menu button
سبد خرید شما
كمال‌گرايي والدين در ارتباط با نوجوانان
یکتا فرهانی  |  1404/03/03  | 

كمال‌گرايي والدين در ارتباط با نوجوانان


شايد اين موضوع كه والدين دوست داشته باشند فرزندانشان موفق‌تر از خودشان شوند و هيچ‌كدام از مشكلاتي را كه خودشان درگذشته داشته‌اند، آن‌ها تجربه نكنند،كاملا طبيعي باشد؛ ولي اين به معناي آن نيست كه نسبت به خواست و علايق فرزندانشان بي‌اعتنا باشند و مانع از به‌تحقق‌پيوستن خواست و آرزوهاي فرزندانشان شوند. در واقع گاهي والدين دچار كمال‌گرايي مي‌شوند و اين كمال‌گرايي باعث مي‌شود آن‌ها به‌جاي تاييد رفتار فرزندانشان، هميشه آن‌ها را به انجام كارهاي بهتر تشويق كنند و به فرزندانشان هشدار بدهند كه بايد بهتر از اين باشند.


البته اين موضوع به تنهايي بد نيست ولي توجه داشته باشيم كه به اين ترتيب فرزندانمان هيچ‌گاه احساس خرسندي نمي‌كنند، زيرا فكر مي‌‌كنند رفتارشان آنقدر خوب نيست كه بتواند نظر والدينش را جلب كند. همچنين كم‌كم ياد مي‌گيرند نسبت به خواست و علايق خود بي‌توجه باشند.

اين كودكان اغلب مانند والدينشان موفقيت‌هاي خود را كوچك مي‌شمارند و احساس مي‌كنند هميشه از آنچه مي‌خواهند، فاصله زيادي دارند. اما چگونه مي‌توانيم نه نسبت به تصميمات و خواست فرزندانمان بي‌توجه باشيم و نه آنقدر آن‌ها را به حال خود بگذاريم كه راه را به خطا بروند و نتوانند در موقعيت‌هاي مهم زندگي تصميم درست بگيرند.

در اين خصوص با دكتر سيما قدرتي، روان‌شناس و مشاور، گفت‌و‌گو كرده‌ايم.


كمال‌گرايي

كمال‌گرايي يكي از ويژگي‌هاي شخصيتي است كه مي‌تواند همان‌قدر كه سازنده، مفيد و مثبت باشد، مشكل‌ساز و باز‌دارنده هم باشد. كمال‌گرايي نيروي انگيزشي هر فرد به‌سوي رشد و خود‌شكوفايي است. همه افراد نياز دارند توانايي‌هاي بالقوه خود را تا بالاترين حد ممكن شكوفا كنند و به رشدي فراتر از رشد فعلي خود برسند؛ هرچند ممكن است در اين راه با موانع محيطي و اجتماعي زيادي رو‌به‌رو شوند. البته رسيدن به كمال و شكوفا‌كردن استعدادها و توانايي‌هاي نهفته و بالقوه فرد بسيار ارزشمند است و كمال‌گرايي هم در جاي خود درست و نتيجه‌بخش است، ولي مانند هر كار ديگري، وقتي بيش‌از‌حد (به‌ويژه در ارتباط با فرزندان) به آن پرداخته شود و جنبه افراطي داشته باشد، حتما باعث مشكلات زيادي مي‌شود.


جنبه‌هاي مختلف شخصيت

طبق نظريه روان‌شناس معروف، اريك برن، شخصيت افراد به سه «من » كودك، بالغ و والد تقسيم مي‌شود و همه افراد اين سه وجه شخصيت را در وجود خود دارند؛ يعني اين‌گونه نيست كه يك شخصت بالغ، «من »كودك را در وجود خود نداشته باشد، بلكه در هر بخشي از زندگي فرد، يكي ازاين «من»ها برايش پر‌رنگ‌تر است. ولي مشكل زماني پيش مي‌آيد كه يكي از اين بخش‌هاي شخصيت، كنترل قسمت‌هاي ديگر را به‌دست مي‌گيردو شخص از نظر سلامت روان دچار مشكل مي شود.

