
شما تعطیلات تابستانی دارید؟
شما تعطیلات تابستانی دارید؟ قرار است آن را چطور بگذرانید؟ مثل پارسال؟ این مطلب دربارهی کارهایی است که ما میتوانیم در تابستان انجام بدهیم؛ کارهایی که هم خستگیمان را در کنند و هم به درد باقی سال بخورند.
تابستان، نه در ایران، که در تمام نقاط دنیا فصل جذاب و هیجانانگیز و پر ماجراییست؛ مخصوصا وقتی با تعطیلات محصلین و برخی مشاغل خاصهی مرتبط با آموزش همراه میشود. طبعا همه (البته اگر شرایط اقتصادی خانوادهها اجازه بدهد) تمایل دارند تا از اوقات فراغتشان حداکثر استفادهی مطلوب را بکنند. سفر، تفریح، فعالیتهای فوقبرنامهی آموزشی، انواع و اقسام دورههای مهارتآموزی، ورزشهای تابستانی و آبی و شاید صدها نوع و مدل اتفاق و فعالیت که به مخیلهی خیلیهایمان هم نرسیده، جزو لاینفک اموراتی است که میتوان در تابستان دنبالشان کرد.
اما واقعا چه کار و برنامهای بهترین تصمیم و مفیدترین زمان را برای ما میسازد؟ نقش برنامهریزیهای ریز و درشتی که خیلی از ما از یکی دو ماه قبل از شروع تابستان و تعطیلاتش داریم در این فصل چیست؟ اصلا لازم است اینقدر سخت بگیریم و سعی کنیم خودمان را در چارچوب قیدوبند برنامههای سرگرمکنندهی متعدد بگذاریم؟ چه کار کنیم که ابتدای فصل پاییز، از مسیری که در تابستان آمدیم پشیمان نباشیم یا دستکم احساس بدی نسبت به آنچه از سر گذراندهایم نداشته باشیم؟
هیچکاری نکنیم!
یکی از نقاط قوت زندگی این است که برای گذراندش اصلا لازم نیست کار خاصی انجام بدهیم. زندگی خودش خودبهخود میگذرد؛ بنابراین اگر شما برای تابستان برنامهی خاصی نداشته باشید و هیچ کاری هم نکنید، باز هم تابستان، خودش بیسروصدا میآید و میرود. باور کنید من این حرف را از روی تجربه میزنم. به قول امروزیها، تجربهی زیستی من حاکی از آن است که روزها خودشان بهطور خودکار شب میشوند و اگر ما روزی 14 ساعت بخوابیم و بقیهاش را فیلم تماشا کنیم و خوراکی بخوریم، برای تابستان هیچ فرقی نمیکند.
تابستان میآید، گیلاسها و زردآلوهایش را بساط میکند و وقتی شارژ باطری خورشیدیاش تمام شد، بلند میشود و میرود. سر که بچرخانید، 15 تیر است، بعد 15 مرداد میشود و علیالقاعده به چشمبرهمزدنی 15 شهریور هم از راه میرسد و باید بروید انتخاب واحد ترم بعد را بکنید. تابستان از دور طولانی به نظر میرسد، اما هنوز شروع نشده، ته میکشد.
تنها اشکال هیچ کاری نکردن این است که نباید توقع داشته باشید چیزی تغییر کند؛ یعنی شرایط اول مهر به احتمال زیاد همان شرایط اول تابستان خواهد بود. چیزی عوض نمیشود، چون ما برای تغییر دادنش کاری نکردهایم. راستش را بخواهید زمان مرهم هر دردی نیست و بعضی از دردها را بدتر هم میکند.
برای مثال، شما اول تابستان هنوز چهار تا فرمول یادتان هست، اما بعد از اینکه در تابستان روزی 14 ساعت جلوی کولر لم دادید و پوست هندوانه را با قاشق تراشیدید، همان چهار تا فرمول هم یادتان میرود. یک شعر قدیمی بود که میگفت: «باید پارو نزد واداد! باید دل را به دریا داد!» شما پارو نزن، وابده! دل را به دریا بده، آنوقت میبینی که یا قایق جایی میرود که نمیخواستی یا کلا غرق میشود و خلاص! این است وضع ما و تجربهی زیستی ما. شوخی است مگر؟ زندگی است دیگر!
