
نه گفتن در نوجوانی
گفتن "نه" در دوران نوجوانی یکی از مهارتهای مهم و حیاتی است که نقش زیادی در شکلگیری شخصیت، اعتماد به نفس و سلامت روان نوجوانان دارد.
ساندویچخوردن در مدرسه لذت خاصی دارد. یادم هست در دوران راهنمایی، مدرسه ما ساندویچهای خیلی خوشمزهای داشت که دوست داشتیم زودتر زنگ تفریح بخورد و به بوفه برویم و ساندویچ بخریم؛ البته که صبح مادر سعی داشت ما را با یک لقمه نان و پنیر یا کوکوسبزی راهی مدرسه کند، ولی با این وجود بوی لقمهای که از بوفه مدرسه تهیه میکردیم، لطف دیگری داشت؛ حداقل در آن دوران برای من چنین بود!
اما تهیه ساندویچ از بوفه مدرسه با خطراتی همراه بود. یکی از بزرگترین خطراتش محاصرهشدن توسط دوست و غیردوست بود؛ یعنی به محض اینکه متوجه میشدند من در حال تهیه خوراکی از بوفه هستم، پشت سرم جمع میشدند و میخواستند که در خوردن ساندویچی به اندازه یک کف دست شریک شوند. در نظر بگیرید شش نوجوان و یک ساندویچ، چه صحنهای را میسازد! هیچی به خودم نمیرسید، چون برایم سخت بود بگویم «نه»! متاسفانه در دوران راهنمایی یاد نگرفتم در چنین مواقعی یک «نه» محترمانه و قاطعانه بگویم و زنگ تفریحهای بسیاری به گرسنگی گذشت، اما دوران دبیرستانم این طور نشد و من تجربه دوره راهنمایی را داشتم و توانستم در بسیاری از مواقع از حق خودم دفاع کنم و بعدها فهمیدم که این یک مهارت است: مهارت «نه» گفتن.
آیا شما تابهحال در موقعیتی قرار گرفتهاید که نتوانید از حق خودتان دفاع کنید؟ چه احساسی داشتهاید؟
مدتی پیش یکی از نوجوانهایی که برای ادامه تحصیل به کشور دیگری مهاجرت کرده بود، از همین موضوع شکایت داشت و بسیار عصبانی و ناراحت بود. منظورم موضوع «نه» گفتن به موقع است.
موضوع از این قرار بود که دوستانش مدام از او پول قرض میگرفتند و برنمیگرداندند یا بعد از چند ماه تسویه میکردند. به او گفتم که «چرا به آنها «نه» نمیگویی؟»
او گفت: «میترسم.»
پرسیدم: «از چه میترسی؟»
گفت: «از اینکه به آنها پول ندهم و نخواهند با من دوست بمانند و فکر کنند آدم خودخواهی هستم.»
گفتم: «یعنی با آنها دوست هستی که پول قرض بدهی؟ آنها هم با تو دوست هستند که فقط از تو پول بگیرند؟»
گفت: «معلوم است که که اینطور نیست؛ ولی برایم سخت است که بگویم نه!»
قبول دارم که سخت است، ولی غیرممکن نیست. برایش گفتم که من خودم در راهنمایی نتوانستم، اما در دبیرستانم یاد گرفتم بهموقع، محترمانه و قاطعانه بگویم: «نه». میخواهی با هم این مهارت را یاد بگیریم؟ و او هم بدون معطلی گفت: «بله؛ حتما.»
به او گفتم که خودم برای «نه»گفتن از شیوههای مختلفی استفاده میکنم. یکی از این شیوهها، سه قدم دارد که البته اصلا لازم نیست به همین ترتیبی که میگویم، انجامش بدهی؛ فقط برای بهتر یادگرفتن در سه قدم مطرحش میکنم.
قدم اول: پیامد تصمیمت را بدان و بعد تصمیم بگیر.
اگر به دوستم پول قرض بدهم، چه میشود؟ اگر اتفاق خوبی میافتد که میتوانی پول را قرض بدهی. اگر اینطور نیست و طبق تجربه پولت را نمیدهند یا دیر میدهند و به مشکل میخوری، جوابت «نه» است. میتوانی بگویی: «نه؛ نمیتوانم.»
قدم دوم: دلیل تصمیمت را بگو.
لازم نیست همیشه دلیل را بگوییم. شما میتوانید و حق دارید خواستههای نامناسب دیگران را رد کنید، بدون اینکه به دلیلی اشاره کنید، اما اگر خواستید بعد از گفتن «نه»، دلیلتان را بگویید: «نه؛ نمیتوانم، چون خودم احتیاج دارم.»
قدم سوم: همدلی کنید.
همدلی یعنی نشان دهید که احساس او را درک میکنید. همدلی باعث میشود «نه»گفتن شما را راحتتر بپذیرند؛ مثلا بگویید: «میدانم که به پول احتیاج داری و میدانم که در شرایط سختی هستی.»
