
با پولدارکردن دیگران، پولدار شویم!
میخواهید اسمش را «کارآفرینی» بگذارید یا «فراهم ساختن تسهیلات و مقدمات کسب درآمد برای دیگران»؛ حتی اگر دوست دارید، اسمش را بگذارید «تهیه و فروش بیلوکلنگ برای معدنکاوان و کاوشگران طلا». در هر صورت فرقی نمیکند.
بعضیها دوست دارند اسم این کار را بگذارند «واسطهگری و دلالی با هدف توانگری». آنان با این نوع نامگذاری، سودی را که از این میان عاید شخص واسطه میشود، زیر سوال میبرند و برعکس، عدهای هم آن را کاری سالم میدانند و معتقدند ازآنجاکه با این روش برای افراد کمتوان امکان کسب درآمد فراهم میشود، پس کاری درست و خداپسندانه است.
عدهای هم آن را زرنگی و تیزبازی میدانند و همیشه حسرت میخورند که چرا این شگرد و ترفند طلایی زودتر به فکر آنها نرسیده بود.
اما اسمش را هر چه بگذاریم و هر طور تفسیرش کنیم، باز هم در اصل قضیهی «توانگری با دست خالی به کمک دیگران» فرقی نمیکند.
این اصل طلایی ثروتسازی که از ابتدای تاریخ بشر وجود داشته است و تا انتهای خلقت هم ادامه دارد، میگوید: «بدان و آگاه باش که آن ثروت بزرگ و بینظیری که دنبالش هستی با کمک دیگران نصیبت میشود. اگر میخواهی به توانگری واقعی برسی، چارهای نداری جز اینکه سعی کنی در مسیر پولدارکردن دیگران قرار بگیری؛ چون با توانگرسازی دیگران، تو میتوانی «فوقتوانگر» زندگی خود باشی. با تنهاخوری و تکتازی چیزی که نهایتا نصیبت میشود، در قدوقوارهی تلاش خودت است. آن ثروت رویایی که در تجسمهای جاهطلبانهات آرزو میکنی، فقط با کمک دیگران به دست میآید و این دیگران زمانی تو را در رسیدن به رویاهایت کمک میکنند که تو هم بخشی از رویای توانگری آنان باشی.
پس اگر قطرهی کوچکی هستی و میخواهی به دریا برسی، سعی کن اطراف قطرههای دیگر جمع شوی و به آنها کمک کنی تا بزرگ و بزرگتر شوند و جریان یابند و درنهایت بهشکل رودخانه دربیایند و بهسمت دریاها جاری شوند.
این موضوع به یکی از تکنیکهای بینظیر توانگری اشاره میکند و آن خلق فرصت پولسازی و فراهمساختن شرایط و امکان کسبوکار برای کسانی است که حاضرند سخت تلاش کنند، اما به دلایل مختلف امکان شروع یک کار را ندارند.
اجازه بدهید در این خصوص چند مثال بزنم:
- فردی را میشناسم که در یک تصادف رانندگی از کمر به پایین فلج شد. او رانندهی پایه یک بود و بیش از بیست سال سوار بر کامیونهای ترانزیت در بین کشورها بار جابهجا میکرد، اما در یکی از سفرهایش این اتفاق برایش افتاد. به نظرتان او چه کرد؟
او بعد از طی دورهی نقاهت، بدون معطلی دستبهکار شد و زمین بزرگی در حومه شهر خرید و مجوز یک آژانس باربری کشوری را با دوندگیهای فراوان گرفت. او سپس یک آگهی فراخوان زد و از کلیهی افراد امینی که صاحب خودروهای باری بودند درخواست کرد تا با او همکاری کنند. درحالحاضر هم آژانس باربری او در کل شهر شناخته شده است و نزدیک به صد نفر راننده بهصورت تماموقت و پارهوقت و نیز با جانودل با او همکاری میکنند. او از هر رانندهی فقط فقط درصد کمی را به عنوان حق الزحمهی باربری دریافت میکند اما با همین درصدهای کم در پایان ماه مبلغ قابلملاحظهای را به دست میآورد.
