menu button
سبد خرید شما
گفت‌وگو با خانم «شکوفه اویارحسینی»، درباره‌ی رابطه‌های مجازی و چالش‌های لانگ‌دیستنس
موفقیت  |  1403/11/23  | 

رنج دوری

گفت‌وگو با خانم «شکوفه اویارحسینی»، درباره‌ی رابطه‌های مجازی و چالش‌های لانگ‌دیستنس

حسن همایون (تحریریه موفقیت) : «شکوفه اویارحسینی»، کارشناس ارشد مشاوره خانواده و زوج، مدیر کلینیک آنلاین ایمانا و درمانگر بزرگسال فردی و زوج در پلتفرم آنلاین سیمیاروم است و سال‌ها تجربه‌‌ی درمان‌گری دارد. با او درباره‌ی (لانگ‌دیستنس) و چالش‌هایش گفت‌وگو کردیم. این کارشناس ارشد زوج‌درمان‌گر معتقد است: «‌مهم‌ترین چیز در یک رابطه‌ی لانگ‌دیستنس، برقراری ارتباط مداوم و موثر با طرف مقابل است. با تلفن، پیامک، ایمیل، ویدیو چت و سایر ابزارهای ارتباطی، به طور منظم با طرف مقابل خود در ارتباط باشید. همچنین، مهم است که برای یکدیگر وقت بگذارید. حتی اگر نمی‌توانید در کنار هم باشید، می‌توانید با برنامه‌ریزی برای قرارهای ملاقات منظم، ارتباط خود را حفظ کنید. در نهایت، باید صبور باشید. رابطه‌ی لانگ‌دیستنس چالش‌های زیادی دارد، اما با تلاش و فداکاری می‌توان این چالش‌ها را پشت سر گذاشت». مشروح مصاحبه با او در ادامه می‌آید.



آیا خودتان تجربه‌ی رابطه‌ی لانگ‌دیستنس دارید؟ رابطه‌هایی که برای تعامل با بستگان یا دوستانتان ناگزیرید صرفا از امکانات ارتباطی تکنولوژیک استفاده کن

بله؛ پنج سال پیش به مدت یک سال بود که تجربه‌ی مهاجرت معکوس به یکی از شهرستان‌های کوچک داخل کشور را داشتیم. به دلیل کار همسرم مجبور شدیم که از تهران به این شهرستان کوچک برویم که برای من تجربه‌ی بسیار سختی بود.


چطور سخت بود؟

مهاجرت معکوس از یک کلان‌شهر به یک شهرستان کوچک چالش‌های زیادی را به همراه دارد. اولا شما با آن فضا آشنا نیستید و فرصت‌های شغلی، امکانات و شرایط زندگی در یک شهر کوچک با یک کلان‌شهر بسیار متفاوت است. مثلا من مجبور بودم برای یک کلاس ساده، دو شب در جاده و در راه باشم و خودم را به تهران برسانم. این کار بسیار خسته‌کننده و فرسایشی بود و فشار زیادی به خانواده و فرزندانم می‌آمد.

از طرفی دیگر، من احساس می‌کردم که انگار پایم در دو قایق است. در یک شهر زندگی می‌کردم، اما از امکانات و شرایط زندگی در یک شهر دیگر استفاده می‌کردم. این احساس بسیار ناخوشایند بود. انگار هنوز تصمیم نگرفته بودم که کجا زندگی کنم. با این حال، برخی از جنبه‌های زندگی در شهرستان کوچک برای من جذاب بود؛ مثلا هوای پاک و آرامش آن شهر برای من دلنشین بود. اما در نهایت، من به این نتیجه رسیدم که این سبک زندگی با نیازهای من سازگار نیست.


در تجربه‌های اتاق درمان، با مراجعه‌کنندگانی روبه‌رو هستید که چون فردی از وابستگانشان در شهر یا کشور دیگری زندگی می‌کنند، از دلتنگی گله‌مندند. آیا شما به‌واسطه‌ی تجربه‌‌هایی که داشتید، آن‌ها را درک می‌کنید؟

بله، کاملا. من به خوبی درک می‌کنم که چقدر دلتنگی و دوری از عزیزان می‌تواند سخت و طاقت‌فرسا باشد. تکنولوژی به ما کمک می‌کند تا با عزیزانمان در ارتباط باشیم، اما این ارتباط هرگز جایگزین ارتباط حضوری نمی‌شود. تکنولوژی فقط یک ابزار است که به ما کمک می‌کند گفت‌وگو کنیم. قطعا هم آدم‌هایی که در رابطه‌ی دور هستند، نیازشان به این تماس‌های تلفنی و یا گفت‌و‌گوهایی از این جنس بیشتر از کسی است که با خیال راحت می‌داند که عزیزش در خیابان کناری زندگی می‌کند!