***
بعد از تمامشدن این سه قدم، دیدم چهره شاگردم مردد است و به نظرم آمد که به چیزی فکر میکند. برای همین پرسیدم: «چی شده؟ سوالی داری؟» و او گفت: «بله؛ یادم افتاد که یکی از دوستانم خیلی گیر میدهد و آنقدر اصرار میکند و خودش به بدبختی میزند که نمیدانم در برابر این فشارها چه کنم؟»
به او گفتم: «بعضی افراد با وجود شنیدن «نه»، دستبردار نیستند و برای رسیدن به خواستهشان به ما فشار میآورند. این جور مواقع میتوانی از چند راهکار زیر استفاده کنی:
- جمله خودت را دوباره و با لحن محکمتر از قبل بگو: «گفتم که نمیتوانم به تو پولی قرض بدهم.»
- دلیل «نه»گفتنت را دوباره بیان کن: «چون خودم لازم دارم.»
- سکوت کن و نگاهش کن و یا موقعیت را ترک کن.
- پس از جمله همدلانه خود مجدد بگویید: «نه. احساست را میفهمم، ولی واقعا نمیتوانم.»
- شوخی کنید و یک جمله خندهدار بگویید: «نکند با این پول میخواهی ماشین بخری؟!»
- یک جمله تمامکننده بگویید: «کاش میدانستی که وقتی گفتم نه، یعنی نه.»
تمرین یک:
یکی از دوستانتان از شما میخواهد زنگ آخر از مدرسه فرار کنید و به یک کافه بروید. حس خوبی به این پیشنهاد ندارید و میخواهید «نه» بگویید. از سه قدم بالا هر طور که دوست دارید استفاده کنید و به او «نه» بگویید.
تمرین دو:
یکی از موقعیتهایی را که لازم است «نه» بگویید، تصور کنید و آن را بنویسید. حالا از سه قدم بالا استفاده کنید و «نه» گفتن را یکبار برای همیشه یاد بگیرید.
نوجوان دیگری برایم تعریف میکرد: «من رفیقی دارم که اگر به خواستههایش «نه» بگویم، شروع به تحقیر و سرزنش من میکند؛ بهطوریکه سعی میکنم به همه خواستههایش جواب مثبت بدهم تا ضایع نشوم، ولی از این موضوع خیلی ناراحتم و فکر میکنم دارد از من سوءاستفاده میکند.«
به او گفتم: «روشی هست به اسم «بینداز تفنگت را» که میتواند در برخورد با این افراد موثر باشد. این افراد خودشان از یک ضعف و نقص درونی رنج میبرند که برای پوشش این ضعف، از تحقیر و سرزنش دیگران استفاده میکنند و چون از این شیوه زیاد استفاده کردهاند، در آن به مهارت رسیدهاند و خیلی از افراد در برابر آنها تسلیم میشوند و به خواستههایشان تن میدهند. آنها با گفتن جملاتی مثل جملات زیر شروع به کوچککردن، تحقیر و حمله به شما میکنند:
«خیلی بچهای، خیلی خسیسی، برو بابا بچه ننه، واقعا که بیمعرفتی، خودخواه مثل تو ندیدم، خیلی خودخواهی، چقدر ترسویی، گدا که میگن تو را میگن و ....»
با استفاده از روش « بینداز تفنگت را» او را از موقعیت حمله دور میکنید و خودتان در موقعیت برنده قرار میگیرید. با یک مثال این روش را توضیح میدهم:
گفتوگوی امیر و سینا را بخوانید:
امیر: «میتونی دسته بازیت رو بهم قرض بدی برای امشب؟»
سینا: «نه؛ نمیتونم، چون خودم لازمش دارم.»
امیر: «خیلی خسیسی. تو که این همه داری بازی میکنی.»
سینا: «هر جور دوست داری فکر کن؛ اتفاقا خسیسبودن بلد نبودم.»
گفتوگوی سحر و رزیتا را بخوانید: (یک هفته قبل از امتحان)
سحر: «میتونی جزوه شیمیات را دو سه روز قرض بدی؟»
رزیتا: «نه؛ اصلا نمیتونم، چون خودم دارم میخونم.»
سحر: «خودخواه!»
رزیتا: «چه جالب؛ آدم خودخواه یعنی کسی که جزوهاش رو چند روز قبل امتحان به کسی نمیده؟ خیلی وقت بود خودخواه نشده بودم. مرسی از تعریفت!»
تمرین:
یکی از افرادی را که از شما درخواستهای غیرمنطقی دارد، تصور کنید. شما درخواستش را رد کردهاید، اما او شروع به تحقیر و سرزنش شما میکند. از روش « بینداز تفنگت را» استفاده و درخواستش را رد کنید.