
گذر سالم از بحران میانسالی
در مطالعات جدید، پايان دوره جواني و آغاز دوره میانسالی را در ميانه دهه ششم زندگي، يعني سن 55 سالگي تخمين ميزنند. در این مقاله ضمن تشریح علائم و پیامدهای بحران دوران میانسالی، راهکارهای غلبه و گذر ایمن از بحران دوران میانسالی بیان شده است.
گر یک نفست ز زندگانی گذرد مگذار که جز به شادمانی گذرد
هشدار که سرمایه سودای جهان عمرست چنان کش گذرانی گذرد
خیام
بحران میانسالی چیست؟
بحران میانسالی دورهای طبیعی در زندگی افراد است که طی آن فرد از دوره جوانی به دوره میانسالی وارد میشود. «اریک اریکسون»، در نظریه معروف هشت مرحلهای خود، این مرحله را «بزرگسالی میانه» نامید و اینگونه توضیح داد: «مرحلهای که مردم بهطور طبیعی با سوالاتی در مورد معنی و هدف زندگی خود دستوپنجه نرم میکنند». به اعتقاد اریکسون، با تنظیمات لازم در دوران میانسالی، افراد میتوانند تا آخرین مرحله از زندگی، تحت عنوان «اواخر بزرگسالی» به رضایتی طولانیمدت دست یابند.
در هر حال، بحران میانسالی در این افراد به شکلهای خفیف یا خطرناک بروز میکند و بر سلامتی، رفاه و وضعیت مالی افراد تأثیر میگذارد. اگر افراد علائم و نشانههای این دوران و بحران آن را بشناسند و بهمحض بروز این علائم، کاری انجام دهند، میتوانند از آن به سلامت گذر کرده و این بحران را به فرصت خودشکوفایی تبدیل کنند.
بعد از سالهای بسیاری که در جوانی و دنبال کردن تجربیات و خط مشیها برای ایجاد یک زندگی مستقل سپری میشود، مردم اغلب وقفهای در مسئولیتهای دنیوی خود ایجاد میکنند تا تاملی بر زندگی گذشته و پیشرو داشته باشند. آنها در واقع میخواهند مفهوم عمیقتر زندگیشان را منعکس کنند و برای مفاهیم جدید و پیشروی زندگی ذهن خود را بهتر قالببندی کنند. عنصر ژرفاندیشی، تعمق و دروننگری، نمایانگر منبع مهمی است که همه ما برای عمیقتر و غنیتر کردن زندگی خود در هر سنی به آن متکی هستیم.
به گفته «کارل یونگ»، روانشناس مشهور، بزرگسالان تا حدود چهلسالگی عمدتا به تعهدات خود در قبال خانواده و اجتماع توجه دارند و آن جنبههایی از شخصیت که به آنها در رسیدن به اهداف بیرونی کمک میکنند را رشد میدهند. زنان بر ابراز عواطف و مهرورزی تاکید دارند و مردان عمدتا در پی پیشرفت هستند.
نیمه اول زندگی مرحلهای است که در آن تحصیلات خود را دریافت میکنیم، مشاغل خود را انتخاب میکنیم، تشکیل خانواده میدهیم، تلههای موفقیت مانند خانه و ماشین را به دست میآوریم و شخصیت(های) خود را ایجاد میکنیم. به این مرحله بهعنوان جدایی ایگو-خود اشاره میشود؛ یعنی ما بر ایجاد یک منِ قوی تمرکز میکنیم و با این کار، به آرامی ارتباط خود را با بقیه روان از دست میدهیم. بههمیندلیل است که وقتی به اواسط زندگی میرسیم، ممکن است همهچیز اشتباه پیش برود. نیمه دوم زندگی کمتر به کسب چیزها و دانش میپردازد و بیشتر در پی یافتن معناست.