تمام کنیم!
به نظرم امسال تابستان دیگر هیچ کار تازهای را شروع نکنیم و فقط همان کارهای قبلیمان را تمام کنیم؛ همان کارهایی که نصفهونیمه پشت سرمان رها کردهایم و مثل یک بار سنگین با خودمان اینور و آنور میکشیم. نه دلمان میآید که بیخیالشان شویم و نه همت میکنیم که یک بار و برای همیشه تمامشان کنیم یا دستکم تا جایی پیش ببریمشان که بالاخره یک روز تمام شوند!
این را هم دارم از روی تجربهی زیستهام میگویم که اگر کارهای نیمهکاره را تمام نکنید، آنها (دور از جان) شما را تمام میکنند. فرض کنید که کارهای نیمهکاره یک دستهی سبزی است که باید پاکش کنید. حتی اگر به آن دست نزنید و همانجور گوشهی آشپزخانه ولش کنید، خودبهخود پاک نمیشود و فقط ممکن است پلاسیده شود و از بین برود. یک کاره نیمهکاره هم تا وقتی که شما تمامش نکنید همینطور گوشهی ذهن شما باقی میماند و انرژی شما را نه یک بار، که صدبار صرف خودش میکند.
برای همین، اگر تابستان وقت آزاد بیشتری دارید، اول به سراغ کارهای نیمهکاره بروید و اگر هنوز برایتان ارزشمندند، آنها را تمام کنید. البته همینجا بگویم که نصفهونیمهماندن بعضی از کارها خیلی هم تقصیر ما نیست. مثلا شما یک کلاس هنری را شروع میکنید، اما بعد از مدتی، موسسه دیگر آن کلاس را ارائه نمیدهد، کلا تعطیل میشود یا خانهی شما جابهجا میشود و دیگر برایتان صرف نمیکند که هر روز چند ساعت توی ترافیک باشید.
زندگی همهی ما پر از این نیمهکاره ماندههاست؛ کارهایی که قرار است یک روز بالاخره انجامشان بدهیم. استادی داشتیم که میگفت: «اگر فقط 5 سال از عمرتان را با جان و دل صرف انجام دادن کاری کنید، به چنان مهارتی میرسید که دیگر کسی به گرد پایتان هم نمیرسد. حیف که بیشترتان آنقدر صبر ندارید تا محصول دانهای را که کاشتهاید، برداشت کنید. همه چیز زود دلتان را میزند و سراغ یک کار تازه میروید!»
شاخوبرگ بدهیم!
باور کنید این را هم دارم از روی تجربهی زیستهام میگویم. به جای اینکه مدام از این شاخه به آن شاخه بپرید، به همین کاری که دارید انجام میدهید، شاخوبرگ بدهید. گرچه فصل شاخوبرگدادن درختها بهار است، اما بیشتر ما تابستانها فرصت داریم تا مهارتهای تازهای را یاد بگیریم که به کارمان مرتبط است. من خیلی به این موضوع فکر کردهام که چرا بعضیها تا این حد از ما موفقترند.
با اجازهی بزرگان مجلهی موفقیت، باید بگویم آنها از همان اول میدانستند چهکاری میخواهند انجام بدهند؛ درعوض آدمهای کمتر موفق، اگرچه میدانستند چهکارهایی را میتوانند انجام بدهند، اما هیچوقت نفهمیدند که بالاخره از بین آن کارها، کدام یک را باید انتخاب کنند. به زبان ساده، آن کسی که موفق نشده، لزوما آدم بیاستعدادی نیست؛ فقط گاهی انرژیاش را بین چند کار مختلف تقسیم کرده و در همهی آنها به سطح متوسطی رسیده است.
