menu button
سبد خرید شما
تحلیل روان‌شناختی انیمیشن سینمایی درونِ بیرون ( Inside Out )
موفقیت  |  1403/12/23  | 

تحلیل روان‌شناختی انیمیشن سینمایی درونِ بیرون ( Inside Out )



کارگردان: پیت داکتر

تهیه‌کننده: جوناس ریورا

فیلم‌نامه‌نویس: پیت داکتر، مگ لفاوه، جاش کولی

داستان: رونی دل کارمن


****


انیمیشن سینمایی «درونِ بیرون»، داستان ما و ذهنمان است. فیلم احوال دخترک 11 ساله‌ای به نام «رایلی» را روایت می‌کند که به علت تغییر شغل پدر همراه با خانواده به شهر دیگری مهاجرت می‌کنند؛ اما رایلی در مهاجرت دچار چالش‌هایی می‌شود. در واقع قسمت زیادی از فیلم را در جغرافیای ذهن رایلی به سر می‌بریم و شاهد رفتارهایش در مقابل تغییرات پیش‌آمده هستیم.

«شادی»، «ترس»، «غم»، «عصبانیت»، «تعجب» (که با ترس درآمیخته شده) و «تنفر» شش هیجان اصلی انسان و کاراکترهای محوری انیمیشن سینمایی «درونِ بیرون» هستند که هر کدام متناسب با موقعیت پیش‌آمده نقش خود را برای حفاظت از رایلی ایفا می‌کنند. در این فیلم، ما از زمان ظهور هیجانات در هنگام تولد نوزاد تا انتهای فیلم که رایلی به بلوغ می‌رسد و هیجانات جدیدی به وجودش اضافه شده و مرکز فرماندهی پیچیده و پیچیده‌تر می‌شود، او را همراهی می‌کنیم.




با وجود اینکه شادی مسئولیت اصلی را بر عهده دارد، همه هیجانات دیگر رایلی نیز کارکردهای منحصر‌به‌فرد خودشان را دارند و سر بزنگاه‌ها، کنترل مرکز فرماندهی مغز رایلی را در دست می‌گیرند. ترس از او در مقابل خطرات محافظت می‌کند، تنفر از مسموم‌شدنش جلوگیری می‌کند و عصبانیت هم به‌گونه ای دیگر حافظ اوست. تلاشی که شادی برای عقب‌نگه‌داشتن هیجانات دیگر، به‌خصوص غم دارد نیز قابل‌توجه است. رایلی با وجود فشارهایی که در اثر تغییر محل زندگی تحمل می‌کند، هیجان‌های منفی را به عقب می‌راند و تظاهر به خوب‌بودن دارد؛ از جمله زمانی که مادر به سراغ رایلی آمده و از او می‌خواهد به‌خاطر مشغله‌های پدر، خاطر او را آسوده کنند و لبخندی روی لب خود بنشانند؛ اما زندگی رایلی به نشیب افتاده است. جدا‌شدن از تیم هاکی، تغییر مدرسه، قطع رابطه با دوستش، دور‌شدن از خانه و جای خالی شادی‌های گذشته، ناکامی و آزردگی دخترک را در پی دارد و او را مستعد اختلال افسردگی می‌کند.

همه هیجانات ما کارکرد مهم و منحصر‌به‌فرد خود را دارند، حتی غم. هرچند که «شادی» تلاش می‌کرد تا آنجا که ممکن است، او را وارد ماجرا نکند. ما گاهی نیاز به حمایت و همدلی دیگران داریم و غم انتقال این پیام را برعهده می‌گیرد؛ اتفاقی که چندین‌بار در فیلم شاهد آن بودیم؛ زمانی که «بینگ‌بانگ» دوست خیالی رایلی عزادار از‌دست‌دادن راکت خود بود، این «جناب غم» بود که با او همدلی کرد. یا در انتهای فیلم، غم توانست بغض رایلی را بشکند و اندوه و دلتنگی او برای خانه‌شان را بر زیان رایلی جاری کند و جزیره خانواده را به جای خود بازگرداند.