میانسالی و سالمندی از مهمترین دورههای زندگی انسانها به شمار میروند که در آنها با کاهش تدریجی قوای جسمانی و روانی افراد مواجه هستیم. در دوره میانسالی، افراد دستاوردها، اهداف و داشتههای فعلیشان را با آنچه در جوانی یا نوجوانی آرزو داشتند مقایسه میکنند. مردان و زنان بحران میانسالی را تجربه میکنند اما علائم و پیامدهای این بحران در آنها متفاوت است. مردان اغلب بر دستاوردهایشان تمرکز میکنند و تمایل دارند موفقیتهایشان را به اطرافیان ثابت کنند اما زنان تمایل دارند ظاهر فیزیکی و جذابیتهای ظاهریشان را حفظ کنند. در مردان میانسالی با عصبانیت، پرخاشگری، بیتفاوتی و ترک کار یا منزل همراه است و در زنان با ناامیدی، افسردگی، بیحوصلگی و افسوس و سرزنش دیگران. از آنجا که اغلب میانسالان در این دوره فرزندان خود را بزرگ کرده و بهعنوان والدین وظایف چندانی ندارند، مایلاند کارهایی انجام بدهند که در گذشته بهدلیل وجود فرزندان از انجام آن چشمپوشی کرده بودند.
نکته جالب توجه اینکه افرادی که در جوانی و نوجوانی با علایق و آرزوهای خود زندگی کرده و به راه خود رفتهاند، کمتر از سایرین به بحران میانسالی دچار میشوند و پذیرش میانسالی برایشان راحتتر است، اما دسته دیگر که اکثریت را تشکیل میدهند، ناگهان درمییابند که سنشان بالا رفته، زمان گذشته و آنها هنوز برای رویاها و آرزوهایشان کاری نکردهاند. آگاهی به این موضوع میتواند برای این گروه از مردان و زنان افسوس و پشیمانی زیادی بهبار آورد و موجب بروز علائم و پیامدهای میانسالی در شکلی حاد شود.
همچنین در این دوران با استقلال فرزندان از خانواده، خروج از خانه بهدلایلی همچون تحصیل، کار، ازدواج یا مهاجرت آغاز میشود و سندروم آشیانه خالی رخ میدهد. علائم افسردگی و اضطراب و احساس تنهایی در اوج خود قرار دارد و میانسالان آن را بهعنوان احساس غالب در دوران شروع آشیانه خالی تجربه میکنند. در این دوران، پس از ترک خانه توسط فرزندان، زن و شوهر درصدد بر میآیند که به زندگی و روابط خود معنایی دوباره بدهند.
در اواسط زندگی ممکن است پیامهای هشداری از روان، اغلب به شکل اختلالات عاطفی یا علائم جسمی بروز کند. ممکن است مضطرب یا افسرده شویم و یا رنجبردن از بیماریهای جسمی را تجربه کنیم. در ابتدا، اغلب نزد پزشک خود میرویم و چیزی برای اضطراب یا افسردگی، یا چیزی برای فشار خون یا هضم ضعیف خود دریافت میکنیم. اما بهندرت کافی است. بهدلیل ناامیدی برای احساس بهتر، ممکن است شخصیتهای جدید یا فعالیتهای جدید را امتحان کنیم.
غالبا میانسالی را دورهای حسرتبار و غمافزا تصویر کردهاند؛ دورانی که در آن شور و هیجان دوران جوانی دیگر تمام شده، آرزوهایمان از دست رفته و حس میکنیم زندگی با شیبی ملایم رو به افول میرود. اما بسیاری از افراد در این سالها شوقِ معنویِ تازهای در وجود خود احساس میکنند؛ میلی درونی که معنای زندگی در جهان را برایشان عوض میکند و آنها را به تجارب روحی تازهای میکشاند؛ تجاربی که گویا به همان اندازه ماجراجوییهای دوران جوانی عمیق و خوشایند است. سویه مثبت این دوران «آغاز فردیت» یا شروع فرایند تحقق نفس یا «خودشکوفایی» است که تا هنگام مرگ ادامه دارد.
دوران میانسالی به عنوان بخشی طبیعی از زندگی برای تمام افراد وجود دارد. مطالعات روانشناسان نشان میدهد که وجود این دوران الزاما با بروز بحران و پیامدهای منفی همراه نیست و میتوان با لحاظ کردن مواردی میانسالی را به نقطه عطفی برای پختگی و خودشکوفایی فردی بدل کرد. ما میتوانیم با چالش میانسالی به روشی بسیار سالم و سازنده برخورد کنیم.
