اختلال دشمن زندگی روزمره است
دربارهی سراسیمگی این روزهای ما
«تکرار» یکی از ویژگیهای زندگی روزمره است. ما معمولا در طول زندگی روزمره کارهای مشخصی را تکرار میکنیم. مثلا کموبیش در ساعت مشخصی غذا میخوریم و یا در ساعت مشخصی به خواب میرویم، قبل از خواب مسواک میزنیم، برای خرید آنچه روزانه نیاز داریم بهفروشگاه معینی میرویم، وقتی دیگران را میبینیم سلام میکنیم، وقتی وارد خانه میشویم لباس راحت میپوشیم، به هنگام خروج از خانه، خودمان را در آینه برانداز میکنیم، هرروز چای یا قهوه مینوشیم، زباله را بیرون میگذاریم، دوش میگیریم، به دوستانمان زنگ میزنیم یا به آنها پیام میدهیم، وقتی در پیادهرو راه میرویم سعی میکنیم مدام و مستقیم به دیگران خیره نشویم و فاصله فیزیکیمان را نیز از دیگران حفظ کنیم
شاید دقت نکنیم ولی زندگی روزمره از نظمی مشخص برخوردار است. چراغ خانههای شهر کموبیش در ساعت مشخصی از شب خاموش میشود، خیابانها در ساعت مشخصی مملو از آدمها و ماشینها و در ساعت مشخصی خالی از آدمها و ماشینها میشود و فروشگاههای بزرگ یا پارکها در روزهای مشخصی نظیر آخر هفته بسیار شلوغ میشوند. همه اینها بیانگر وجود نظمی نسبی در زندگی روزمره است.
زندگی روزمره، قانونمند است و منظورم از قانون در اینجا، قوانین رسمی نیست، بلکه قاعده و چارچوبی است که باعث نظم در زندگی روزمره میشود. مثلا ما هرروز غذا میخوریم ولی نحوهی غذاخوردنمان تابع قواعدی است. ما بدون آنکه تصمیم بگیریم این قواعد را رعایت میکنیم و بههمین دلیل یکی از ویژگیهای زندگی روزمره «عادت» است. ما برای بسیاری از کارهایی که در زندگی روزمرهمان انجام میدهیم لزوما تصمیم نمیگیریم یا برای آن استدلال نمیآوریم بلکه انجامشان میدهیم. ما هر شب از خودمان سوال نمیکنیم که چرا باید مسواک بزنم یا چرا باید بخوابم یا وقتی تلویزیون تماشا میکنم چرا باید روی مبل احساس راحتی کنم یا چرا وقتی به خانه میآیم باید لباس بیرون را عوض کنم؟ بیحرف و حدیث میخوابیم، مسواک میزنیم یا روز بعد سر کار میرویم!
با توجه به آنچه گفته شد «اختلال» دشمن زندگی روزمره است؛ یعنی وقتیکه مانعی در دل همین فعالیتهای سادهی روزمره ما ایجاد شود. فرض کنید مسواک را برداشتهاید تا مسواک بزنید ولی متوجه میشوید که خمیردندان تمام شده است، قبل از اداره، به بانک میروید تا کاری را انجام دهید ولی «سیستم» بانک قطع است، به حمام رفتهاید تا دوش بگیرید ولی متوجه میشوید آب قطع است، دارید سریال تلویزیونی محبوبتان را تماشا میکنید که برق قطع میشود، به هنگام صبحانه لیوان چای روی لباسی سرازیر میشود که یک روز قبل از خشکشویی گرفتهاید و با اشتیاق دوست داشتید آن را بپوشید، چند بار با دوستتان تماس گرفتهاید ولی هربار با «رد تماس» مواجه میشوید، بعد از هماهنگیهای مختلف برای امضای قرارداد اجاره، به بنگاه املاک رفتهاید ولی مالک نیامده است، قصد دارید به مهمانی بروید ولی ماشینتان باطری خالی کرده است. همهی این موقعیتها بیانگر اختلال در زندگی روزمرهاند. در این شرایط، گاهی مستاصل مینشینیم و از خودمان میپرسیم که «حالا باید چه کنم؟». اختلال عصبانیمان میکند.
