
داشتن طرز فکر رشد به چه معناست؟
پروفسور «کارل دِوِک» و نظریه «طرز فکر رشد» برای کسانی که روانشناسی موفقیت را دنبال می کنند، نامی آشنا است. کتاب او تحتعنوان «طرز فکر (Mindset)» افقهای جدیدی را پیش روی علاقه مندان حوزه توسعه فردی گشوده است. او در کتاب خود، برخی تصورات رایج در مورد استعدادگرایی و استعدادیابی را زیر سوال برده و دیدگاههای جدیدی را بیان کرده که میتوان ادعا کرد تحولی در حوزه نظریات رشد فرد ایجاد کرده است. او در کتاب طرز فکر، با بیان تحقیقات و آمارهای متعدد، نشان میدهد که استعداد درونی عامل موفقیت افراد نبوده است، بلکه تلاشگری و سختکوشی مهمترین عامل موثر بر مسیر موفقیت فرد است و آنچه منجر به این پشتکار میشود، دارابودن «طرز فکر رشد» است. در این مقاله، پروفسور کارل دِوِک، نظریاتش را پیرامون «طرز فکر رشد» به صورت خلاصه بیان کرده است که میتواند دیدگاه متفاوتی را به شما ارائه دهد.
طرز فکر رشد (Growth Mindset) در برابر طرز فکر ثابت (Fixed Mindset)
استقبال از ایده های یک محقق، برای او بسیار خوشحالکننده است؛ اما چیزی که او را بیشتر خوشحال میکند، این است که ایده هایش، منجر به تغییرات مثبت در مخاطبان شود؛ مثلا انگیزه های بهتری در آنها ایجاد شود یا نوآوری و بهره وری بیشتری برایشان به ارمغان آورد.
مطمئنا این استقبال، منجر به نوعی شهرت و محبوبیت خواهد شد که البته هزینه های خودش را خواهد داشت. یکی از این هزینه ها، برداشتهای ناقص یا غلط یا حتی تحریفشده از ایده هاست؛ تا جایی که ممکن است آن ایده ها کارایی خود را از دست بدهند و هیچ مزیتی برای مخاطب نداشته باشند.
این موضوع با تحقیقات من در مورد «طرز فکر رشد» در برابر «طرز فکر ثابت» در بین افراد و سازمانها شروع شده است.
به طور خلاصه باید گفت: افراد دارای «طرز فکر رشد» معتقدند، می توان استعدادها را از طریق سختکوشی، اتخاذ استراتژی های درست و سایر اقدامات، پرورش و توسعه داد.
تمایل آنها به مفهوم «دستیابی» نسبت به کسانی که دارای «ذهنیت ثابت» هستند، بیشتر است. در مقابل، کسانی که اعتقاد دارند استعدادهایشان، هدایایی ذاتی است و قابلیت رشد ندارند، دارای «طرز فکر ثابت» هستند. افراد دارای طرز فکر رشد، پیرامون کمبود استعدادهایشان نگرانی کمتری دارند، از اینرو، انرژی بیشتری را برای یادگیری صرف میکنند.
تاثیر طرز فکر در روند سازمانها
وقتی شرکتها، دیدگاه «طرز فکر رشد» را کاملا می پذیرند و با آغوش باز از آن استقبال می کنند، کارکنانشان احساس می کنند از قدرت و تعهد بیشتری برخوردارند. در چنین شرکتهایی، همکاری سازمانی و نوآوری، به مراتب بیشتر دیده می شود. اما چیزی که از شرکتهای دارای «طرز فکر ثابت» گزارش می شود، تقلب و فریب از طرف کارمندان است!
احتمالا این تقلبها و فریبها برای قهرمانشدن در مسابقه هایی است که قرار است بهترین استعدادها برنده شوند و نه سختکوشترین افراد. در واقع در چنین محیطهای کاری، فرد می تواند با تقلب و فریب، نشان دهد که بااستعداد است، اما وقتی پای تلاش برای کسب دستاورد به میان بیاید، نتایج و فرایندهای مثبت هستند که ملاک قضاوت قرار می گیرند و نه تقلبها و فریبها و به خیال خیلیها استعدادهای درونی!
یافته های ما نشان می دهند در بسیاری از شرکتهای بزرگ، از «طرز فکر رشد»، بهعنوان یک واژه رایج و محبوب یاد شده است تا جایی که این مفهوم، در بیانیه های ماموریت آن شرکتها نیز دیده می شود. اما وقتی تحقیق می کنم، اغلب متوجه میشوم که برداشتهای آنها از طرز فکر، محدود و ناقص بوده است. در ادامه سه نمونه از این باورهای اشتباه را بررسی خواهیم کرد.
سه اشتباه رایج درباره طرز فکر رشد در سازمانها
من طرز فکر رشد داشتهام و خواهم داشت؛ چیزی جدید نیست!
در اغلب اوقات، ذهنیت رشد را با مفاهیمی چون «انعطافپذیری» یا «روشنفکری» یا «مثبتاندیشی» اشتباه میگیرند و می گویند مفهوم «طرز فکر رشد» همیشه وجود داشته و چیز جدیدی نیستند! اما من و همکارانم این نگاه را یک «طرز فکر رشد کاذب» قلمداد می کنیم. باید دقت داشته باشیم که هر شخصی، ترکیبی است از «طرز فکر ثابت» و «طرز فکر رشد» که این ترکیب به طور مداوم و با کسب تجربه، تکامل می یابد. یک طرز فکر رشد «خالص» وجود ندارد که ادعا کنیم به تمام مزایای این نوع طرز فکر، دست پیدا کردهایم.
