
جای سیلی روزگار
ورودی پرونده ویژه با موضوع بیکاری
گاهی جای سیلی واقعیت روزگار تا مدتها روی صورت آدم میماند. اساسا هرچه توقعات از خودت بیشتر باشد، درد سیلی هم بیشتر خواهد بود.
23 ساله بودم و تازه از دانشگاه فارغالتحصیل شده بودم. پر از امید و انگیزه و استعداد. از همان هفته اول بعد از دریافت مدرکم شروع کردم به گشتن به دنبال کار. ابتدا سراغ مشاغلی رفتم که بیشتر از هر چیزی به ایدهآلهایم نزدیک باشد. اولین، دومین، پنجمین و درست بعد از جواب رد شنیدن از یازدهمین موقعیت شغلی به این نتیجه رسیدم که باید شانسم را از یکی دو پله پایینتر امتحان کنم. این بار شغلهایی در دستور کار قرار گرفت که لااقل میشد به آیندهشان امید بست. آن هم نشد. بعد از گذشت حدود یک سال و نیم جستوجو و تجربه راههای مختلف و دلبستن به وعدههای پوشالی این و آن، انگیزه و امید کمکم جای خود را به یاس و ناامیدی داد.
دیگر آن آدم جسوری که میخواست هر آنچه را که آموخته به کار بگیرد، نبودم. بیپولی هم که ولکن نبود. یکی دو کارتن بزرگ جای مواد شویندهای که از بقالی ته کوچهمان گرفته بودم پر شده بود از صفحات بخش نیازمندیهای روزنامه همشهری! انتظار برای شنیدن پاسخی از سوی یکی از دهها جایی که برای استخدام رفته بودم تبدیل شده بود به تکراریترین حالت آن روزهایم. البته در طول این مدت چند باری هم توجه کارفرماها را جلب کرده بودم، ولی شرایط کاری آنچنان فاجعهبار بود که عملا راهی جز کنار گذاشتنشان برایم باقی نمیگذاشت.
مثلا آدرسشان آنقدر دور بود و حقوقشان اندک که برای تأمین مخارج رفت و آمدم به آنجا باید جای دیگری هم کار میکردم. در روزهای بعد بهتدریج دچار بدبینی، تردید، ناامیدی، احساس ناکارآمدی و پشیمانی شدم، به شکلی که حتی دیگر حوصله کتابخواندن و سینمارفتن و ورزشکردن را هم نداشتم. اما این وضعیت تا کی ادامه داشت؟ راستش تا همیشه؛ هر چند حالا که این خاطرات را مرور میکنم صاحب شغلی هستم و درآمدی هم پایان هر ماه خیالم را بابت کرایه خانه و هزار خرج ریز و درشت راحت میکند، اما تجربه از آن روزهای سخت و کابوسوار بیکاری مثل یک سیلی جایش را تا همیشه بر صورت زندگیام باقی گذاشته است؛ تجربهای مملو از نادیدهگرفتهشدن، مورد اعتماد قرار نگرفتن، خستهشدن و... .
این قسمت از پرونده ویژه اختصاص دارد به «بیکاری»؛ این پرونده متشکل از دو داستان، یک گفتوگو و چند راهکار است و سعی شده تا بررسی و تحلیلی هر چه بهتر و دقیقتر از این شرایط به شما همراهان عزیز موفقیت عرضه کند.


کتابِ خوب بخوانیم

غار موزهی استاد وزیری؛ تنها موزهی خصوصی ایران در لواسان

یک روز در ساحل
