
قبل از این!
شش دختر و پسر افسرده و غمگین نزد شیوانا آمدند و هر یک در مورد مشکلی که داشتند از او کمک خواستند.
اولی گفت: ”استاد مرا میخواهند به کاری وادارند که واقعا نمیخواهم! به من بگويید چه کنم!؟“
شیوانا با لبخند گفت: ”قبل از اینکه ...“ و سپس سکوت کرد.
دومی گفت: ”استاد امورات زندگی اصلا به نفع من نیست و همه چیز بر ضد من است! از این زندگی به شدت میترسم!“
شیوانا مجددا گفت: ”قبل از اینکه ...“ و باز ساکت شد.
سومی گفت: ”چیزهایی باارزشی دارم که میترسم آنها را از دست بدهم. چه تضمینی وجود دارد که دوست داشتنیهایم را در این دنیا حفظ کنم!؟“
شیوانا در پاسخ مانند قبل گفت: ”قبل از اینکه ...“ و دوباره هیچ نگفت.
چهارمی گفت: ”دیگران در کارم دخالت میکنند و با غرض ورزی زندگیام را تباه ساختهاند. آینده من با این همه مداخلهگر کینهجو چگونه خواهد شد؟“
این بار هم شیوانا زمزمه کرد: ”قبل از اینکه ...“ و بعد سکوت پیشه کرد.
پنجمی گفت: ”به شدت ترس برم داشته است و احساس میکنم ترس و وحشت همه زندگیام را پر کرده است. با این ترس و هراس چگونه زندگی کنم!؟“
شیوانا باز همان عبارت نا تمام ”قبل از اینکه ...“ را تکرار کرد و زبانش را بست.
و ششمی گفت: ”به آخر خط رسیدهام و احساس میکنم دیگر نمیتوانم یک قدم به جلو بگذارم. کمکم کن استاد!“
شیوانا آهی کشید و گفت: ”خردمند و سالک معرفت کسی است که قبل از رسیدن به سر این چالهها، خودش را از افتادن در این سیاه چالهها برهاند.“
قبل از اینکه خود را مجبور کنی که چیزی را که نمیخواهی به زور بپذیری، لختی توقف کن و به این بیندیش که در درون وجود تو قدرت اراده و اختیاری قرار داده شده است که تو میتوانی با تکیه بر آن هر لحظه بخواهی جواب منفی دهی و مسیری دیگر را برگزینی.
قبل از اینکه وقت خود را روی شکایت و گله از شرایط سخت زندگی تلف کنی و از شرایط بد روزگار بنالی، اندکی توقف کن و برای لحظهای فکر کن و ببین که هر چیزی در این دنیا اگر از زاویه درست به آن بنگری میتواند معنایی خیر و مثبت در خود داشته باشد. همین دیدن خیر در امورات زندگی تو را آرام میسازد و هیچ حادثهای دیگر برای تو آزار دهنده نیست.
همین طور قبل از اینکه دیگران را به خاطر دخالت در کارهایت مقصر بدانی و سرزنش کنی، چند قدم به عقب بردار و دریاب که راه کنترل هدف و مقصد در زندگی این است که مسوولیت همه کارهایت را تمام و کمال بپذیری و بیجهت در دیگران به جستوجوی دلایل زندگی خودت نگردی.
قبل از اینکه خودت را تسلیم ترس کنی و درون زندان ترس خود را حبس کنی به این فکر کن که همین ترس میتواند بهترین آموزگار تو باشد و تو میتوانی با تکیه بر همین ترس از قبل آماده تر باشی و با اعتماد و آمادگی بیشتری به سمت جلو گام برداری.
و قبل از آنکه گمان کنی به پایان خط رسیدهای یک نفس عمیق بکش و به این فکر کن که همین لحظهای که الان در اختیار داری هنوز دست نخورده و خراب نشده است و تو میتوانی با استفاده از همین لحظه الان و چند لحظه دیگری که در آینده منتظر توست دست و پایی بزنی و زندگی خود را از آنچه هست بهتر سازی!


قبل از این!

وقتي نوجواني از راه ميرسد...

سفر به یک سرزمین شیرین