به زبان سادهتر،برای موفقشدن باید به یک کار بچسبید و آن را تا آخر ادامه بدهید. از تابستانها برای شاخوبرگدادن به مهارتهایتان استفاده کنید. با نرمافزارهای تازه آشنا بشوید، روشهای جدید را یاد بگیرید و بهدنبال سرگرمیهایی بروید که درنهایت به شما کمک میکنند تا کارتان را بهتر انجام دهید.
فرض کنیم که شما به نوشتن علاقه دارید. خب، نوشتن یک بخشش ذوقی و بقیهاش مطالعه و تمرین است. حالا به همین نوشتن چطور میشود شاخوبرگ داد؟ واقعیت این است که اگر بخواهید یک نویسندهی درستوحسابی بشوید باید از خیلی چیزها سر دربیاورید؛ از دستور زبان و آیین نگارش فارسی گرفته تا ویراستاری و تایپ! علاوهبراین، باید اطلاعات عمومیتان را هم بالا ببرید و تاریخ، روانشناسی، اصول داستاننویسی و اگر پیش آمد، اسطورهشناسی و علوم غریبه را هم بخوانید.
منظور من از شاخوبرگدادن همین است. برای خودتان هدفی مشخص کنید و کارها را طوری سازمان بدهید که درنهایت به آن هدف ختم شوند. تابستان وقت این کارهاست.
صفا کنیم!
خب تا اینجا به اندازهی یک کتاب از تجربههای زیستهام برایتان حرف زدهام و حالا وقت استراحت است. اصلا تعطیلات تابستانی را گذاشتهاند تا ما یک نفسی بکشیم. اگر قرار بود تمام طول سال یکبند درس بخوانیم و لابهلای جزوهها شنا کنیم، تلف میشدیم. تابستان فصل استراحت و تفریح است، البته جز برای آنهایی که پشت کنکور هستند یا امتحان وکالت و تخصص و... دارند.
این روزها آنقدر کلاسهای جورواجور و دورههای مختلف در تابستان برگزار میشود که گاهی سر آدم از سال تحصیلی هم شلوغتر میشود. شکر خدا روزها هم طولانیتر است و از صبح تا شب میشود کلاسهای بیشتری رفت؛ از شنا و بدمینتون تا زبان و منبتکاری. اینکه یادمان برود که قرار بوده ما تابستانها را استراحت کنیم خیلی هم خوب نیست. از نفس میافتیم، لابهلای این همه کلاس فرسوده میشویم و تازه یکی دو هفتهی اول مهر باید خستگی تابستان را در کنیم!
استراحتکردن با هیچکارینکردن فرق میکند، چون کارینکردن ما را دچار بطالت میکند و آدم برای خلاصشدن از بطالت گاهی دست به کارهای خطرناک میزند. چند وقت پیش داشتم مقالهای را دربارهی شخصیت شرلوک هلمز میخواندم که در آن نوشته بود او وقتهایی که دچار بطالت میشد پروندههای خطرناک قبول میکرد یا دست به شرارتهای کوچک میزد!
استراحتکردن هم به برنامهریزی احتیاج دارد؛ دورهای است که ما در آن خودمان را از فشار زندگی روزمره، محیط کار یا درس رها میکنیم تا ذهنمان دوباره انرژیاش را به دست بیاورد. راستش را بخواهید اینکه ما چطور استراحت و تفریح میکنیم نسبت مستقیمی با جیبمان پیدا میکند، اما این به آن معنی نیست که اگر ما درآمد کمتری داشته باشیم، نمیتوانیم تفریح کنیم. به دوروبرتان نگاه کنید و ببینید انجام چه کارهایی خوشحالتان میکند. همانها را انجام بدهید و برای خودتان شادیهای کوچک بیافرینید.


هوش مصنوعی !! پلی به سوی آینده یا چالشی برای امروز؟

رشد یعنی چی ، وقتی حال هیچ کاری رو نداری؟

اگه فقط زندهای، نه موفق ، بازم اینو بخون!