پذیرش و شناخت میانسالی
روبهروشدن با دوران جدیدی از زندگی که با تغییرات فیزیولوژیکی و ذهنی در انسان همراه است و پذیرش آن، مهمترین رویکردی است که ما را در افتادن به بحران میانسالی حفظ میکند. آگاهی از تغییرات خلقی و رفتاری این دوران، فرد را کمک میکند تا به شناسایی خود دست یابد و برای مواجهه با تغییرات پیشرو آماده شود.
پرهیز از شتابزدگی
دوران میانسالی با افزایش ریسک همراه است و میل شدید به تغییر در بسیاری از اوقات سبب اقداماتی میشود که پیامدهایی منفی و زیانبار برای شخص به همراه دارد. از این رو در این دوره تصمیمات خود را با اطرافیان و معتمدانی بزرگتر از خود در میان بگذارید یا انجام آن را موکول به بعد کنید. همچنین نوشتن تصمیمها و مرور مجدد آن میتواند شما را از اتخاذ تصمیمهای شتابزده مصون دارد.
تجدیدعشق با همسر
یکی از پیامدهای بحران میانسالی نیاز افراد به روابط عاطفی جدید و پرشور است. اگر شخص نتواند این رابطه را درون خانواده و با همسر خود تجدید و احیا کند، به روابط خارج از ازدواج سوق مییابد که بدترین ضربه را به زندگی او وارد میآورد. پس لازم است تلاش کنیم تا در میانسالی روابط عاطفی و عاشقانه خود را با همسر خویش احیا کنیم و با طرح موضوع و اجرای برنامهها و ایدههای مناسب، این مرحله را به تجدید میثاق عاطفی با همسر و زندگی زناشویی تبدیل کنیم.
مراقبه و ذهنآگاهی
در دوران میانسالی و در پی آگاهی به ناپایداری زندگی و حتمی بودن مرگ، بهترین راهکار درنیفتادن به ناامیدی و افسردگی ناشی از آگاهی به مرگ و استفاده مثبت از آن، درپیشگرفتن مراقبه است، به هر روش و با هر مسلکی که مورد علاقه فرد باشد. مراقبه و ذهنآگاهی تأثیر بسیار موثری در کاهش اضطراب و استرس ناشی از میانسالی داشته و زمینه را برای خودشکوفایی فرد و رضایتمندی از زندگی مهیا میکند.
تفرد و تعالی چیست؟
در میانسالی، توجه افراد به خویشتن درونی و معنوی خویش معطوف میشود. در این سنین هم مردان و هم زنان با ابراز جنبههایی از خویشتنِ خویش که قبلا آنها را انکار میکردند درصدد تجمیع اضداد برمیآیند. دو تکلیف ضروری اما دشوار رشد در دوره میانسالی عبارتند از: رهاکردن تصور جوانی و پذیرش مرگ. درحالیکه به سوالاتی مانند «مقصد زندگی من چیست؟» یا «چه چیزی باعث میشود احساسکنم در این دنیا مفید هستم؟» فکر میکنیم، اغلب متوجه میشویم که زندگی آنطور که ما انتظار داشتیم پیش نرفته است.
پذیرش مرگ مستلزم جستوجوی معنا در درون خویشتن است. این پرداخت به درون، ممکن است سبب آشفتگی فرد شود زیرا افراد وقتی تعهدات خود را زیر سوال میبرند، ممکن است موقتا بازداریهایشان را از دست بدهند. اما افرادی که از این کار اجتناب میکنند و بهنحو مقتضی به سازماندهی مجدد زندگی خود نمیپردازند، فرصت رشد و تعالی روانشناختی را از دست میدهند.
به عقیده یونگ ، رشد سالم بزرگسال مستلزم تفرد است؛ یعنی پیدایش خویشتن واقعی به واسطه تعادل یا یکپارچگی بخشهای متضاد شخصیت، از جمله بخشهایی که قبلا مورد بیتوجهی واقع شدهاند.