به یک نکته توجه داشته باشید. درست است که میگوییم تکرار و «روتین بودن» ویژگی زندگی روزمره است، ولی زندگی روزمره در دل خود ناچار از پیشبینی است. ما درواقع رفتار دیگران را پیشبینی میکنیم و ناخودآگاه بههمان طریق عمل میکنیم. ما از دیگران و دیگران از ما انتظار دارند تا به شیوهای متداول عمل کنیم. درواقع بسیاری از این پیشبینیها را در فرایند اجتماعیشدن خودمان یاد میگیریم.
فرض کنید پیشبینی میکنید که به بانک میروید و درنهایت کارتان 20 دقیقه طول میکشد یا پیشبینی میکنید که به بنگاه املاک میروید و مالک هم برای امضاء خواهد آمد، یا طبق روال سریال تلویزیونیتان را در همان ساعت مشخص تماشا خواهید کرد. پیشبینی یکی از ضرورتهای زندگی در دنیای امروز است. «اختلال» دقیقا به این دلیل دشمن زندگی روزمره است که همهی پیشبینیهای شما را نقشبرآب میکند.
«هارولد کارفینگل»، از جامعهشناسان مطرح قرن بیستم، در مطالعات خود به بررسی «اختلال در زندگی روزمره» توجه ویژهای نشان داد. او در قالب تحقیقاتی از دانشجویانش میخواست که در موقعیتهای معینی بر خلاف انتظار یا خلاف روال معمول در زندگی روزمره عمل کنند. مثلا در گفتوگوهای عادی روزمره مانند یک فرد بسیار فرهیخته حرف بزنند یا وقتی به خانه میروند بهشکلی رفتار کنند که انگار هیچ مسئولیتی در قبال کارهای خانه ندارند و یا وقتی کسی حالشان را میپرسد وراجی کنند و وضعیت جسمیشان را بهتفصیل شرح دهند.
او در این تحقیقات قصد داشت نشان دهد که برخلاف انتظار رفتارکردن و به عبارت بهتر، اختلال ایجادکردن در زندگی روزمره باعث چه واکنشهایی از طرف دیگران میشود. فرض کنید شما هرروز شکلاتی را به فرزندتان میدهید. روزی دستتان را دراز کنید و شکلات را بهطرف فرزندتان بگیرید، ولی وقتی او دستش را دراز میکند تا شکلات را از شما بگیرد دستتان را پس بکشید. در این موقعیت واکنش فرزندتان چه خواهد بود؟
گارفینکل نشان میدهد که وقتی روال زندگی روزمره بههم میخورد افراد مضطرب میشوند و واکنشی خشونتآمیز از خود نشان میدهند. به باور او سراسیمگی یکی از پیامدهای مهم اختلال در زندگی روزمره است.
زندگی در جهان جدید فینفسه سراسیمگی و اضطراب بههمراه دارد. اهمیت یافتن فردگرایی و پذیرش مسئولیت تصمیمها توسط خود افراد، زندگی در عصر جدید را سخت میکند. ما در جهان امروز مدام بین تصمیمهای مختلف و متنوع در شک و تردیدیم. در جامعهی سنتی، سنت همهی امور را مشخص میکرد و علاوه بر این، فشار اجتماعی سنگینی وجود داشت تا افراد از سنت اطاعت کنند.
در جهان جدید اما سنت کمرنگ شد و درنتیجه فرد باید دربارهی زندگی بهشکلی مستقلانه تصمیم بگیرد: ازدواج کنم یا نکنم؟ با چهکسی ازدواج کنم؟ فرزند بیاورم یا نیاورم؟ در کجا زندگی کنم؟ چه دوستانی انتخاب کنم؟ کجا سرمایهگذاری کنم؟ با فامیل رابطه داشته باشم؟ کدام بیمهی عمر برای من بهتر است؟ و ... همهی این پرسشها حاوی اضطراباند.
