
انواع خسیسبازي
خسیسبازی چیزی به آدم اضافه که نمیکند که هیچ، بلکه کم هم میکند. مثلا در علم همهچیز را همهکس نمیدانند و فقط با یککاسهکردن دانش است که میتوان رشد کرد. هیچ دانشمند یا سرمایهدار موفقی تنها و در انزوا به اوج نرسیده و همه بهقولمعروف روی شانهی غولهای قبل از خودشان ایستادهاند.
خسیسبازی علمی
وقتی 12 یا 13 سالم بود، یکبار بعد از اینکه خانم معلم نمرهها را داد، رفتم سراغ یکی از بچهها و گفتم: «میگی اینجا رو چطوری تونستی حفظ کنی؟» اون هم نه گذاشت و نه برداشت و آخرش گفت: «همونجوری که الآن من 20 شدم و تو 17!» من هیچوقت قیافهی آن روز خودم را یادم نمیرود؛ یعنی درست است که نمیتوانستم قیافهی خودم را ببینم، ولی آن حس وارفتگی و استیصال هنوز هم خوب یادم هست. راستش را بخواهید بعد از آن هم خیلی توی روش درسخواندنم تغییر ندادم. تا همین امروز هم دقیقهی نودی ماندهام و اگر باز هم فرصت نصیبم بشود، سر خیلی از کلاسها با خودم کتاب داستان میبرم و یواشکی میخوانم.
این خاطره را هم تعریف کردم تا بگویم از این بلاها توی مدرسه سر همهی ما آمده است و همهی ما به تور بچههایی خوردهایم که نه فقط جزوههایشان را به آدم قرض نمیدهند، بلکه اگر چیزی هم بلد باشند، اصلا نم پس نمیدهند. بههرحال همهی ما سر 25صدم نمره رقابت داشتیم و 25صدم اینورتر یا آنورتر زندگی ما را از اینرو به آنرو میکرد! ما با هم رقابت علمی داشتیم و ازآنجاییکه توی جنگ همه چیز مجاز است، هم خسیس میشدیم، هم دروغگو و هم متقلب. خیلی طول کشید تا فهمیدیم آدم وقتی تلاش میکند چیزی را به کسی یاد بدهد، تازه متوجه اشکالهای خودش میشود و مطلب برایش جا میافتد.
خسیسبازی مالی
خدا بیامرز آقای منوچهر نوذری سالها در برنامهی صبحهای جمعه نقش یک آدم خسیس و ناخنخشک را به نام آقای دستودلباز اجرا میکرد. این بندهی خدا آنقدر خسیس بود که آدم وحشت میکرد. خانمش از دستش عذاب میکشید و فامیلش را فراری داده بود. نمونهی فرنگی این آقا هم لابد اسکروچ است؛ همان اردکی که شب کریسمس بالاخره متحول شد و مال و اموالش را بذل و بخشش کرد. خسیس عموما به کسی میگویند که دودستی به پول میچسبد، طوری که انگار پولش به جانش بسته است. اینهایی که معتقدند پول چرک کف دست است و همانطور که میآید، همانطور هم میرود، از دید یک آدم خسیس، یا دیوانهاند یا بیتجربه.
پول، مرکز دنیای یک خسیس است. اگر از پولهایش چیزی کم شود، احساس عدم امنیت میکند و عصبی میشود. پول برای یک آدم خسیس مهمتر از تفریح، خانواده و حتی سلامتی است. ساده بگویم، خسیسها پول را برای خود پول دوست دارند، نه برای همهی کارهایی که پول میتواند یا ممکن است برای ما بکند.
گشتن با یک آدم خسیس به چند دلیل سخت است. اصل «پول خرج کن، راحت زندگی کن!» جایی در زندگی آدم خسیس ندارد؛ به همین خاطر به خودش و شما سخت میگیرد تا مبادا ناچار به خرجکردن شود. ممکن است بگویید خب ما بهجای او دستبهجیب میشویم و جورش را میکشیم. اما این کار هم حدی دارد و بالاخره یک روزی این وظیفهی مادرخرجی ابدی شما را خسته میکند و از نفس میاندازد.
ایراد دیگر آدمهای خسیس این است که مدام پولپول میکنند. آنقدر حرف از بیپولی، پولدرآوردن و صرفهجویی میزنند که شما هم رفتهرفته احساس فقر میکنید، یاد قسطهای عقبافتادهی وامتان میافتید و حتی سراغ پیداکردن یک کار بهتر میروید. ولی نکته اینجاست که مشکل آدمهای خسیس با پول بیشتر حل نمیشود. پول بیشتر بهجای اینکه برای یک آدم خسیس حس راحتی و امنیت بیاورد، دغدغههای ذهنیاش را بیشتر میکند.
