
شرط بزرگ شادی!
زنی نزد شیوانا آمد و گفت: «همسرم چند ماهی است از دنیا رفته است و من و فرزندانم تنها ماندهایم. او تا زنده بود، ما هیچ مشکلی نداشتیم. اما اکنون که نیست، احساس میکنم کوهی از مشکلات مقابلمان قرار گرفته است و هرلحظه ممکن است خطری ما را تهدید کند. آراموقرارم را ازدست دادهام و نمیدانم خود را چگونه تسکین دهم. به من بگویید چه کنم تا مثل قبل آرام باشم؟»
شیوانا آهی کشید و گفت: «کودکانت چگونهاند؟ آنها هم مثل تو مضطرب و پریشانند؟»
زن خنده تلخی کرد و گفت: «وقتی مرا آشفته میبینند، کمی به هم میریزند؛ اما اندکی که میگذرد، راحت و آسوده سرگرم بازیهای کودکانه خود میشوند. گاهیاوقات به آنها حسودی میکنم و میگویم که ای کاش میتوانستم دوباره به ایام بیخیالی کودکی بازگردم!»
شیوانا تبسمی کرد و گفت: «به نظر تو چرا برای آدمبزرگها بازگشتن به حالت شاد و بیخیال کودکی سخت است؟»
زن پاسخ داد: «ذهن کودکان از خاطرات تلخ و تجربیات ناگواری که ما بزرگها از سرگذراندهایم، خالی است. آنها شادند؛ چون خاطره تجربه تلخی از گذشته در ذهن ندارند که آنها را به هم بریزد و مانع شادیشان شود. اما این سوالات چه سودی برای مشکل من دارد؟»
شیوانا گفت: «پاسخ تو در همین چیزهایی است که بر زبان آوردی! برای اینکه مثل کودکانت آرام شوی، باید «بیخاطره» شوی! یعنی بدانی که نگهداری، حمل و زندهنگهداشتن خاطراتی که تو را آشفته، غمگین و مضطرب میکنند، خلاف عقل است. تو نمیتوانی گذشته را تغییر دهی؛ اما میتوانی گذشته را در زمان خودش باقی گذاری و بدون حمل آن، زندگی خودت را در اکنون سپری کنی! تو مضطربی؛ چون براساس تجربیات تلخی که از سرگذراندهای، میترسی آیندهات هم ادامه همان گذشته باشد و این تجربه دوباره تکرار شود. اما تجربهها فقط زمانی تکرار میشوند که ما نسخه قبلی آنها را دائما در ذهن خود زنده نگه داریم و اتفاقات کنونی زندگیمان را با آنها مقایسه کنیم. اگر میخواهی تو هم مانند کودکانت شاد و آرام باشی، کافی است مثل آنها گذشته را با همه خوبیها و بدیهایش در زمان خود رها کنی و آن را با خود حمل نکنی. آنوقت خواهی دید زندگی بلافاصله چهره شادش را به تو نشان خواهد داد.»


با شروع سال نو پدری نمونه شوید

با شروع سال نو مادری نمونه شوید

دوست خودت باش!