ولی واقعیت این است که خیلی وقت‌ها این ارتباطات و گفت‌و‌گوها موثر نیستند و تنهایی طرف مقابل را پر نمی‌کنند. انگار این ابزار برای اینکه غم تنهایی انسان را تسکین دهند، خیلی موثر نیستند. البته تا کسی در این شرایط قرار نگیرد آن را درک نمی‌کند.


آیا توصیه‌ای دارید برای کسانی که در رابطه‌ی لانگ‌دیستنس هستند؟

به نظر من مهم‌ترین چیز در یک رابطه‌ی لانگ‌دیستنس، برقراری ارتباط مداوم و موثر با طرف مقابل است. با تلفن، پیامک، ایمیل، ویدیو چت و سایر ابزارهای ارتباطی، به طور منظم با هم در ارتباط باشید. همچنین، مهم است که برای یکدیگر وقت بگذارید. حتی اگر نمی‌توانید در کنار هم باشید، می‌توانید با برنامه‌ریزی برای قرارهای ملاقات منظم، ارتباط خود را حفظ کنید. در نهایت، باید صبور باشید. رابطه‌ی لانگ‌دیستنس چالش‌های زیادی دارد، اما با تلاش و فداکاری می‌توان این چالش‌ها را پشت سر گذاشت.


طبق تجربه‌ی شما، مهاجرت سبب شد بستگان و عزیزانتان دردسترس‌ شما نباشند؛ آیا ارتباطات تلفنی یا تصویری و نظایر این‌ها، انتظار شما را از رابطه و ارتباط برآورده می‌کرد؟

راستش نه همه جا. مثلا اصلا فکر نمی‌کردم که آدم وابسته به خانواده‌ای باشم. همیشه تصویری که از خودم داشتم این بود که یک دختر مستقل هستم و وابستگی به خانواده‌ام ندارم. ولی هر زمانی که خانواده‌ی من دور هم جمع می‌شدند و من به دلیل فاصله نمی‌توانستم در آن فضا و در کنار آن‌ها باشم، حتی اگر با من فیس‌تایم هم می‌شد، انگار بخشی از وجود من غمگین بود که چرا نمی‌توانم آنجا باشم! ارتباط تصویری هم خیلی نمی‌توانست آرامم کند. واقعا تجربه‌ی سختی بود.




آیا طبق تجربه‌های شما در اتاق درمان، شواهدی وجود دارد که گله از این دوری و دلتنگی نسبت به قبل زیاد‌تر شده باشد؟

نمی‌توانم بگویم زیادتر شده، ولی همان‌طور‌که گفتم شاید مسئله و مشکل کمی شخصی شده باشد. مثلا من در مهاجرت چیزهایی را درباره‌ی خودم فهمیدم و تصویر ذهنی‌ام از خودم عوض شد. چون من فکر می‌کردم یک دختر مستقل هستم، اما در آنجا انگار داشتم جنبه‌ای از وابستگی را در خودم می‌دیدم. جالب اینکه تا قبل از آن فکر می‌کردم همسرم یک فرد وابسته به خانواده است، اما ‌دیدم چقدر خوب با فرآیند مهاجرت کنار می‌آید و دوست پیدا می‌کند، با آدم ها ارتباط پیدا می‌کند و اصلا به اندازه‌ی من به خانواده و تماس با آن‌ها نچسبیده است.

می‌خواهم بگویم در مراجعینم هم این را می‌بینم. برخی ناگهان دلتنگی زیادی از خود نشان می‌دهد و برخی دیگر شروع می‌کنند به جست‌وجوگری و کنجکاوی در محیط جدید. اما قطعا هر دو گروه در مرحله‌های اول، مهم‌ترین چالشی که تجربه می‌کنند چالش یافتن دوست است؛ اینکه چه دوستی پیدا کنند که به آن‌ها شبیه باشد خیلی می‌تواند به رفع تنهایی و سازگار‌شدن با فضای جدید کمک کند.