خوب فکر کنید! او با وجودی که نیمهی پایین بدنش از کارافتاده، ازطریق ایجاد فرصت درآمدسازی برای دیگران، در درآمد آنها شریک شده است. سهمی هم که از این طریق نصیبش میشود به قدری است که از درآمد تکتک آن افراد بیشتر است.
- «بیل گیتس»، موسس شرکت مایکروسافت، مهمترین کاری که انجام داد، نوشتن و عرضهی سیستمعامل برای کامپیوترهای شخصی با ریزپردازندههای اینتل بود. او بعدها نسخهی گرافیکی سیستمعامل خود را به نام ویندوز گسترش داد و برای بسط و عمومیسازی ویندوز، برنامههای کاربردی مهم و موردنیاز آدمهای عادی مثل نرمافزارهای تایپ، حروفچینی، مرتبسازی اعداد و نیز حسابداری و بانک اطلاعاتی را نیز تحت محیط ویندوز شکل داد. بیل گیتس از طریق فروش نرمافزارهای کاربردی به چنان ثروت هنگفتی رسید که چندینبار در صدر توانگران عالم قرار گرفت. اما اگر خوب فکر کنید میبینید کاری که او کرد، همگانیسازی رایانهها و سهولت کار با نرمافزارهای کاربردی کامپیوتری بود و درواقع بیل گیتس ازطریق ایجاد شرایط و نیز بهوجودآوردن فرصتهای شغلی و راههای درآمدسازی مستقیم، غیرمستقیم و متنوع برای انسانها در سراسر کرهی زمین، توانست نظر آنها را به محصولات جذاب و بهروز خود جلب کرده و از این طریق ثروتسازی کند.
بیل گیتس با این کار خود میلیونها نفر را به ثروت رساند و از این مسیر هم میلیاردها دلار ثروت نصیب خود کرد؛ یعنی با توانگرساختن دیگران توانست بزرگترین توانگر روزگار خود شود.
- مثال دیگر یکی از دوستانم است که صاحب یک شرکت تولید لوازم خانگی بوده و به روش سنتی بازاریابی میکرد؛ یعنی جنسهایی را که تولید میکرد، با حداقل قیمت به واسطهها و فروشندگان عمده میفروخت و به آنها اجازه میداد تا با افزودن مقداری سود، محصول را به قیمتی بالاتر به فروشندگان خرد و مغازهدارها عرضه کنند. صاحبان مغازهها هم بعد از کشیدن مبلغی اضافی روی قیمت محصول، آن را تحویل مشتری میدادند. در این میان هم تمام دردسرهای گارانتی و خدمات پس از فروش و نصب و تعمیر و تعویض و ضمانت برعهدهی تولیدکنندهی اصلی بود.
این دوست ما از حضور شرکتهای رقیب خارجی در بازار مینالید و میگفت که آنها به دلیل دسترسی به نیروهای کاری ارزان و سیستمهای تولید اتوماتیک و فناوری تولید پربهرهتر میتوانند محصولات مرغوبتری را با قیمت رقابتی کمتر به فروشندگان برسانند و درنتیجه هم سود بیشتری نصیب واسطهها و دلالان فروش میشود و هم مشتری جنس مرغوبتری را با قیمتی مشابه دریافت میکند؛ در نتیجه او آیندهی روشنی را برای کار خود نمیبیند و جرئت تغییر خط تولید و عرضهی محصولات جدید را هم ندارد.
ولی وقتی یکی از افراد خوشفکر پیشنهاد بازاریابی مستقیم و فروش بدون واسطه را به او داد و گفت که خریداران میتوانند در نقش یک بازاریاب هم عمل کنند و پرداخت کمیسیون و درصد بازاریابی هم به هر خریداری که یک مشتری جدید معرفی کند داده شود، این دوست کارخانهدار ما گل از گلش شکفت.
