menu button
سبد خرید شما
چرا نوجوان دوست ندارد با خانواده به مهمانی برود؟
موفقیت  |  1402/05/31  | 

چرا نوجوان دوست ندارد با خانواده به مهمانی برود؟

چرا نوجوانان دوست ندارند با خانواده به مهمانی بروند؟

- پنجشنبه‌ی این هفته دعوتیم؛ جایی برنامه نذار که‌ با ما بیای! - امشب یه سر باید به عمو بزنیم؛ یادت باشه باید همراهمون باشی. - این هفته خاله و بچه‌هاش میان اینجا. نری توی اتاقت بشینی. بیا بیرون و معاشرت کن. - و ... شنیدن این جملات از طرف پدر یا مادر، وقتی نوجوان هستیم، گاهی و شاید برای بعضی‌ها همیشه، هولناک است. احتمالا شما هم که مشغول خواندن این مقاله هستید مشکلی این چنینی دارید که امیدوارم تا پایان مقاله متوجه شوید چطور می‌توانید از پس آن برآیید.

مهمانیرفتن با خانواده در دوران نوجوانی خود من محل بحث و مشاجره بود. من بیشتر از این‌که دوست داشته باشم وقتم‌ را در مهمانی‌ها بگذرانم، حس خوبی از حضور به تنهایی در اتاقم داشتم و روزی که از خانواده می‌شنیدم که برنامه‌ی شرکت در یک مهمانی اجباری در پیش ا‌ست، حالم گرفته می‌شد. یادم می‌آید اکثر مواقع باید می‌رفتم و دفعاتی اندکی را می‌توانستم نروم!

موضوع بحث چیست؟

هر‌دو طرف، یعنی پدر و مادر و نوجوان حق دارند که بر سر مهمانی بحث داشته باشند. پس اول برویم سراغ نوجوان و ببینیم چرا مهمانی رفتن به اصطلاح رو مخش ا‌ست؟ (چرا مهمانی‌رفتن برای برخی نوجوان‌ها مسئله ا‌ست؟)

دلایل نوجوان برای نرفتن به مهمانی چیست؟

پنج دلیل را می‌توان برای این موضوع در‌نظر گرفت:۱. نوجوان احساس می‌کند ا‌ستقلال و آزادی او زیر سوال رفته ا‌ست

پدرام، نوجوان ۱۵ ساله، می‌گوید: «هر وقت می‌خوام مهمونی برم، مطمئنم دیگه نمی‌تونم کارهای خودم رو انجام بدم و این واقعا اعصابم رو داغون می‌کنه.»

تینا، نوجوان ۱۶ ساله، می‌گوید: «هر وقت مجبور میشم به‌زور به مهمونی برم احساس می‌کنم خیلی بچه‌م و هنوز مامان و بابام باید بگن چی کار کن و چی کار نکن!»

۲. نوجوان اضطراب ارتباط گرفتنبا دیگران را در مهمانی دارد

نوشین، نوجوان ۱۵ ساله، می‌گوید: «وقتی می‌فهمم مهمونی دعوتیم، با خودم مدام فکر می‌کنم که الان توی مهمونی اگه از من سوال کنن چی جواب بدم؟ خجالت می‌کشم حرف بزنم. آخه صدای خیلی ضایعی دارم. ولی خانواده‌م اصلا درک نمی‌کنن.»

مهرداد، نوجوان ۱۴ ساله هم در مورد تجربه‌ی مهمانی رفتنش می‌گوید: «خیلی سخته جلوی فامیل بشینم. آخه همسن و سال من که نیستن. حرفی نیست و باید همین‌طور ساکت بمونم. اون‌قدر می‌ترسم از من سوال کنن که هی آب دهنم رو قورت می‌دم و دهنم خشک خشک میشه.«

۳. نوجوان احساس خشم دارد از اینکه در مهمانیها طرز لباس پوشیدن، مدل موها و جزئیات چهرهاش مورد ارزیابی و چهبسا نقد دیگران قرار بگیرد

مریم، نوجوان ۱۷ ساله، خشم‌ زیادی را در مهمانی‌ها تجربه می‌کند، چون از طرف افراد فامیل که اتفاقا به او خیلی نزدیک هستند‌. نقد می‌شود که «چرا آن‌قدر لباس گشادی پوشیدی؟ چرا به ناخن‌هات نمی‌رسی؟ چرا پوستت بد شده؟ و ...»

