
حتما شما هم قصهای دارید...
چگونه قصه کسبوکار خود را بیان کنیم؟
دنیای آینده، آن هم آیندهای که مدتی است شروع شده است، کمکم در دستان راستمغزها خواهد افتاد. این برداشتی آزاد از حرفهای آقای «دانیل پینک» نویسنده کتاب «ذهن کامل نو» است. در دنیای راستمغزها، مهارتهایی حرف اول را میزنند که پذیرش آن شاید کمی عجیب باشد؛ مهارتهایی مثل طراحی، داستانگویی، همدلی و ... داستانگوئی فقط منحصر به یک قصه شبانه کودکانه نیست، بلکه تا مهمترین تعاملات، مثل جایی که یک کسبوکار در حال فعالیت است نیز حضور خواهد داشت؛ بنابراین میخواهیم روی داستانگوئی برای کسبوکار حرف بزنیم. مشتریان امروز گوش شنوایی برای قصه کسبوکار شما خواهند داشت؛ به همین دلیل میخواهیم با ارائه توصیههایی در هفت مرحله به شما کمک کنیم تا بتوانید قصه کسبوکارتان را برای دیگران تعریف کنید.
هفت مرحله برای بیان قصهی کسبوکارتان
1- از قصه خودتان شروع کنید
قبل از کسبوکار، قصه خودتان را بگویید. شما که کاری را راه انداختهاید، حتما داستانهایی حقیقی از زندگی شخصی خود برای گفتن دارید؛ حرفهایی که شاید شهرزاد قصهگو هم آنها را نداند. همه ما «تجربه زیسته» مخصوص خود را داریم. در این تجربه زنده و معنایی، هر کسی تجربیات، برداشتها و مشاهدات خود را دارد که این موارد از زندگی او قصههای جذابی میسازد.
اتفاقاتی را که زمینهها و انگیزههای اولیه کسبوکارتان شدند، تعریف کنید؛ مثل قصه رنجها و سختیها و بیم و امیدهای زندگی.
2- از جرقه ذهنی بگویید
حالا در مقطع جرقه اولیه ذهنی شما هستیم. حتما حرفهای شنیدنی و جذابی در مورد آن روز و ساعتی دارید که جرقه کسبوکارتان در ذهن شما زده شد. در مورد زمانی که برای شما «زمان صفر» محسوب میشود، حتما آنقدر انرژی وجود دارد که شنیدن آن حرفهای جذاب، بخشی از داستان شما را تشکیل بدهد. چگونه شما مصمم به ایجاد آن کسبوکار شدید؟ و چگونه یک اتفاق مثل یک موتور محرک عمل کرد؟ به طور مثال، در مورد اختراع کبریت گفته شده است که «جان والکر»، شیمیدان انگلیسی، به طور اتفاقی متوجه شد ترکیب خاصی که فقط با یک تکه چوب آنها را هم به میزده، میتواند همان کبریتی باشد که امروزه هنوز کاربرد دارد. فارغ از صحت و سقم این داستان و ابعاد آن در سطح یک اختراع، باید گفت در هر کسبوکاری یک قصه به عنوان ایده اولیه نهفته است؛ اینطور نیست؟
3- از نقطه شروع بگویید
جرقههای ذهنی را همه دارند، اما فقط برخی از ما این جرقهها را به کار عملیاتی تبدیل میکنیم. پس اقدام و کار و حرکت، خودش یک تجربه ویژه است. شروع کار، تجمیع نیروها، سرمایه، برنامهریزی و تمرکز روی کار، چیزی نیست که بشود از کنار آن به سادگی گذشت. آنها را در داستان کسبوکارتان تعریف کنید.
4- از چالشهایتان حرف بزنید
بعید است چرخی به حرکت بیفتد و به زودی در چالهای نیفتد! اما بعید نیست که صاحب آن چرخ، کار را همانجا رها کند و از تلاش دست بکشد. اما شما که کسبوکار خود را راه انداخته اید، از آن گروه نیستید، بلکه همه چالهها و بنبستها و مشکلات را پشت سر گذاشتهاید تا به اینجا رسیدهاید. از این چالشها بگویید که چگونه توانستید بر تکتک آنها غلبه کنید؛ از کمبود امکانات، پول و ... گرفته تا مشکلات محیطی و اداری و سایر چالشها.
5-از تلههای ناامیدی بگویید
گاهی وقتها سختیها و برخی اوقات هم منفیبافیهای دیگران، تلههای ذهنی ایجاد میکنند؛ تلههای ناامیدکننده و غمناک و سرزنشکننده. دیگران کمکم از راه میرسند و طعنه و سرزنش میکنند که «این چه کاری بود که کردی؟» و امواج سنگین افکار منفی نیز به شما هجوم میآورند که «ای کاش در این کار سخت قدم نمیگذاشتم». اما شما و همه صاحبان کسبوکارها، گرچه با این تلهها مواجه شدهاید، اما آنها را دیده و از کنارشان عبور کردهاید. گرچه کار آسانی نیست و تلخ و گزنده است؛ اما گذشتن از این تلخیها، نهایتا مزهای شیرین را به شما هدیه میکند. این هدیه شیرین را در داستان خود بیاورید و از آن بگویید و آن را شرح بدهید. مطمئنا مخاطب شما نیز آن طعم شیرین را در این قصه پر فراز و نشیب حس خواهد کرد.
6-اولین باری که کسبوکارتان به شما لبخند زد، چه زمانی بود؟
وقتی کارها به روال میافتند، جریانهای کاری خود را پیدا میکنند، عناصر یک مجموعه با هم هماهنگ میشوند و آثار سوددهی خودش را نشان میدهد، کمکم لبخندی مثل لبخند «ژکوند» بر چهره کسبوکار پدیدار میشود؛ چراکه شما هم مانند «لئوناردو داوینچی»، با صبر و حوصله و تلاش و پشتکار، کسبوکار خود را نقاشی کردهاید. این لبخندها و ذوقزدگیهای هیجانانگیزی را که تجربه کردهاید، در داستان خود بگویید. راجعبه شبهایی بگویید که از خوشحالی خوابتان نبرده است و سحرهایی که بیقرار بودهاید تا آفتاب بزند و روز کاری شروع شود!
7- نهایتا از دستهای زیبای خداوند بگویید
در مقدمه، از کتاب آقای دانیل پینک گفتیم. او انسان آینده را انسانی معناگرا تلقی میکند. نه فقط او، بلکه دیگرانی چون «میشل بوربا» و «داگ لنیک» نیز دنیای امروز و آینده را دنیای هوش اخلاقی میدانند. این حرکت به سوی معناگرایی، یعنی از خدا گفتن و شنیدن، شکل جدیدی به خود خواهد گرفت. حتما شما هم یاری خدا را در رفع بسیاری از مشکلات خود دیدهاید؛ گرههایی که بههیچوجه نمیتوانستید بازشان کنید، اما در بزنگاهی، با دستان زیبای خداوند باز شدهاند. از آنها بگویید و از گفتنشان ترسی نداشته باشید، چون داستان شما را زیباتر خواهند کرد.
علی ارسطویی / مجری و مشاور بازاریابی محتوایی
عکس دانیل پینک، نویسنده کتاب


تصمیم ناآگاهانه نداریم!

هرچیزی را تماشا نکنید!

14 قانون برای ارائه خدمات بینظیر به مشتریان