خیلی‌ها، بنا بر نکته‌ای که فرمودید، ناگزیرند به مهاجرت، چه در داخل و چه خارج از کشور و از بستگان درجه‌ی اولشان دور می‌مانند. تبعات رابطه‌ی لانگ‌دیستنس و ارتباطات مجازی چه تاثیری بر خلقیات و نگرش ما می‌گذارد؟

تاثیر که قطعا می‌گذارد؛ مخصوصا وقتی ما در بحرانیم. ببینید، رابطه‌ی لانگ‌دیستنس سبکی از رابطه است که بر پایه‌ی فضای مجازی می‌گذرد. خیلی مهم است که اول دو طرف بخواهند در این رابطه‌ی مجازی با هم توافق داشته و به این رابطه متعهد باشند. آن‌ها باید روزانه یک سری کار برای شارژ صمیمیتشان، ولو به شکل مجازی انجام دهند. مثلا گفت‌وگویی راجع به اتفاقات روز داشته باشند، با هم بازی آنلاین بکنند و در فضای مجازی با هم فعال باشند.

ولی وقتی طرف مقابل من دچار بحران بوده و از من دور باشد و من هم در بحران باشم و احتیاج به آغوشش داشته باشم، چه؟؟؟ اگر او در بحران باشد و نتواند پاسخ‌گوی من باشد و نتواند پیام‌ها و تلفن‌های من را جواب دهد، وقتی من دقیقا احتیاج دارم که با او حرف بزنم تا آرام بگیرم، چه؟؟؟ این‌ها چالش‌هایی است که هر شریک عاطفی در رابطه‌ی لانگ‌دیستنس تجربه می‌کند؛

اتفاقی که در مراجع خود داشتم. رابطه‌ای که در آن، خانم در کانادا و آقا در امریکا بود. در خانواده‌‌ی خانم بحرانی پیش آمد و او عمیقا احتیاج داشت که شریک عاطفی‌اش در کنارش باشد. کرونا فراگیر شده و مرزها بسته بود. آقا هم در همان زمان مادرش را از دست داد. ارتباط مجازی‌ این دو هم دچار چالش شد، چون آن‌ها نمی‌توانستند کنار هم باشند تا کمی تسلی یابند. ارتباط مجازی‌شان هم به دلیل اینکه هر کدامشان انگار به گوشه‌ای از دنیا پرت شده بودند، دچار مشکل شده و انگیزه‌ای برای ادامه نداشتند و هر دو آسیب دیدند.

می‌خواهم بگویم یک رابطه‌ی مجازی می‌تواند ترمیم‌‌کننده باشد، ولی در روتین زندگی و نه در بحران‌ها. انگار در بحران‌ها احتیاج به ساپورت‌های عمیق‌تری از سمت طرف مقابل داریم.


من و همسرم هم در این بحران هستیم. همسرم روزنامه‌نگار است و به خاطر گزارش‌هایی از فقر و تبعیض به سه سال و شش ماه زندان محکوم شده است. در موقعیتی گیر افتاده‌ام که فقط باید چشمم به این گوشی باشد تا بتوانم با او صحبت کنم. برای این جور آدم‌ها چه توصیه‌ای دارید؟

واقعا حق دارید. از صمیم قلبم می‌خواهم به شما بگویم که حق دارید. قسمت بعدی اینکه حتما درمان‌گر امنی داشته باشید، چون گاهی وقت‌ها اگر یک سری حرف‌ها را به خانواده بگوییم، خصوصا از جنس همین بحران‌ها، ممکن است خانواده هیجان‌زده شود و توصیه‌هایی از جنس هیجان برای ما داشته باشند؛ مانند اینکه طلاق بگیر یا هر چیزی از این جنس که می‌تواند آسیب‌زا باشد.

اول توصیه می‌کنم هر کس مثلا در موقعیت شما، فشاری را که تجربه می‌کند در فضایی امن با تراپیست به اشتراک بگذارد تا یک سیستم حمایتی برایش تعریف شود. گام بعدی اینکه وقتی کنار همسرش قرار می‌گیرد، یادش باشد هر دو این درد دوری را دارند و درد برای یک نفر نیست.

ضمن اینکه درست است هر دو درد دوری دارند و عمیقا برای هم دلتنگ هستند و به هم نیاز دارند، ولی حواسشان باشد که به جای سرزنش همدیگر، با کلماتی از جنس عشق صحبت کنند تا این جای خالی پر شود؛ جملاتی مثل «چقدر جایت برای من خالی است و چقدر من انتظار دیدنت را می‌کشم» و ... همین که این کلمات و این فقدان به شکل مثبت بیان شود، می‌تواند عشق و صمیمیت را شارژ کند و معنی و انگیزه‌ای شود تا هر دو دوام بیاورند و روزهای سخت را بگذرانند. چون حس می‌کنند یکی هست که حتی با فاصله و از دور حواسش به من است.