طرز فکر رشد همان تلاش رضایتبخش است.
این برداشت، چه برای دانش آموزان و چه برای کارکنان سازمانها نادرست است. اگرچه در هر دو دیدگاه، نتیجه مهم است و مطمئنا تلاش بیحاصل، هرگز چیز خوبی نیست، اما در «طرز فکر رشد» علاوه بر نتیجه، یادگیری، پیشرفت، فرایندها، تلاش برای کمکگرفتن از دیگران و اتخاذ استراتژیهای جدید و همچنین سرمایه گذاری برای رفع موانعی که حرکت رو به جلو را کند میکنند، بسیار حیاتی هستند. تحقیقات ما حاکی از آن است که نتیجه نهایی و مطلوب، از حرکت در دل چنین اقدامات به دست می آید. درواقع در متن تلاش بودن، خود یکی از دستاوردهای طرز فکر رشد است و در همین مسیر است که فرد به مرور، به سمت طرز فکر رشد حرکت میکند.
با حمایت از طرز فکر رشد، اتفاقات خوب خودشان به وقوع خواهند پیوست.
معمولا، بیانیه های ماموریت، شگفت انگیز و انرژی بخش هستند. کسی با ارزشهای بزرگ مثل رشد، توانمندسازی یا نوآوری که در این بیانیه ها مطرح می شود، مخالفتی ندارد. اما آنها برای کارکنان چقدر قابلدرک هستند؟ آن هم وقتی که شرکت هیچ اقدامی در جهت پیادهسازی و دستیابی آن ارزشهای بزرگ انجام نداده است! سازمانهایی که «طرز فکر رشد» را پذیرفته و در خود پرورش دادهاند، ریسکهای خوب و موثری را دنبال می کنند.
چنین شرکتهایی به کارمندان خود بهخاطر درسهای مهم و مفیدی که آموخته اند و آنها را به کار گرفتهاند، پاداش می دهند، حتی اگر یک پروژه، اهداف اصلی خود را برآورده نکرده باشد.
شرکتهای دارای طرز فکر رشد، به جای دامنزدن به رقابت در میان کارمندان و واحدها، از همکاری آنها با هم و تعهدشان به رشد یکدیگر استقبال می کنند و حامی چنین روحیه های هستند. این امر، نه فقط در حرفزدن، بلکه در عمل خودش را نشان میدهد. فرصتهای توسعه و پیشرفت گسترده و در دسترس قراردادن این فرصتها برای کارکنان، نمونهای از اقدامات در راستای پیادهسازی طرز فکر رشد است. این سازمانها به طور مداوم طرز فکر رشد را با سیاستهای مشخص و قوی، تقویت می کنند.
مسیر سخت است و رهرو میخواهد!
باید توجه داشت، حتی اگر بتوانیم تصورات غلط را پیرامون طرز فکر رشد اصلاح کنیم، هنوز برای دستیابی به آن، راه پرچالشی را پیش رو داریم.
یک دلیل اینکه چرا همه ما متمایل به همان «طرز فکر ثابت» خود هستیم، یک نوع احساس ناامنی در برابر چالشها، انتقادها و مقایسه ها است که البته مانع از رشد ما خواهد شد. از دیگر سو، محیط های کاری ما نیز ممکن است آکنده از ذهنها و طرز فکرهای ثابت باشند که ما نیز متاثر از آنها خواهیم بود.
شرکتهایی که مشغول بازی استعدادیابی هستند، کار را برای کارکنانی با «طرز فکر رشد» سخت می کنند. چنین کارکنانی، علاقه مند به اشتراکگذاری اطلاعات، همکاری، نوآوری، بازخوردگیری و پذیرش خطاها هستند که این مفاهیم در آن مسابقه استعدادمحور، جایگاهی ندارند.
برای ماندن در منطقه رشد، باید موانعی را که بیان شد، شناسایی و روی آنها کار کنیم. به عنوان نمونه، بسیاری از مدیران و مسئولین سعی میکنند مبتنی بر آموختههای طرز فکر، نمونه رفتارهای مربوط به ذهنیت ثابت را تشخیص بدهند که به طور مثال آیا در حال حاضر خودشان یا کارکنانشان، احساس خطر می کنند و در فاز دفاع هستند یا نه؟ این تشخیص برای آنها بسیار سودمند بوده است. مهمتر از همه، با گذشت زمان آنها آموخته اند كه چنین کارمندی ممکن است احساس ترس کند. به جای تشویق به اتخاد موضع دفاعی و ترس از خطر، ترغیب به همکاری و شجاعت برای دستیابی به اهداف چالشبرانگیز کنند؛ این یعنی تغییر مسیر حرکت کارکنان از «طرز فکر ثابت» به «طرز فکر رشد».
جمعبندی
ایجاد فرهنگ مبتنی بر «طرز فکر رشد» در سازمانها قطعا سخت است، اما افراد و سازمانها میتوانند با افزایش درک خود از مفهوم «طرز فکر رشد» و فرایندهای اجراییکردن آن، نتایج ارزنده زیادی به دست آورند. این درک عمیق، حسی عمیق را به دنبال خواهد داشت که متوجه میشوند چه کسی هستند، کجا ایستاده اند و چگونه می خواهند به جلو حرکت کنند و رسیدن به چنین پاسخهایی، میتوانند شما و کسبوکارتان را وارد یک تحول بزرگ کند.
پروفسور کارول دِوِک / مترجم: علی ارسطویی


آیا فرزند شما رابطهی ناسالمی با فناوری دارد؟

وقتی که دیگر نترسیدم!

هنردرمانی و ویژگیهای آن