یونگ خاطر نشان کرد که ما باید در نیمه اول زندگی بر دنیای واقعیت عینی یعنی، تحصیل، شغل و خانواده تمرکز کنیم. در مقابل، نیمه دوم زندگی باید صرف دنیای ذهنی درونی شود که تا آنزمان مورد بیتوجهی قرار گرفته است. نگرش شخصیت باید از برونگرایی به درونگرایی تغییر یابد. تمرکز بر هشیاری باید بهوسیله آگاهی از ناهشیار، تعدیل شود. دلبستگیهای ما باید از مسائل جسمانی و مادی به مسائل معنوی، فلسفی و شهودی، تغییر کند. یکجانبهبودن قبلی شخصیت (یعنی تمرکز بر هوشیاری) باید جای خود را به توازن بین همه جنبههای شخصیت بدهد. این مرحله اغلب، اما نه همیشه، گرایش مذهبی پخته را دربردارد، مخصوصا بهنوعی زندگی پس از مرگ.
تفرد یک سفر ماجراجویانه است؛ یعنی این سفر، سفری نیست که مسیرش را علامتگذاری کرده باشند و در آخر راه بهشما بگویند که رسیدید؛ حالا بیایید تفرد اینجاست! قدمبهقدم این مسیر باید به شکل مکتشفانه توسط خودتان طی شود. این سفر کجا اتفاق میافتد؟ از میان زندگی! یعنی نمیتوان چمدان بست و گفت: «خداحافظ، من دارم میروم تفرد پیدا کنم!» این اتفاق بایستی در مسیر زندگی و در جریان درگیری با حوادث زندگی اتفاق بیفتد.
مقصدش کجاست؟ رسیدن به آن خویشتن حقیقی. چگونه این اتفاق واقع میشود؟ باید بین نیروهای متضاد زندگیمان تعادل ایجاد کنیم.
وقتی دوچرخهسواری میکنید علیالقاعده باید از یک طرف بیفتید؛ اما با بهدست آوردن مهارت، این اتفاق نمیافتد. رسیدن به نقطه تعادل هم اینگونه است؛ اتفاقی بهظاهر نشدنی که میشود و ما میتوانیم بین نیروهای متضاد درونیمان تعادل ایجاد کنیم. این همان رسیدن به تفرد است. در حالت معمول، بعضی آدمها عاشقند و بعضیها عاقل؛ اما کسی که به تفرد میرسد عاشق عاقل است. بعضی آدمها حاکماند و بعضیها مطیع؛ اما کسی که به تفرد میرسد «حاکم مطیع» است.
«اوشو»، فیلسوف هندی، میگوید: «هر وقت دیدید که آدمهای بسیار عاشق، به عقل رسیدند از راه عشق یا آدمهای بسیار عاقل به عشق رسیدند از راه عقل، آنگاه تعادل بین اجزاء متضاد ایجاد شده است».
بحران میانسالی چقدر طول میکشد؟
مدت زمان پایداری این بحران از هر فرد به فرد دیگر کاملا متفاوت است و بستگی زیادی به تفاوتهای روانشناختی میان افراد دارد؛ اما بر اساس یافتههای مطالعه مذکور چنانچه هیچگونه اقدامی در جهت درمان و بهبودی انجام نشود، بحران میانسالی میتواند تا پنج سال از عمر فرد را درگیر خود کرده و پیامدهایی را ایجاد کند که گاهی برطرفکردن آنها چندین سال دیگر طول خواهد کشید. این در حالی است که آگاهی و پذیرش میانسالی و انجام مراقبه و تمرینات ذهنآگاهی در کنار احیای روابط عاشقانه با همسر و سایر موارد میتوانند نتیجه را به کلی تغییر دهند. مکاتب دینی و خداشناسی، نگاهی ژرف به هستیشناسی انسان میدهد و راه را به سوی تعالی در زندگی و معنای حقیقی زیستن باز و هموار میکنند.
دوران میانسالی، دوران طلایی زیستن است که با هوشیاری میتوان آن را به کمال رساند.
زهرا کشفی/ روانشناس و مشاور حوزه فردی


ده راهکار دکتر احمد حلت برای داشتن آرامش در میانسالی

جزایر قناری

تولدی دوباره
