود.

تمرین: ماندن با احساسات ناخوشایند را همانگونه که در بالا شرحش را خواندید، مورد توجه قرار دهید.




بذر سوم

به خودم کمک کنم آرام‌تر شوم. هر چند در مرحله‌ی قبل تلاشم بر ماندن با احساسات ناخوشایندم بود، اما احتمال ورود فکرهای غارتگر هست. این افکار چه چیزی را غارت می‌کنند؟ تسلط بر خودم را، امیدم را، مهربانی‌ام را، آرامشم را، توان گفت‌وگویم را، حمایتگری‌ام را و ...

این فکار چگونه این غارت را انجام می‌دهند؟ با شلاق تحقیر، مقایسه، سرزنش و قضاوت؛ مثلا «تو بی‌عرضه‌ای که این بچه توی این سن مسواک نمی‌زنه! بقیه‌ی بچه‌ها توی این سن مشکلی مثل بچه‌ی من ندارن. برات متاسفم، چون تو والد داغونی هستی.»

آیا می‌خواهم دست روی دست بگذارم تا این غارتگرهای بی‌رحم سرمایه‌های ارزشمند روان‌شناختی مرا به یغما ببرند؟ مسلم است که نه! پس نیاز است بخش حامی خود را بیدار کنم تا در برابر افکار غارتگر خودی نشان دهم.

تمرین: تصور کنید دوست صمیمی‌تان از موضوعی گله‌مند است و خود را سرزنش، تحقیر و قضاوت می‌کند. در این موقعیت چگونه با او رفتار می‌کنید و به او چه می‌گویید؟ بخش حامی شما در برابر بخش غارتگرتان چنین رفتاری دارد! پس بنویسید که بخش حامی وجود شما چه جزئیاتی را در رفتارش رعایت می‌کند.


بذر چهارم

موقعیتی را در آن درگیرم تحلیل کنم و ببینم چه نیاز در من برآورده نشده است؟

برای مثال، در موقعیت مادر با نوجوان مسواک‌نزن، خود مادر شرایطش را پلکانی و با طرح چند سوال بررسی می‌کند. مثلا از خودش می‌پرسد «اگر نوجوونم مسواک نزنه، چی میشه؟ خب خودش اذیت میشه. اذیت شدنش برای من مادر چه معنایی داره؟ منم اذیت میشم. این اذیت چه فکری به ذهنم میاره؟ اینکه وقتی یه مسواک ساده رو نمی‌زنه، تنبل و بی‌مسئولیت بار میاد. اگر نوجوونم بی‌مسئولیت باشه، خودم‌ رو چطور مادری می‌بینم؟ یه مادر بی‌کفایت!»

پس این مادر متوجه شد که باکفایت و ارزشمند بودن برایش یک نیاز است که در این موقعیت با نوجوان برآورده نشده است.

تمرین: با روش پلکانی نیاز برآورده‌نشده‌ی خود را شناسایی کنید.


بذر پنجم

سراغ حل مسئله بروید.

با تغذیه‌ی چهار بذر قبلی، اکنون آماده‌ی رویارویی مستقیم با نوجوان خود در یک حالت آرام و با‌تسلط هستید. در قدم اول از احساس خودتان درباره‌ی رفتارش به او بگویید؛ مثلا «وقتی مسواک‌زدنت رو هر شب باید تکرار کنم احساس کلافگی می‌کنم.»

در قدم دوم راجع به نیازتان بگویید؛ مثلا «من نیاز دارم ارزشمندی و کفایتم حفظ بشه.»

در قدم آخر خواسته‌ی شفاف و مشخص خود را بگویید؛ مثلا «خواسته‌ی من اینه که هر شب قبل خواب مسواکت رو بدون گفتن من بزنی.»


نتیجه‌گیری

زمانی که شما بتوانید با کنترل بر هیجانات خود آرام بمانید و در حالتی همراه با تسلط و آرامش با نوجوان خود وارد گفت‌وگو و حل مسئله شوید، به نوجوان خود کمک کرده‌اید که شاهد یک الگوی اعلا از والدی با هوش هیجانی بالا باشد. همین مشاهده‌گری برای نوجوانتان جنبه‌ی آموزشی دارد. البته که می‌توانید به‌تدریج و بعد از تسلط بر خود، این پنج بذر را به نوجوانتان هم معرفی کنید.

آخرین مطالب


مشاهده ی همه

معرفی محصول از سایت موفقیت


مشاهده ی همه

دیدگاهتان را بنویسید

footer background