این‌ها خیلی مهم است که وقتی کنار هم قرار می‌گیریم یا حتی در فضای مجازی به هم پیام می‌دهیم، به دلیل درد تنهایی، با جملاتی مثل «گند زده‌ای به زندگی من و این چه کاری بود که کردی و ...» همدیگر را سرزنش نکنیم. یادمان باشد که دو نفر هستند که درد تنهایی را می‌کشند نه یک نفر. این مهم است که درد را با کلمات مثبت و از جنس عشق و نیاز به اشتراک بگذارند، نه با واژه‌هایی از جنس خشم و سرزنش و مقصر کردن.

 چون اگر این اتفاق بیفتد، هر دو آسیب می‌بینند. فقدان و دوری سخت است؛ اگر درد درک‌نشدن و مورد اتهام قرار‌گرفتن هم به آن اضافه می‌شود، اوضاع برای هر دو پیچیده‌تر می‌شود. پس بهتر است دردهایی را که می‌توانیم نداشته باشیم، به هم تحمیل نکنیم. پس اگر فقدان درد دارد و نمی‌شود برایش کاری کرد، حداقل با زبان عشق و نیاز درد آن را تسکین دهیم.


بنابراین پیشنهاد شما این است که همدلی را به جای سرزنش بگذاریم و درک متقابل را به جای به چالش کشیدن همدیگر؟

ببینید همدلی کلمه‌ای است که در روان‌شناسی اصطلاحا یک برش متفاوت از یک کیک و درک متقابل هم یک برش دیگر از کیکی دیگر است. اول می‌خواهم به شما دیدگاهی بدهم که یادتان باشد یک نفر در این دریای طوفانی نیست و دو نفر هستند و هر دو درد فقدان دارند. قسمت بعدی این است که وقتی به هم می‌ریزید و کلافه هستید، همان جا این را به هم منتقل نکنید و در خلوت از خودتان بپرسید که چرا اینطور بی‌قرارم و مثلا پرخاش می‌کنم؟ چه می‌خواهم؟

آن چیزی که می‌خواهم را اول در خودم به آگاهی برسانم. اگر خودم نمی‌توانم تنهایی به آن برسم، با تراپیستم به آگاهی برسم که چرا بی‌قرار هستم و جای خالی چه چیزی انقدر در من درد ایجاد می‌کند. پس اول مشکلم را پیدا کنم و بعد این را با زبانی با همسرم به اشتراک بگذارم که همسرم بتواند درک کند و به من حق بدهد. وقتی او بتواند درک کند و به درد من حق بدهد، من آرام می‌گیرم و حالا می‌توانم نسبت به او ساپورت‌کننده باشم، من هم درد او را درک کنم و به او حق بدهم.

انگار در روابط باید این را لحاظ کنیم که هر دوی ما نیاز به مراقبت کردن و مراقبت شدن داریم که این، یک ابزارش همدلی و درک متقابل و یک ابزارش هم این است که بدانیم هر دوی ما تنهاییم و لازم نیست سریع عکس‌العمل نشان دهیم. ما می‌توانیم کمک بگیریم و خودمان را مقداری آرام کنیم و آن جمله‌ی اصلی را که از جنس نیاز است، به اشتراک بگذاریم؛ چیزی که انگار از جنس بیان احساس و خواسته و از جنس نیازها و دلبستگی‌ها هم هست. می‌خواهم بگویم شاید چیزی گسترده‌تر از این دو مفهومی باشد که شما ‌گفتید.




آیا با فراخوان‌کردن امید به دیدار و کنار هم قرار گرفتن، می‌شود این دوری را تا حدی تعدیل و قابل‌تحمل‌تر کرد؟

قطعا می‌شود. انسان به امید زنده است. با هر انسانی که حرف بزنید، می‌بینید هر جایی که به نا‌امیدی رسیده، یک سیستم بقایی به این صورت درونش روشن شده و برای خلاص شدن از آن، نا‌خودآگاه شروع به دادن وعده‌هایی به خود کرده است. مثلا آن قرار ملاقات‌هایی که برای بعد از به هم رسیدن با هم می‌گذارند قطعا از جنس امید است و دستگیره‌هایی می‌شود که به ما کمک می‌کند که در نا‌امیدی و غم تنهایی گیر نکنیم.