او درکنار سیستم بازاریابی سنتی خودش، یک نظام بازاریابی عرضهی مستقیم محصول به مشتری را طرحریزی کرد و بهصورت شفاف مکانیسمهای عقد قرارداد با مشتریان خواهان بازاریابی و پرداخت روشن سود فروش محصولات به خریداران را آماده کرد. او درعرض کمتر از یک سال توانست ضمن اینکه سود بسیار مناسبی را به بازاریابیهای شخصی و فردی بپردازد، میزان فروش خود را نیز بالاتر ببرد و چندین خط تولید جدید را هم راهاندازی کند. درواقع او بهجای پرداخت سود حاصل از فروش به تعداد محدود و انگشتشماری دلال و واسطهی شناخته شده، آن سود را بین عدهی زیادی از افراد بیکار اما طالب شغل و درآمد سالم تقسیم کرد و با مطرحساختن محصولات خود بهعنوان محصولاتی مفید و مناسب موفق شد نشان تجاری خود را بین گروهها و اقشار گوناگون مردم جا بیندازد.
- تعدادی از جوانان خوشذوق همین مملکت روزی تصمیم گرفتند برای معلمهای خصوصی که سواد درسدادن دارند، اما از داشتن مکان مناسبی برای تدریس محرومند، کلاس فراهم کنند. آنها با خود گفتند که اگر یک بانک اطلاعاتی از افرادی را که مکانهای مناسب قابلاستفاده برای تدریس در ساعات خاصی از شبانهروز دارند تهیه کنند، میتوانند با تجمیع اطلاعات، مدرسها و معلمها را در نزدیکترین و مناسبترین فضا به دانشآموزان به هم نزدیک کنند و بهعنوان واسطهای بین آنان که فضای آموزشی مناسبی در اختیار دارند و نیز مدرسانی که توانایی تدریس دارند، قرار بگیرند و با دریافت مبلغی از معلم و دانشآموز به ثروت خوبی دست یابند.
بد نیست بدانید آنها همهی این کارها را از منزل و ازطریق شبکهی اینترنت و تلفن مدیریت میکنند و جابهجایی زیادی هم ندارند!
- گروهی از کارآفرینان خوشفکر هم تصمیم گرفتند که واسطهای میان کدبانوهای ایرانی و افرادی شوند که مایلند از غذاهای سالم و خانگی استفاده کنند؛ پس آنان وبسایتی را طراحی کردند و از آشپزها و کسانی که مایل به دریافت غذاهای خانگی هستند خواستند که در این فضا ثبتنام کنند؛ درضمن پولی به حساب مدیران سایت واریز میشود و آنها بعد از کمکردن مبلغ مربوط به کارمزد خود، آن را تحویل خانمهای کدبانویی میدهند تا هر روز در کنار غذای خانواده، مقداری نیز غذای اضافی برای کسانی که نمیشناسند اما پول میپردازند، بپزند.
بسیاری از این خانمهای کدبانو ماهانه از همسران خود بیشتر پول درمیآورند و صدالبته کارآفرینان خوشفکری که وبسایت واسط را ساختهاند نیز توانگرتر از قبل شدهاند.
فکر کنم با این مثالهایی که گفته شد، تا حد زیادی متوجه تکنیک پولدارشدن از طریق پولدارساختن بقیه شده باشید. درواقع یادگیری و تسلط به این شگرد توانگری زیاد هم سخت نیست؛ فقط باید کمی نگاه خود را بازتر کنیم و تعریفی را که از توانگری در ذهن ما انداختهاند، وسعت ببخشیم و مهمتر از همه این برداشت غلط را که ثروتاندوزی فقط با تکخوری به دست میآید، از ذهن بیرون کنیم؛ چون بهمحض اصلاح باورهای غلط درمورد توانگری، خواهیم دید که افقهای جدیدی از آن در مقابلمان گشوده میشود؛ افقهایی که در آن ما تنها ثروتمند شهر نیستیم، بلکه همزمان با عدهی کثیری از کسانی که میشناسیم و نمیشناسیم، در دریایی از نعمتهایی که هر لحظه افزونتر میگردند، غرق لذت و شادی هستیم.


تحلیل روانشناختی شخصیتهای سریال «پوست شیر»

چه کسانی نباید در ایران کارآفرین شوند؟

نفعگرایی!