مثلا وقتي «من» والد، كنترل شخصيت را به‌دست بگيرد، ما هميشه احساس مي‌كنيم كه هركاري مي‌كنيم، به‌خاطر ديگران است نه به خاطر خودمان. بدين‌ترتيب احساس مي‌كنيم افراد قدرتمند، به‌خصوص والدينمان، بايد هميشه از ما راضي باشند. درواقع ما بايد به‌گونه‌اي رفتار كنيم كه آن‌ها ما را ‌بپذيرند و نمره مثبتي به ما بدهند و فقط در صورتي مي‌توانيم افراد موفقي باشيم كه استانداردهاي آن‌ها را رعايت كنيم.

«من» كودك بخشي از شخصيت فرد است كه مي‌تواند هم جنبه مثبت داشته باشد و هم منفي؛ يعني بازيگوش است، خلاقيت دارد و دائم به فكركشف چيزهاي جديد است .در واقع اگر «من» كودك نداشته باشيم، نمي‌توانيم از هيچ‌چيز لذت ببريم، به‌دنبال چيزهاي جديد نمي‌گرديم و به آن‌ها هم علاقه‌مند نمي‌شويم. پس مي‌توان گفت كه اين «من» در خيلي از موارد مي‌تواند به ما كمك كند.

در «من»والد، پيام‌هايي كه والدين به ما مي‌دهند، بعد از مدتي حالتي دروني پيدا مي‌كند؛ يعني ما نيازي نداريم كه مثلا پدر و مادر همچنان در كنارمان باشند و به ما درباره درستي يا غلط‌بودن انتخاب‌هايمان هشدار مي‌دهد.

«من» والد در بسياري از مواقع ما را از خطرها آگاه مي‌كند و باعث مي‌شود به سمت خطر نر‌ويم يا بيشتر احتياط كنيم.


والدين كمال‌گرا

از چند بُعد مي‌توان كار والديني را كه فرزندانشان را به‌دنبال آرزوهاي خودشان مي‌فرستند، تحليل كرد؛ گاهي والدين گذشته‌اي دارند كه خيلي از آن راضي نيستند و نتوانسته‌اند به آرزوهايشان برسند. البته اين موضوع هم دلايل مختلفي دارد؛ مثلا به محيطي كه د‌ر آن بزرگ شده‌اند يا به رابطه آن‌ها با والدينشان مربوط مي‌شود. به‌اين‌معني كه اغلب رابطه خوبي با وا‌لدينشان نداشته‌اند يا فضاي مناسبي هم براي آن‌ها فراهم نشده تا به آرزوهاي خودشان دست پيدا كنند.

 به اين ترتيب «من»والدشان خيلي پيام‌هاي سالمي به آن‌ها نمي‌دهد. همين موضوع باعث مي‌شود كه فرد از «مكانيسم جبران» استفاده كند تا خلاء‌‌هايي را كه در زندگي خود با آن‌ها مواجه بوده، جبران كند كه اين جبران هم به‌خاطر مشكلات خود اوست، نه فرزندانش. اين‌گونه افراد اگر در رفتار با فرزندان خود از اين موضوع آگاه نباشند، فرزندانشان را مانند سبد آرزوهاي خود مي‌بينند؛ يعني نوجوانشان را مانند ابزاري در نظر مي‌گيرند تا با استفاده از او، آرزوهاي خودشان را برآورده كنند. البته  اين موضوع هم اغلب تبعات زيادي به‌دنبال دارد؛ به‌ويژه اينكه افراد درنوجواني متوجه مي‌شوند كه والدينشان به علايق آن‌ها بي‌توجه هستند و احساس مي‌كنند كه مورد سوء‌استفاده عاطفي قرار گرفته‌اند. اگر اين حالت والدين جنبه افراطي پبدا كند، حتي از لحاظ روان‌شناسي به‌عنوان آزار رواني در نظر گرفته مي‌شود؛ زيرا آزار فقط محدود به جسم نمي‌شود و هر‌گونه آزار رواني هم از مصاديق آزا‌ر فرزندان به حساب مي‌آيد.