تجربه‌ی صدرا، نوجوان ۱۶ ساله هم در این مورد چنین ا‌ست: «توی هر مهمونی دایی‌م می‌گفت چرا موهات رو این مدلی زدی؟ بهت نمیاد!»

۴. مقایسهشدن و نصیحتشنیدن ازسوی دیگران در مهمانیها نوجوانرا خشمگین و شرمگین میکند

سارا، نوجوان ۱۴ ساله، می‌گوید: «توی مهمونی مدام با دختر دایی‌م مقایسه می‌شدم که اون تیپ بهتری می‌زنه و کلی کلاس هنری میره!»

سعید، نوجوان ۱۵ ساله هم می‌گوید: «پدر بزرگم همیشه می‌خواد برام یه ساعت صحبت کنه و از زندگی بگه. واقعا کلافه میشم از زیاد حرف زدنش!»

۵. نوجوان احساس بیحوصلگی و کلافگی میکند، چون در مهمانی فردی همسن و سال خودش را ندارد که با او همصحبت شود یا اگر هم هست، بهدلیل حضور بزرگترها نمیتوانند آزادنه با همصحبت کنند

این‌ها پنج دلیلی هستند‌.که باعث می‌شوند نوجوان حال و حوصله‌ی مهمانی را نداشته باشد که گاهی انصافا حق هم دارد!

نوجوان

دلایل اصرار والدین برای مهمانی رفتن با نوجوان کدامند؟

حالا برویم سراغ دلایل اصرار پدر و مادرهای نوجوانان برای شرکت‌کردن نوجوان در مهمانی‌ها.

در ادامه پنج دلیل را برای این موضوع بخوانید:

1. والدین خواهان یادگیری تعاملات اجتماعی و برقراری ارتباط نوجوان با دیگران هستند‌.

پدر و مادر یکی از وظایف خود را این می‌دانند که نوجوانشان مهارت ارتباط گرفتن‌ با دیگران را یاد بگیرد. آن‌ها می‌دانند که یکی از عوامل مهم برای موفقیت، مهارت برقراری ارتباط ا‌ست؛ پس خیلی منطقی ا‌ست که بخواهند شما در مهمانی‌ها شرکت کنید تا از این طریق در برقراری ارتباط مهارت پیدا کنید.

2. برخی پدر و مادرها با صاحب مهمانی تعارف دارند

وقتی شما با پدر و مادر خود به یک مهمانی نمی‌روید، این فکر به ذهن والدین می‌آید که «الان میزبان فکر می‌کنه بهش احترام نذاشتیم و براش ارزش قائل نشدیم!»

ممکن ا‌ست شمای نوجوان بگویید: «خب فکر اونها چه ربطی به ما داره؟ این مشکل خودشونه!»

درست می‌گویید، اما نکته این ا‌ست که در دنیای بزرگسالان مسئله به این راحتی نیست (که کاش بود)! برای پدر و مادر شما این موضوع اهمیت اساسی دارد؛ مثل اعتباری که شما خواهان آن در بین دوستانتان هستید، آن‌ها هم در پی ارزش و اعتبار پیش اقوام و فامیل هستند‌.

پس چه کنیم؟ حوصله کنید تا برای‌تان بگویم!

3. شرکت شما در مهمانیها نشان قدرت و صمیمیت خانواده است.

پدر و مادر دوست دارند خانواده به‌طور کامل در مهمانی‌ها شرکت کنند؛ یعنی اگر یک خانواده‌ی چهار نفره هستید، هر‌چهار نفر با هم‌ به مهمانی بروید. از دید آن‌ها این شکل مهمانی‌رفتن نشانه‌ی این ا‌ست که ما خانواده‌ای کامل و صمیمی هستیم.

قدرت چقدر برای شما به‌عنوان نوجوان مهم ا‌ست؟ چقدر اهمیت دارد که به‌نظراتتان توجه شود؟ به‌همین اندازه قدرت برای پدر و مادرشما هم اهمیت دارد.

 

۴. والدین نگران امنیت نوجوان و استفادهی نامناسب او از وقتش هستند‌.

