
چرا بیکاریم!
گفتوگو با دکتر «صادق پیوسته» در مورد علل اجتماعی بیکاری در ایران
بیکاری هرچند به عنوان یک معضل، موضوعی تازه به حساب نمیآید، اما تغییر شکل آن خصوصا در سالهای اخیر و البته تداخل آن با اقتصاد و سیاست کشورها، آن را در سراسر جهان به بحرانی در این سالها تبدیل کرده است. طبق گزارش منتشرشده توسط مرکز آمار ایران در مورد میزان اشتغال و نرخ بیکاری افراد ۱۵ ساله و بیشتر نشان میدهد که ۷.۲ درصد از جمعیت فعال (شاغل و بیکار)، بیکار بودهاند. بررسی روند تغییرات نرخ بیکاری حاکی از آن است که این شاخص، نسبت به فصل مشابه در سال قبل ( پاییز ۱۴۰۲) ، ۰.۴ درصد کاهش یافته است. در پاییز ۱۴۰۳، به میزان ۴۱.۲ درصد جمعیت ۱۵ ساله و بیشتر از نظر اقتصادی فعال بودهاند، یعنی در گروه شاغلان یا بیکاران قرار گرفتهاند. بررسی تغییرات نرخ مشارکت اقتصادی حاکی از آن است که این نرخ نسبت به فصل مشابه در سال قبل (پاییز ۱۴۰۲) ۰.۳ کاهش یافته است. جمعیت شاغلین ۱۵ ساله و بیشتر در این فصل ۲۴ میلیون و ۹۸۳ هزار نفر بوده که نسبت به فصل مشابه سال قبل تقریبا ۲۰۷ هزار نفر افزایش داشته است. همچنین جمعیت غیرفعال از نظر اقتصادی (اعم از افراد محصل، خانهدار، دارای درآمد بدون کار مانند بازنشستگان و ...) ۳۸ میلیون و ۵۰۰ هزار نفر بوده که نسبت به فصل مشابه سال قبل تقریبا ۶۷۳ هزار نفر افزایش داشته است. حتی با وجود این افزایش اشتغال، اما هنوز هم سطح اشتغال در کشور بسیار پایین است. همین آمار و ارقام و البته روند ناخوشایند بیکاری در ایران سبب شد تا در این پرونده به سراغ دکتر «صادق پیوسته»، جامعهشناس برویم تا در مورد علل اجتماعی این موضوع با وی گفتوگو کنیم.
تعریف دقیق بیکاری در علم جامعهشناسی چیست؟
از نگاه بسیاری از کارشناسان، بیکاری یک مفهوم اقتصادی است و با اجتماع ارتباطی ندارد. بر همین اساس هم عموما از لحاظ اقتصادی تعریف میشود؛ مثلا از نظر حرفهای میگویند فردی که درآمد ندارد، بیکار است و این کار درآمدزا حتی میتواند دو ساعت در هفته یا به صورت دورکاری باشد.
از سویی دیگر، ما یک پیشینه جامع شناختی درباره کار داریم. مثلا میگوییم کار چیزی است که از نظر روانی فرد را ارضا میکند و به فرد احساس تولید یا خدمت میدهد و تا حدودی با شغل متفاوت است. زمانی هم که کار و شغل فرد یکی میشود، فرد احساس رضایت بیشتری دارد.
در سالهای اخیر و با توجه به رشد جمعیت و سیر صعودی شاخص تورم و مسائل دیگر، شاهد این بودیم که افراد زیادی خارج از رشته تحصیلی خود یا حتی مهارتی که یاد گرفته اند، مشغول فعالیت هستند و تولید درآمد هم میکنند. آیا این افراد هم شاغل محسوب میشوند؟
بله، طبق تعریف جهانی کار، این افراد چون در حال کسب درآمد هستند، شاغل محسوب میشوند، اما از دیدگاه جامعه شناختی باید بگویم که خیلی از افراد ممکن است کار نداشته و فقط شغل داشته باشند؛ یعنی احساس انجام کار ندارند. برای مثال، شما وقتی در شغلی فعالیت میکنید که مخصوص خودتان است، از انجام آن رضایت دارید و محصول نهایی را میپسندید. این یعنی کار توام با رضایت خاطر و از همه مهمتر اطلاع، یعنی شما از آنچه در پروسه شغلتان در حال انجام است آگاه هستید. از دیدگاه دیگر، مثلا شما منشی یا آنالیزور جایی هستید، ولی از فرآیند کار اطلاع ندارید؛ پس شما از نگاه جامعهشناختی شاغل هستید، ولی کار ندارید.