متاسفانه ما فقط در برابر آزارهاي جسماني كودكان يا نوجوانان واكنش نشان مي‌دهيم؛ درصورتي‌كه هر‌گونه آزار رواني مانند آزار جسماني تبعات زيان‌باري را براي فرد به‌دنبال خواهد داشت.




نوجوانان و والدين كمال‌گرا

نوجواناني كه والدین کمال‌گراي آن‌ها هميشه انتظار بهترين‌ها را از فرزندان خود دارند، اغلب مراقب رفتار خود هستند، اما تصور اینکه با کوچک‌ترین اشتباهی اعتماد پدر و مادر خود را از دست بدهند،آن‌ها را مدام دچار دلهره ونگرانی می‌كند و همين اضطراب و استرس، باعث مشكلات زيادي براي آن‌ها مي‌شود.

در‌ضمن اين‌گونه والدين هيچ‌گاه از فرزندان خود رضايت كامل ندارند و هميشه انتظار بيشتري از آن‌ها دارند و مي‌خواهند بيشتر پيشرفت كنند. درنتيجه نوجوان نيز نمي‌تواند حس خوبي نسبت‌به خود داشته باشد.؛ پس عزت‌نفسش كم مي‌شود و با توجه به اينكه مطمئن نيست بتواند از پس انتظارات والدين خود بر‌بيايد، اعتماد‌به‌نفس او هم با خطر جدي مواجه مي‌شود.

طبيعي است كه نوجواني كه از عزت‌نفس و اعتماد‌به‌نفس بالايي برخوردار نيست، در آينده و در زندگي اجتماعي خود نيز نمي‌تواند موفق‌ عمل كند.


عملكرد نوجوانان در برابركمال‌گرايي والدين 

‌توقعات والدین از نوجوانان مبني بر اينکه نباید فرزندشان اشتباهی بكند، باعث مي‌شود كه اگر نوجوان مرتكب خطایی شد، سعی كند آن را پنهان كرده يا دروغ بگويد.

همچنین توقع عملكرد بدون اشتباه پدر و مادر از فرزند ممکن است سبب نوعی کمال‌گرایی در خود نوجوان شود که در طولانی‌مدت نتايج بدتري به‌دنبال خواهد داشت؛ چون باعث مي‌شود اين سيكل معيوب كمال‌گرايي از والدين به فرزندان برسد و همچنان ادامه داشته باشد.

کمال‌طلبی در نوجوان باعث می‌شود كه وقتی خطايي از او سر مي‌زند، نتواند خودش را ببخشد و هميشه احساس گناه داشته باشد و وقتي هم كه نوجوان كار درستي به جبران اشتباهات قبلي خود انجام مي‌دهد، اين احساس گناه باعث مي‌شود كه نتواند از موفقيت خود حس خوبي داشته باشد.

فراموش نكنيم احساس گناه، يكي از بدترين احساساتي است كه مي‌تواند براي فرد عواقب خطرناكي مانند افسردگی و حتی خودکشی را به‌دنبال داشته باشد.


عواقب كمال‌گرايي 

متاسفانه ما كمتر خانواده‌اي را سراغ داريم كه به دليل اشتباه كوچكي كه فرزندشان مرتكب مي‌شود، از او انتقاد نكنند و اغلب از وضعيت تحصيلي فرزندانشان و اينكه آن‌ها نتوانسته‌‌اند نمره بيست بگيرند، شكايت دارند. در‌نتيجه فرزندانشان نيز دست به هر كاري مي‌زنند كه فقط بيست بگيرند؛ بدون توجه به اينكه آيا واقعا چيزي هم ياد گرفته‌اند يا نه!

فراموش نكنيم كه همين حساسيت و توجه بيش‌از‌حد والدين نسبت به عملكرد تحصيلي نوجوانان و توقعات بالاي آ‌ن‌ها در انجام كارها، مي‌تواند بر بعضي عوامل شخصيتي و روان‌شناختي فرزندانشان تاثير بگذارد. 

آخرین مطالب


مشاهده ی همه

معرفی محصول از سایت موفقیت


مشاهده ی همه

دیدگاهتان را بنویسید

footer background