کمالگرایی و دنیایی از بایدها و نبایدها
موردکاوی کمالگرایی
آیا احساس میکنید کارهایی که به اتمام رساندهاید، به اندازه کافی خوب نیستند یا نگرانی زیادی درباره اشتباهات و ترس از داوری منفی دیگران دارید؟ ترس از شکست برایتان کابوس است یا ارزشمندبودن خود را در گروی پیشرفتهایتان میدانید؟ اگر اهدافی بالاتر از استانداردهای معمولی دارید یا ملاکهایی از این دست، زندگی و افکارتان را در برگرفته است، از تله کمالگرایی آگاهی پیدا کنید. کمالخواهی، زندانی از بایدها و نبایدها و قوانینی است که فرد زندگیاش را بر مبنای آن قرار میدهد. موارد زیادی از کمالطلبی در اطراف همه ما وجود دارد. بیاید همراه ما و با نگاهی به زندگی کمالطلبهای افراطی، درسهایی بگیریم.
صدای بیرحم درون من
آرین. ف / 29 ساله
همیشه درون من صدایی هست که برای من استرسآور بوده و همواره مرا تحقیر میکند؛ خودگوییهایی که میگویند: «تو بیارزشی، باید بیشتر سعی کنی و ...» شکستهای کوچک دلسردم میکند و هرگاه موفقیت نسبی بهدست میآورم، تنها برای زمان کوتاهی خوشحال میشوم و باز به جنگ خودم میروم که این موفقیت و افتخار، چیز مهمی نیست! باوجود اینکه تمام سعیام را کردهام، ولی هنوز به ایدهآلهایم نرسیدهام. همیشه خواستهام بهترین باشم و همیشه هم وقت گذاشتهام، اما هنوز معمولی هم نیستم. من مدرک کارشناس ارشد برق دارم و در پروژههای دانشگاهی، وقتگذاشتن روی جزئیات در کارهای گروهی، دوستانم را از من خسته میکرد. دوستانم با گذاشتن وقت کمتری نسبت به من در هر زمینه، در شرایط بهتری از من هستند و نتایج بهتری بهدست آوردهاند و در ازدواج، کار و حتی موسیقی و تفریحاتشان از من جلوتر بودهاند.
موسیقی را نیمهکاره رها کردم؛ با اینکه جدی کار کرده بودم. همینطور کارم هم هیچگاه برایم کافی نبود و هر سال از شرکتی به شرکت دیگر رفتم؛ تنها به این دلیل که فکر میکردم باید جای بهتری باشم. من هیچوقت نتوانستم پیشرفتی بیشتر از دوستان و اطرافیانم داشته باشم و با وجود اهداف بالاتر و گذاشتن وقت بیشتر، از قافله معمولیها هم عقبترهستم. این موضوع باعث شده که من دچار افسردگی شوم و حتی نمیتوانم تمرکزی برای ادامه تحصیل داشته باشم. از کودکی این اضطراب با من بود؛ از زمانی که پدرم نمره 19 مرا نمره خوب حساب نمیکرد و هیچوقت از من راضی نبود و بهشدت مرا سرزنش و مقایسه میکرد. پدرم بسیار سختگیر و با قوانینی خشک بود و الان این خود من هستم که بهجای پدر، به قضاوت خودم نشستهام.
تحلیل روانشناختی
ریشه این نوع کمالگرایی معمولا والدینی هستند که از کودک توقع بهترین و خاصبودن را داشتهاند. آرین از کمالگرایی پدر آسیب دیده و صدای بینقص و خاصبودن پدر، صدای سرزنشگر درون فرزندش شده است. تاثیر این خودباوری منفی و اضطراب، موجب کمالگرایی آرین شده است؛ در حقیقت این انتقال کمالگرایی پدر به اوست. بهترینبودن و بینقصبودن در کمالگرایی صرفا به این دلیل خودویرانگر است که اساسا هیچچیز نمیتواند کامل و بینقص باشد و همین مانع پیشرفت در کارها و رسیدن به اهداف میشود. حتی گاهی این ترس از معمولیبودن آنها را عقبتر نگه میدارد.
جویندگان «ترینها» همیشه در هراس زندگی میکنند و بهخاطر ترس از معمولیبودن، از لذت زندگی دورند و از هیچ کاری، لذت نمیبرند و فقط نتیجه عالی میخواهند. کمالگرایی نهتنها باعث میشود که فرد بهپایانرساندن کارهایش را به تعویق بیندازد و بهره چندانی از عملکرد خود نبرد، بلکه بنا برتحقیقات، بهخاطر انتقادهای منفی از خود دچار افسردگی میشود. ذهن این افراد گرفتار ناامیدی و خشم و نارضایتی دائمی از خود است. چرخه معیوب و خودتخریبگری کمالگرایان اینگونه است؛ قراردادن اهداف غیرقابلدسترسی و بعد ناکامی در رسیدن به آنها و درنهایت افسردگی و حس شکست عمیق و کاهش عزتنفس!
***
محروم از لذت زندگی خوب
رضا.س / 25 ساله
پدرم مکانیک خوبی بود، اما درآمد کمی داشت. حدودا ده سال پیش خبر خوبی شنیدیم و خوشحال بودیم که بالاخره زندگی قرار است روی خوش به ما نشان دهد؛ ارثیهای چشمگیر به پدرم رسیده بود. اما او سالها بهخاطر ترس از ریسککردن بهدنبال جایی برای سرمایهگذاری پولش بود، اما هنوز بعد از ده سال نتوانسته جایی را با معیاری که تعیین کرده، پیدا کند و ما همیشه از او ناراحت و شاکی بودیم که چرا آنقدر ریزبین و حساس است. پدرم بهدنبال جایی برای سرمایهگذاری بود که کمترین ریسک و بالاترین درآمد را داشته باشد و ما گاهی مجبور میشدیم از این سرمایه برداشت کنیم؛ چون بهشدت به آن نیاز داشتیم.