خسیسبازی رفتاری
منظورم همهی آنهایی است که به زور باید دو کلمه حرف از دهنشان بیرون کشید. تصور کنید 10 دقیقهی تمام دارید با آبوتاب ماجرایی را برای دوستتان تعریف میکنید. وقتی تمام شد، با چشمهای درخشان، گونههای برافروخته و دهان نیمهباز منتظر واکنش او هستید. دوستتان در مقابل چهکار میکند؟ هیچ! سرش را یکی دو بار خیلی آرام تکان میدهد و بعد هم اگر خیلی خاطر شما را بخواهد، میگوید: «هوم!»
در نمونهای دیگر، فکر کنید که یک روز سر زمستان سوار تاکسی شدهاید. همینطور که دارید با دقت درِ تاکسی را طوری که نه خیلی محکم بسته شود و نه نیمهباز بماند، به هم میزنید و رو به آقای راننده میگویید: «سلام»، آقای راننده در عوض چه میکند؟ هیچ! دنده را عوض میکند. به این ترتیب سلام شما روی هوا، درست یک جایی بین داشبورد و شیشهی جلو یخ میزند و از دهن میافتد!
نمونهی آخر مواقعی است که نیم ساعت تمام یک گوشه چمباتمه میزنید و یک پیامک خیلی بلند مینویسید که دو خط اولش منطقی، وسطش طنز و آخرش احساسی است. بعد هم یکی، دو پیامک در توضیح پیامک اول مینویسید و برای کسی میفرستید. 10 دقیقهای هم منتظر میشوید، ولی خبری از جواب نیست که نیست. دلتان را به دریا میزنید و یک علامت سوال میفرستید و بالاخره بعد از حدود 50 دقیقه انتظار، جواب از راه میرسد: فقط یک «اوکی» خالی! ناصر خسرو قبادیانی بیجهت نگفته است که:
هرگز نشود خسیس و کاهل / اندر دو جهان به خیر مشهور
خسیسبازی هنری
عزیزم شما زحمت کشیدی 90 دقیقه فیلم ساختی؛ خب توی 30 ثانیه، آخرش را هم تعریف میکردی! الان این آقاهه مُرد یا نجاتش دادند؟ یعنی واقعا اینقدر نگاتیو حرام میشود؟ کادر فیلمبرداری خسته میشوند؟ از شما چیزی کم میآید؟ چرا ته فیلم را نمیسازید؟ مثلا فکر کنید فردوسی، سهراب را همینجور خونین و مالین وسط معرکه ول میکرد و هیچکس هم نمیفهمید که بالاخره نوشدارو به موقع رسید یا نه! آیا عجم زنده میشد بدین پارسی؟
نه به قدیم که شعرا وقتی میخواستند ماجرای لیلی و مجنون را تعریف کنند، 153 بیت میسراییدند و تازه میرسیدند به آن جایی که مجنون، اسم لیلی را میشنود و بعد از 703 بیت، برای اولینبار میبیندش، نه به الان که آن عزیز سر جمع 12 کلمه در سه خط مینویسد و اسمش را میگذارد شعر یا دقیقتر بگویم «هایکو».
این مثالها همه برای شوخی بودند. شاید آدمها بتوانند در محبتکردن و توجه نشاندادن نسبت به اطرافیانشان خساست به خرج بدهند. شاید دوست نداشته باشند پولهایشان را از بانک بیرون بکشند و با آن اسباب شادی خودشان و دوروبریهایشان را فراهم کنند. شاید برای کسی وقت نداشته باشند و بهزحمت یک کلمه حرف از دهانشان خارج شود، ولی فکر نکنم بشود کسی را پیدا کرد که در نشاندادن هنر و استعدادش خسیس باشد.
همهچیز در هنر باید تماموکمال باشد. حتی جزئیات هم اهمیت دارند. گاهی برای ساخت یک اثر هنری سالهای درازی از عمر و مقدار زیادی از سرمایهی یک هنرمند و حتی سلامتیاش، عاشقانه هزینه میشود. هیچ هنرمندی نیست که بگوید برای یکی از کارهایش از روی عمد کم گذاشته و خساست به خرج داده است. لطف دنیای هنر هم همین است. هر اثری در آن، حتی ناشیانهترین آثار هم تلاشی برای کاملترینبودن است.