با این تعبیر، آیا آمار بیکاری مطابق چیزی است که در رسانههای رسمی اعلام میشود؟
طبق پژوهشهایی که توسط خود من یا سایرین انجام شده، اساسا آمار بیکاری در ایران حتی جدا از نگاه روانشناختی بسیار بالاتر از چیزی است که اعلام میشود. بسیاری از افراد هستند که برایشان بیمه رد میشود و شاغل محسوب میشوند، اما با والدینشان زندگی میکنند و نمیتوان برآورد دقیقی از این موضوع داشت.
طبق آن چیزی که ما میبینیم آمار بیکاری در بسیاری از شهرستانها فراتر از تهران است و همین موضوع هم باعث مهاجرت بسیاری از جوانان به پایتخت شده است. آیا این اختلاف میان امکان شاغلشدن در تهران و سایر شهرها تبعاتی هم در پی خواهد داشت؟
حتما طبعات بسیاری برای جامعه خواهد داشت و به همین دلیل است که در بسیاری از سندهای جامع کشور هم از تمرکززدایی صحبت میشود. منظور از تمرکززدایی این نیست که ما دولتی قوی نداشته باشیم، بلکه حرف بر نیاز به تمرکز است. اما منظور اصلی در بحث توزیع امکانات است تا این امکانات به طور تبعیضآمیزی در پایتخت و مراکز استانها جمع نشوند.
اما برعکس این اسناد رسمی میبینیم که در عمل، تمرکز امکانات در شهرها و مراکز استانها و تهران بیشتر است که سبب شده ما با یک شهر دائما گسترشیابندهای روبهرو شویم که از نظر لیستی ظرفیت ندارد. مشکلات آب و هوا و انواع معضلات و تنشها در شهرها افزایش مییابد که خود باعث میشود مردم خشنتر شوند و رواداری در کلانشهرها و در بین مردم کمتر شود و در نهایت با مشکلات فرهنگی مواجه خواهیم شد.
با این شاخص تورم، آیا امکان تمرکززدایی و تقسیم همین امکانات در سایر شهرها به شکلی که باعث بازگشت مهاجرین شود، وجود دارد؟
بله حتما؛ چرا که نه! ولی من اراده سیاسی یا برنامه جامع و کاملی را در این مورده ندیدهام. اولین موردی که میتواند در این امر برای ما راهگشا باشد این است که همانطورکه ما دانشگاههای مختلفی در سراسر کشور داریم، باید در وهله اول تمام تحقیقات و برنامهریزیهای جامع را به همین دانشگاهها بسپاریم. ما تولیدکنندگان بسیاری را در اقصی نقاط کشور داریم. چرا در طرحها و برنامهریزیهای مناطق از کمک و تجربه این تولید کنندگان استفاده نمیشود؟
برای مثال ما برای مناطقی که نفت و گاز از آنها استخراج میشد طرحی داشتیم با نام «دو درهزار نفت» که بسیار مفید بود. درست است که ما اقتصاد ملی داریم ولی، به نظرم از منابع هر قسمت باید بتوانیم برای همان بخش استفاده کنیم یا از آن مهمتر ما باید برنامههایمان برای بخشهای مختلف کشور متفاوت باشد و نمیشود همه قسمتها از یک برنامه کلی تبعیت کنند.