پدرم ما و خودش را سالها امیدوار نگه داشته بود که بالاخره سرمایه را به کار میاندازد و ما بهترین خانه و ماشین و درآمد بالا را خواهیم داشت. به این منظور، او روزها سرکار نمیرفت و بهدنبال تحقیق در مورد جایی برای سرمایهگذاری بود. حالا سالها گذشته و سرمایه او روزبهروز بیارزشتر و کمتر شده، اما او هنوز جایی را برای سرمایهگذاری پیدا نکرده است. پدرم شخصیت وسواسی عجیب و غیرمنعطفی دارد. او در شغلش هم آنقدر سخت میگرفت و آنقدر بر روی کارش وقت میگذاشت که بهجای چند ماشین، فقط یک ماشین را در روز تعمیر میکرد. در خانه هم کارها را از تعمیر گرفته تا تدارکات و خرید مهمانی با وسواس زیاد برعهده میگرفت. گاهی این کارهای او، همه ما را خسته میکرد.
او حتی به کسی اجازه نمیداد که کاری را انجام دهد؛ چون همهچیز باید در حد عالی و به کاملترین شکل صورت میگرفت. او بهشدت از قضاوت و انتقاد میترسد و لزوم گرفتن تایید دیگران همیشه باعث زحمت و کارکردن زیادش میشود. در این سالها مواردی برای سرمایهگذاری بوده که ماهیانه درآمد خوبی هم برای ما داشت، اما پدرم قبول نکرد و ما و خودش را از لذت زندگی خوب محروم کرد.
تحلیل روانشناختی
در این مورد، کمالگرایی منفی باعث بیاعتمادی و وسواس شده و بهدنبال کاری بینقصوعالیبودن، چندین سال ضرر مالی را به همراه داشته است. فلجشدن زندگی با دنبالکردن استانداردهای بالا و ایدهآلگرایی ریشه در منطق نادرست کمالگرایی دارد. برای عدهای کمالگرایی فرسایشی و اعتیادگونه است. این افراد حتی قادر به کمکگرفتن از دیگران نیستند، معیارهای سختی برای خود در نظر میگیرند و گمان میکنند باید بهترین و نمونه باشند و انتخاب برتری داشته باشند. از آنجا که بهترین و کاملترین برای این افراد وجود ندارد، همواره در زندگی آنها مشکلاتی وجود دارد. کمالگرایی درحقیقت یک نوع وسواس ذهنی برای دراختیارگرفتن امور به شکل ایدهآل است و فرد در جستوجوی این کمال، فرصتهای زندگی را از دست میدهد.
***
سختکوش سلطهگر
فریده. ک / 39 ساله
من مجرد و فرزند اول خانواده هستم و دو برادر و یک خواهر کوچکتر از خودم دارم. بسیار مسئولیتپذیر و سختکوشم و از کودکی مورد ستایش والدینم بودهام. سالهاست که هزینه زندگی خانوادهام را تامین میکنم و مدیر یک آموزشگاه زبان هستم.
با وجود خواستگارهای فراوان و مناسب، هنوز نتوانستهام همسری انتخاب کنم، چون مردی که با معیار و آرمانهای من سازگار باشد را ندیدهام و با هر کسی که آشنا میشوم، در یک مدت کوتاه، رفتارهای زیادی از او میبینم که نمیتوانم آنها را بهعنوان همسر بپذیرم. من حتی برای ازدواج خواهر و برادرانم هم سختگیری میکنم. گاهی متوجه میشوم که عیبجویی و کنترلگری من، خانواده و کارمندانم را به ستوه آورده و نظر همه در مورد من این است که سختکوش و خشک و سلطهگر هستم و دوست دارم همه با قوانین و ملاکهای من عمل کنند. میخواهم با شخص بسیار باکمالاتی که بهترین باشد، ازدواج کنم، اما قبل از آن میخواهم به هدفهای بزرگ و جایگاهی که آرزویش را دارم، برسم. من با سختکوشی در شغلم، سالهاست که از داشتن یک زندگی معمولی و با لذت خود را محروم کردهام.
تحلیل روانشناختی
به نظر میرسد که فریده در محیط کار هم رقابتی و بلندپرواز و بهشدت قانونمدار و جدی است. نظرش درمورد ازدواج این است که میترسد ازدواج کند؛ چون نکند همسرش ملاکهایی را که او میخواهد، نداشته باشد یا از خانواده معمولی باشد. احتمالا مشاور بعد از انجام تستهای شخصیتی متوجه خواهد شد که او دارای اختلال خودشیفتگی است و کمالگرایی در این مورد به اختلال خودشیفتگی رسیده است. کودکانی که بیشازحد بهخاطر دستاوردهایشان توسط والدین ستایش میشوند، از هراس اینکه با معیارهای والدین و اطرافیان فاصله داشته باشند و برای رفع این حس ناامنی، همواره در تلاشی بیپایان برای رسیدن به استانداردهای دستنیافتنی هستند. این نوع کمالگرایی از نوع دیگرمدار و بهنوعی داشتن انتظارات افراطی و ارزشیابی انتقادی از دیگران است. این نوع کمالگرایی با خصومت و سرزنش دیگران همراه است و با نظارتگری دقیق و کمی خودمدار که به سمت دیگران جهتگیری شده، خودش را نشان میدهد و برتریطلبی بیمارگونه از ترس حقارت در این افراد بهوجود میآید.