برای اینکه تنها نباشی، شاد باش!
وقتی استادان موفقیت میگویند در زندگی شاد باشید و بخندید، بعضی از کسانی که گمان میکنند شادنبودن و نخندیدن، روش خردمندانهتری است، خندهی تلخی میکنند و سنگینی و خرد را بهانهی ناشادبودن میگیرند. اما حقیقت این است که انسان چارهای جز شادبودن ندارد و ما اگر شاد نباشیم و خوشرویی را در زندگی پیشه نکنیم، سرانجامی فوقالعاده تلخ و عذابآور در انتظارمان است و آن سرانجام تلخ، چیزی نیست جز تنهایی و بیکسی!
پدربزرگها و مادربزرگهای خندان و شاد را ببینید! اهل فامیل در تقلا هستند که در اولین تعطیلاتی که پیدا میکنند، بههر قیمتی که هست دستهجمعی به دیدار آنها بروند و تا آخرین لحظهی تعطیلات كنار آنها باشند. هر یک از کوچکترها سعی میکنند پدربزرگ و مادربزرگ شاد و مهربان را نزد خود ببرند و کودکان و نوهها از دیدن اجداد خوشرو و صبور خود، غرق در شادی شده و هنگام ترک آنها ناراحت و غمگین میشوند. انسانهای خوشاخلاق و شاد در هر محفلی جای مخصوص بهخود را دارند و اولین اشخاصی هستند که برای مصاحبت انتخاب میشوند.
شادبودن و شادزیستن یک انتخاب نیست که بعضی گمان میکنند میتوانند آن را انتخاب نکنند و بهجایش، غم و غصه را برگزینند. شادبودن و نشاط داشتن در تمام صحنههای زندگی، حتی در سختترین شرایط، یک الزام و اجبار است و اگر غیر از آن عمل شود، هیچ تضمینی برای دیدن چهرهی شاد زندگی در لحظات بعدی وجود نخواهد داشت.
وقتی به بعضی از کسانی که کجخلقی و غم و غصه را بهعنوان مرام طبیعی زندگی خود انتخاب کردهاند، میگویم که انسان برای موفقشدن در زندگی و در جمعبودن مجبور است شاد باشد، دریای غم انتها ندارد و تنها خاصیتش انزوای روزافزون فرد غمگین است، این اشخاص تعجب میکنند و به مخالفت برمیخیزند؛ اما وقتی بلافاصله از آنها میخواهم تا تعداد دوستان و آشنایانی را که ترجیح میدهند برای یکساعت در کنارشان باشند، نام ببرند، نمیدانند چهکسی را نام ببرند! بهعبارتی فرد غمگین برای تنهاشدن لازم نیست سالها منتظر بماند تا پیری و کهولت سراغش بیاید.بنابراین «اگر میخواهید تنها نباشید، شاد باشید!»
این تنهایی، معنایی بسیار وسیع دارد و فقط منحصر به ایام کهولت نیست. بهعنوان نمونه، دانشجویی که سر کلاس اخم میکند، بههر دلیلی با بقیه نميجوشد و خود را در شادیهای سالم بقیه شریک نمیکند، نباید انتظار داشته باشد که شب امتحان یکی از همكلاسيها برای پاسخگویی به مشکلات او وقت بگذارد و در بحران با او همراهی کند. طبیعی است که دانشجوی ناشاد و بدخلق مجبور است برای فهم و درک کمترین مسئله بهتنهایی وقت بگذارد و از مصاحبت و همراهی بقیه محروم بماند.
همسری که در زندگی، جدیبودن و نخندیدن را انتخاب کرده، باید دیر یا زود منتظر تنهاماندن باشد. مقصر تنهایی و انزوای چنین شخصی، خودش است و او هر وقت از جدایی شریک زندگی خود گله کند، همواره از سوی اطرافیان با این سوال کلیدی روبهرو خواهد شد که «تو چرا این حس عظیم شادمانی را از همسرت دریغ کرده و او را مجبور کردی شادی و خوشی را در جای دیگری جستوجو کند؟ وقتی که میتوانستی با کمی روی خوش، شادی واقعی، سرزندگی و بیخیالی، فشارهای زندگی را از دوش شریک زندگیات برداری، کجا مشغول بودی و چهچیزی مهمتر از پیوند زناشویی وجود داشت که خود را اینقدر جدی و سخت بدان مشغول کردی!؟ خوب الان که تنها شدی بهسراغ همان چیز جدی برو. دیگر گله نکن و بگذار شریک زندگیات شادی و نشاط را که حق مسلم و طبیعی زندگیاش است، در جای دیگری تجربه کند!»
فرجام شادنبودن، در هر لحظهی زندگی مساوی تنهابودن و کنارگذاشتهشدن است و این قانونی است که در همهجا جواب یکسان میدهد.
آنها که شادي و سرور ذاتی دارند، بلافاصله با کنار دستی خودشان گرم میگیرند و در کمترین زمان ممکن، برای خود همراه پیدا میکنند. انسان شاد و مسرور هیچگاه تنها نیست و اتفاقا کسی است که افراد غمگین و افسرده برای امیدگرفتن و همصحبتی بهسراغش میآیند. افراد غمگین هرگز مصاحبت با شخصی غمگین و ناراحت مثل خود را نمیپسندند و برعکس با وجودی که خود را از خنده و شادی محروم کردهاند، اما بهعنوان دوست و همراه در بین افراد شاد و بانشاط به جستوجوی یار برمیخیزند. بنابراین «در تمام لحظات زندگی خود شاد باش تا تنها نباشی»؛ بههمین سادگی!

پنج بذر برای مدیریت رفتار با نوجوان

فردا از جنس اکنون است!

مراقبت از رابطه عاطفی