نکته دیگر تاثیر تجربیات و خاطرات اولیه بر زندگی فرد است. خاطرات اصلی رایلی، هویت او را شکل می‌دهند؛ مثلا در سال‌های اولیه، شوخی‌ها و بازی‌هایی که رایلی با پدرش داشته، تشکیل‌دهنده ویژگی‌های شخصیتی یا همان «جزیره مسخره‌بازی» است. آنچه بیشترین سهم را در سلامت روان دخترک داستان دارد، جریان صحیح رشد، آرامش‌خاطر، حس امنیت و رضایتی است که تا زمان تغییر محل زندگی‌شان دارد؛ مسئله‌ای که بسیاری از کودکان در‌نتیجه غفلت و ناآگاهی والدین از آن محروم و دستخوش سختی شده و مورد سوءاستفاده قرار می‌گیرند و زمینه رشد بهنجار و طبیعی‌شان مختل می‌شود.

خاطرات رایلی بعد از به‌خواب‌رفتن او وارد حافظه بلند‌مدت می‌شوند؛ موضوعی که در واقعیت نیز صحت دارد. انسان دارای چند نوع حافظه است: حافظه فوری، کوتاه‌مدت و بلند‌مدت. حافظه فوری که تنها چند ثانیه تا چند دقیقه است؛ مانند زمانی است که شماره تلفنی را حفظ می‌کنیم و چند دقیقه بعد، دیگر آن را به‌ خاطر نداریم. حافظه کوتاه‌مدت از چند ساعت تا چند روز است؛ مانند زمان امتحان که حجم زیادی از اطلاعات را وارد حافظه‌مان می‌کنیم. در صورت تکرار و یادآوری، این محفوظات وارد حافظه بلند‌مدت می‌شود؛ و‌گرنه به فراموشی سپرده می‌شوند.

خاطرات می‌توانند در زمان‌های متفاوت، حس‌های مختلفی را در ما ایجاد کنند. ما خاطرات گذشته خود را با دوربین اکنون می‌بینیم و امکان دارد با به‌یادآوردن خاطره‌ای خوب، به جای حس دوباره آن تجربه خوشایند، دلتنگ شویم؛ مانند رایلی که هنگام معرفی خود در کلاس، با یادآوری لحظات خوشی که در «مینه‌سوتا» داشت، ناراحت شد و گریه کرد. پس در هر بار یادآوری خاطرات، ما رنگ و بوی جدیدی را استشمام می‌کنیم.




هیجانات اصلی در همه ما مشترک هستند؛ اما در خُلق افراد، یک یا چند هیجان، نقش پررنگ‌تری از بقیه دارند. هیجان غالب ذهن رایلی، «خانم شادی» است. این بانو مدیر مرکز فرماندهی است و همان‌طور‌که خود نیز می‌گوید، در اکثر خاطرات دخترک، ردپای پررنگی دارد.

آنچه فیلم به آن نپرداخته، مرکز فرماندهی دیگری، بالادست آنچه در فیلم می‌بینیم، است؛ یعنی همان ناحیه پیش‌پیشانی (prefrontal). هر هیجانی که فرمان فرماندهی را به دست بگیرد، رایلی سریعا تحت‌تاثیر آن قرار می‌گیرد. در حقیقت، هیجانات قبل از آنکه رفتار ما شوند، باید از ناحیه پیش‌پیشانی بگذرند. شاید بتوان این‌طور تصور کرد که اتاقک دیگری در بالای مرکز کنترل احساسات وجود دارد که تنظیم‌کننده و تصمیم‌گیرنده چگونگی بروز هیجانات است و تفکر و برنامه‌ریزی برعهده او گذاشته شده است.

تیتراژ فیلم که بالا می‌آید، چشمانمان را ببندیم و تصور کنیم در سر ما چه می‌گذرد؟ کدام هیجان ریاست مرکز فرماندهی را برعهده دارد و کدام هیجان سرکوب می‌شود؟ نکند عصبانیت، نیروی برتر ذهنمان شده باشد؟ باید دور کدام هیجانمان را خط بکشیم و اجازه ابراز وجود را به آن ندهیم؟ و...


نویسنده : سودابه محمدی نیا

آخرین مطالب


مشاهده ی همه

معرفی محصول از سایت موفقیت


مشاهده ی همه

دیدگاهتان را بنویسید

footer background