هر تصمیمی که میگیریم ما را دچار این چالش و تردید میکند که شاید تصمیم بهتری نیز وجود داشته و ما آن را درک نکردهایم. بههمین دلیل میگویم که زندگی در جهان امروز و در جهانی فاقد سنت و درواقع در جهانی که فرد انتخابگر است آسان نیست و مملو از اضطراب است. اما علاوه بر آنچه گفته شد، یعنی مشقتها و دشواریهای زندگی در جهان جدید، ما مشکلاتی نیز داریم که به جغرافیای جامعهی خودمان وابسته است؛ یعنی مختص این جغرافیاست.
برای توضیح نکتهی اخیر به دو مفهوم «اختلال» و «پیشبینی» باز میگردم. این روزها، جدای از اضطرابهای خاص زندگی در جهان جدید، سراسیمگیهای متفاوتی بر زندگی روزمرهی جامعهی ایرانی سایه انداخته است. ما هرروز بیشتر از دیروز نگرانیم. امروزمان از فردایمان بهتر و از دیروزمان بدتر است!
ریشهی این سراسیمگیها چیست؟
اختلال، عدمقطعیت و پیشبینیناپذیری. ثبات برای ما تبدیل به نوستالژی شده است و هرروز به انتظار اختلالی جدید در زندگی روزمرهمان نشستهایم. متاسفانه آنچه در زندگی روزمرهی ما قابلپیشبینی است صرفا وقوع اختلالی جدید است که نمیدانیم چیست و چه زمانی بر زندگی ما نازل خواهد شد، ولی یقین داریم که هست و خواهد آمد. بگذارید کمی صریحتر و بدون لکنتزبان بگویم.
سیاست رسمی در ایران مدام در زندگی روزمره اختلال ایجاد میکند. ما مدام با اختلالهایی مواجهیم که حاصل بیتدبیری و شایسته-ناسالاری سیاست رسمی است. سیاست رسمی مدام بهشکلی خواستهیا ناخواسته در زندگی روزمرهی ما رخنه میکند و روند و مسیر آن را بههم میریزد. در اینجامعه آیا کسی میتواند با قطعیت به این پرسشها پاسخ دهد: بنزین گران خواهد شد یا نخواهد شد؟ قیمت خودرو یکسال بعد در چه وضعیتی خواهد بود؟ سال آینده وضعیت اجارهی مسکن ثابت خواهد ماند یا افزایش خواهد یافت؟ آیا قانون عفاف و حجاب واقعا اجرا خواهد شد؟ سال آینده میتوانیم سفر برویم؟ اساسا سال آینده کشور در چه وضعیتی قرار دارد؟ آیا افق روشنی پیشروی جامعه است؟ میتوان به ثبات امیدوار بود؟
حاصل پیشبینیناپذیری و اختلال، مردمی مضطرباند، مردمی سراسر سراسیمهاند؛ مردمی که حتی نمیدانند یکماه بعد چه سرنوشتی در انتظار زندگیشان است. سیاست رسمی در ایران عامل اصلی اختلال در زندگی روزمره است و در این شرایط انتظاری جز سراسیمگی از مردم نیست. نکتهی قابلتأمل آنکه ایجاد اختلال صرفا محدود به عرصهی اقتصاد نیست. عرصهی فرهنگ و هنر و درواقع کلیت زیست-جهان ایرانی عرصهی ایجاد اختلال توسط سیاست رسمی گشته است. متأسفانه سیاست چیزی است که به ناگاه بر سر زندگی روزمره ما آوار میشود. ولی نکتهای عبرتآموز هم وجود دارد: اختلال در زندگی روزمره به تعبیر گارفینگل میتواند واکنشهای خشونتآمیز بههمراه داشته باشد. اختلال در زندگی روزمره آدمها را عصبانی میکند.
فردین علیخواه