 آیا به افراد توصیه می‌کنید که مسیر انتخاب‌هایشان را بر اساس رابطه‌های راه دور تعریف کنند؟

پاسخ این سوال را نمی‌توان به صورت قطعی داد، زیرا این موضوع به عوامل مختلفی از جمله شخصیت فرد، ویژگی‌های طرف مقابل و شرایط زندگی آن‌ها بستگی دارد. با این حال، بر اساس تجربه‌ی من به عنوان یک روان‌شناس، توصیه‌ی کلی من به جوانان این است که «خودآگاهی خود را در مورد نیازها و انتظاراتتان از یک رابطه افزایش دهید. قبل از اینکه وارد یک رابطه‌ی عاشقانه شوید، خوب فکر کنید که چه کسی برای شما مناسب است و چه چیزی از یک رابطه می‌خواهید. مرزهای تعهدی خود را به طرف مقابل به صراحت بیان کنید. این کار به جلوگیری از سوءتفاهم‌ها و آسیب‌های احتمالی کمک می‌کند. برای حفظ صمیمیت در رابطه، راه‌هایی را پیدا کنید. با استفاده از ابزارهای ارتباطی مانند تماس تصویری، پیام‌رسان‌ها و شبکه‌های اجتماعی می‌توانید با طرف مقابل خود در ارتباط باشید و احساس نزدیکی را حفظ کنید. باید برای حل مشکلات و چالش‌های احتمالی آماده باشید. رابطه‌های راه دور چالش‌های خاص خود را دارند؛ بنابراین مهم است که برای حل آن‌ها آمادگی داشته باشید.»


سابقهی رابطه‌های عاشقانه‌ی راه دور به دوران باستان برمی‌گردد. در آن زمان، افراد با استفاده از نامه‌نگاری با یکدیگر ارتباط برقرار می‌کردند. با این حال، رابطه‌های عاشقانه‌ی راه دور در دوران مدرن با چالش‌های جدیدی روبه‌رو شده‌اند.

یکی از چالش‌های اصلی رابطه‌های عاشقانه راه دور، عدم شفافیت و پنهان‌کاری است. در این نوع رابطه‌ها، افراد کمتر فرصت دارند تا یکدیگر را به طور کامل بشناسند و ممکن است در مورد اهداف، انتظارات و نیازهای خود با یکدیگر شفاف نباشند. این امر می‌تواند منجر به سوءتفاهم‌ها و مشکلاتی در رابطه شود. چالش دیگر در رابطه‌های عاشقانه‌ی راه دور، فقدان صمیمیت جسمی است. لمس، نوازش و رابطه‌ی جنسی از جمله عوامل مهمی هستند که نقش مهمی را در ایجاد و حفظ صمیمیت در یک رابطه ایفا می‌کنند. عدم وجود این عوامل در رابطه‌های عاشقانه‌ی راه دور می‌تواند منجر به احساس تنهایی، انزوا و نارضایتی در افراد شود.

با این حال، باید توجه داشت که رابطه‌های عاشقانه‌ی راه دور همیشه محکوم به شکست نیستند و با رعایت این نکات می‌توان از چالش‌های این نوع رابطه‌ها کاست و شانس موفقیت آن‌ها را افزایش داد:


● شفافیت و صداقت را در رابطه خود حفظ کنید. اهداف، انتظارات و نیازهای خود را به طور واضح به طرف مقابل خود بیان کنید.


● برای حفظ صمیمیت در رابطه راه‌هایی پیدا کنید. از طریق تماس‌های تصویری، پیام‌رسان‌ها و سایر ابزارهای ارتباطی، با یکدیگر در ارتباط باشید.


● برای ملاقات حضوری با طرف مقابل برنامه‌ریزی کنید. ملاقات‌های حضوری به شما کمک می‌کند تا رابطه‌تان را به سطح جدیدی ارتقا دهید.


علاوه بر این، مهم است که به یاد داشته باشید که رابطه‌های عاشقانه راه دور به تعهد و تلاش دو طرف نیاز دارند. اگر هر دو نفر در رابطه متعهد و تلاشگر باشند، می‌توانند از چالش‌ها عبور کنند و رابطه‌ای پایدار و رضایت‌بخش را ایجاد کنند.

آخرین مطالب


مشاهده ی همه

معرفی محصول از سایت موفقیت


مشاهده ی همه

دیدگاهتان را بنویسید

footer background