پس باید مسائل اقتصادی زیستمحیطی و اجتماعی هر منطقه در همان منطقه در نظر گرفته شوند که این روزها این مورد در عمل بسیار کمرنگ شده است. شاید گاهی حرف یا وعدهای هم در این خصوص شنیده باشیم، ولی چون صفر تا صد این موضوع مشخص نشده است، در عمل شاهد هیچ پیشرفتی در زمینه اجرا نبودهایم و حالا شاهد یک روحیه تبعیض بین مردم هستیم؛ یعنی مردم در مناطق مختلف کشور به هم بدبین هستند و این خوب نیست.
با تاسیس دانشگاههای تازه و پراکندهکردن آنها در دهه هشتاد، شاهد صاحب دانشگاه شدن بسیاری از مناطق بودیم که به بیشترشدن حجم تحصیلکردهها منجر شد. آیا این موضوع تاثیری در افزایش آمار بیکاری و توقع جوانان در تصاحب شغل نداشت؟
بیشک موثر بوده است. من هم نگفتم که دانشگاه تاسیس کنیم؛ گفتم که از تخصص همین دانشگاههایی که هست، استفاده بهینه داشته باشیم، چون از همین تخصصها هم الان استفاده نمیشود و معلوم نیست اصلا با چه هدفی این همه دانشگاه تاسیس شد. در ضمن شما به یک موضوع بنیادیتر اشاره کردید و آن این است که آیا اصلا دانش، علم و فن مورد نیاز ما هست؟ خیر.
ما به اندازه کافی دانش و تخصص داریم، ولی بازار کار نداریم و همین یکی از علل مشکلات است. کشور ما اقتصادمحور اداره نمیشود و تاسیس این حجم از دانشگاهها در آن دوره هم کار اشتباهی بود، چون همان زمان هم ما نیاز به تخصص نداشتیم، چون بازار کاری نبود! باید اول بازار کاری باشد تا بشود دانش و تخصص داشت. برای مثال اگر این روزها ما بخش گردشگری خود را فعالتر کنیم، باعث خواهد شد بسیاری از جوانان ما درآمدزایی کنند، مانند هند و فیلیپین و ترکیه ؛پس ما با همین بستر ارتباطی و نگاه ارتباطی قویتر با دنیا میتوانیم مناطق مختلف کشور را توسعه دهیم.
در حال حاضر که یک سری مشاغل تغییر هویت پیدا کردهاند و شاید تا حدودی جهانیشدن باعث شده افراد سعی کنند از فضای مجازی استفاده بیشتری داشته باشند؛ البته بدون نظارت دولت و حکومت. در نهایت هم یک سری مشاغل کلاسیک دستخوش تغییراتی شدهاند. پیشبینی شما از وضعیت کنونی چیست؟ شما با تقویت مشاغل کلاسیک موافقید یا با روند پیش روی مشاغل؟
این موضوع تا حدودی «ارزشی» است تا «علمی». اما چیزی که میتوانم به صورت خلاصه از نظر خودم بیان کنم این است که این روند تغییر در مشاغل از همان دیرباز تاکنون وجود داشته، اما این روزها سرعت بیشتری گرفته است و مشاغل به سمت آنلاینشدن پیش رفتهاند. این موضوع برای کشورهایی که کمبود شغل و درآمد پایین دارند، مفید بوده است، چون باعث میشود که سود بیشتری نصیب افراد شود. اما آیا میتوان این موضوع را به راحتی پذیرفت؟ باید بگویم نه، چون در این راه ممکن است تعارضات فرهنگی و اجتماعی یا سیاسی هم به وجود بیاید که کار سختتر میشود و نیازمند پذیرش حکومت و گروههای مختلف مردم است. اگر از لحاظ درآمدی بخواهم بگویم، درآمد و پایداری بالا میرود، اما باید دید که آیا ما واقعا همین را میخواهیم؟


کتابِ خوب بخوانیم

غار موزهی استاد وزیری؛ تنها موزهی خصوصی ایران در لواسان

یک روز در ساحل