از وظایف اساسی پدر و مادر حفظ امنیت روانی و جسمانی فرزندشان ا‌ست. تا زمانی‌که با هم در یک فضا هستید، پدر و مادر احساس راحتی خیال و امنیت دارند؛ چون شما را می‌بینند و می‌توانند به شما سر بزنند. اما زمانی‌که صحبت از مهمانی شده و شما مخالف رفتن هستید، در ذهن پدر و مادرتان کلی موقعیت خطرناک به تصویر کشیده می‌شود:

- نکنه الان‌ تنها باشه، دزد بیاد خونه و این‌ بچه بلایی سرش بیاد!

- تنها نره حموم، پاش لیز بخوره و کسی نباشه کمکش کنه!

- و ...

هر چند آگاهی شما از این افکار پدر و مادر متعجبتان می‌کند و احساس بچگی می‌کنید، ولی در ذهن‌ بعضی والدین چنین فکرهایی به‌وجود می‌آید.

5. پدر و مادرها از فاصلهگرفتن نوجوان از خانواده میترسند

نرفتن شما به مهمانی‌ها برای پدر و مادرتان این معنا را دارد که «نکنه از ما دور بشه و نخواد با ما حرف بزنه!» هر چند که شما اصلا چنین قصدی ندارید، اما این ترس در بعضی والدین شکل می‌گیرد.

نوجوان

 

بخش انتهایی و عمل

تمرین صفر: توافق می‌کنم

این تمرین را در ذهنتان انجام دهید، به این‌صورت که این جمله را به خود بگویید: «در مورد مهمونی رفتن با خانواده لازمه به یه توافق برسیم. توافق یعنی دستیابی به تصمیمی که هر‌دو از اون راضی هستیم.»

تمرین یک: از احساسم و دلیل آن می‌گویم

در مورد دلیل نرفتن به مهمانی و احساسی که از حضور در آن جمع دارید، به پدر و مادرتان بگویید؛ مثلا «وقتی قرار باشه در همه‌ی مهمونی‌ها باشم احساس کلافگی می‌کنم، چون کسی نیست که همسن و هم‌صحبت من باشه!»

تمرین دو: احساس و دلیل والدینم را می‌شنوم

درست مثل خودتان که دلیلی برای نرفتن دارید، پدر و مادرتان هم دلیلی برای رفتن شما دارند! پس بهتر ا‌ست حرفای آن‌ها را بشنوید؛ همان‌طور‌که شما انتظار دارید پدر و مادر حرفتان را بشنوند.

تمرین سه: خوا‌سته‌ی قابل‌قبول داشته باشم

لازم ا‌ست از قبل فکر کنید و درخوا‌ست پیشنهادی‌تان را با پدر مادر مطرح کنید. خوا‌سته‌ی قابل‌قبول یعنی درخوا‌ستی که احتمال موافقت پدر و مادر با آن بالا باشد. مثلا:

خوا‌سته‌ی غیرقابل‌قبول: می‌خوام‌ قبول کنین من هیچ مهمونی رو با شما نیام!

خوا‌سته‌ی قابل قبول: می‌خوام‌ قبول کنین از پنج مهمونی، دو تا رو با شما نیام!

تمرین چهار: منعطف باشم و به توافق برسیم

در تمرین صفر به خودتان گفتید که توافق می‌کنم. لازم ا‌ست در این‌جا آن را عملی کنید. تلاشتان‌ بر این باشد که با پدر و مادرتان به نتیجه برسید؛ شاید حتی اگر بتوانید به یک مهمانی نروید، پیروزی بزرگی‌ باشد.

تمرین پنج: جشن بگیرم

از این‌که با پدر و مادر به یک نتیجه برد - برد رسیدید، احساس قدرت و افتخار کنید و برای خودتان جشن بگیرید.

 

آخرین مطالب


مشاهده ی همه

معرفی محصول از سایت موفقیت


مشاهده ی همه
blank image

مریم

1402/6/24

مثل همیشه عالی بود تشکر از شما 🥰🥰🥰🥰

blank image

زینب راشکی

1402/6/26

سپاس عالی بود

blank image

نرگس عضدی

1402/6/26

خیلی عالی...کاش سالها قبل این دید رو داشتم

دیدگاهتان را بنویسید

footer background