
تحول تفكر و خودمحوري نوجواني
سر كلاس درس نشسته بود؛ اما حواسش اصلا به چيزي كه معلم داشت روي تخته مينوشت، نبود؛ داشت فكر ميكرد فردا در مهماني دوستانش چه بپوشد و موهايش را چطور درست كند؛ به هركدام از لباسهايش كه فكر میكرد، به نظرش قشنگ نبودند و اگر هم خوب بودند، قبلا دوستانش ديده بودند. در همين افكار بود كه با سوال معلم يادش آمد كجاست، ولي نمیدانست چون اصلا نفهميده بود معلم چه سوالي از او پرسیده ... انگار اصلا دركلاس حضور نداشت! ولي واقعا چرا توجه به ظاهرش تااينحد برايش مهم بود. فكر ميكرد وقتي میرود مهماني همه دارند نگاهش میكنند و همه توجهها به طرف اوست. غرق در اين افكار بود كه با سوال معلم به خودش آمد كه اينبار با صداي بلندتري سوالش را تكرار میكرد.
نوجوانان اغلب به اندازهاي به خود و ظاهرشان توجه دارند كه گاه از بسياري از كارهاي مهم زندگي مانند درسخواندن و تمركزکردن سر كلاس غافل میشوند و با توجه به اينكه بسياري از والدين شناخت صحيحي از آنها ندارند، نمیدانند چگونه بايد با نوجوانشان برخورد كنند. دراینخصوص و براي آشنايي بيشتر با تحول و رشد تفكر و شناخت از نوجوانان با دكتر نويد نوري، روانشناس و مشاور، گفتوگو كردهايم.
رشد تفكر
اغلب والدين فكر ميكنند كه نوجوانان از كودكان باهوشترند؛ البته اين باور، درست است؛ زيرا نوجوانان نهتنها از كودكان آگاهترند، بلكه میتوانند نحوه تفكر پيشرفتهتر و موثرتر را در زندگي بهكار بگيرند. گاهي هم خانوادهها فكر ميكنند كه اين تحول و رشد در تفكر فرزندانشان میتواند براي خانوادهها مسئلهساز باشد؛ درصورتيكه با مديريت درست دوران نوجواني میتوان این دوران را بهخوبی سپری کرد. بعضي مواقع خانوادهها بهاشتباه نوجوانشان را كودك تصور میکنند؛ درحالیکه بايد بدانند نوجواني پلي بهسوي جواني بوده و از دوران کودکی متمایز است؛ زيرا كودكان فقط میتوانند جنبههاي عيني و آن چيزي را كه واقعا وجود دارد، درك كنند؛ درصورتيكه نوجوانان قدرت درك بالاتري دارند.
میتوان گفت نوجوانان توانايي بيشتري در تفكر انتزاعي دارند؛ يعني چيزهايي را كه هنوز به وجود نيامده است، درك کرده و حس میكنند، ولي كودكان فقط میتوانند موضوعات ملموس را احساس كنند. بهعلاوه بچهها اغلب هرچه بر زبانشان بيايد، میگويند؛ يعني نمیتوانند تشخيص بدهند كه اگر جمله خاصي بگويند ممكن است چه پيامدهايي داشته باشد. وقتي میخواهند چيزي را توضيح دهند، حتما بايد آن را ديده باشند ولي نوجوانان میتوانند حتي درمورد چيزهايي هم كه نديدند فكر كنند و نظر بدهند.
بررسي فرايند تفكر
تفاوت بزرگ دوره نوجواني با كودكي، آن است که نوجوانان به فرايند افكارشان بيش از كودكان توجه دارند؛ يعني نوع تفكرشان از جنبههاي عيني به انتزاعي تغيير میيابد و نیز افكار نوجوانان نسبت به كودكان، چندبعدي است؛ يعني در آنِ واحد میتوانند به چند بُعد متفاوت فكر کرده و درمورد آنها نتيجهگيري كنند و درضمن نكته جالب اينجاست كه ديد كودكان معمولا صفر و يك است؛ يعني تفكراتشان هنوز به رشد كافي نرسيده است؛ بنابراين موضوعات را مطلقتر میبينند، درحالیکه نوجوانان همه مسائل را بازنگري میكنند و گاهي احتمالات را هم درنظر میگيرند.

ورود به دنياي بزرگسالان
میتوان گفت دوره نوجواني مقدمهاي براي ورود به دوران بزرگسالي است. نوجوان میتواند برخلاف دوران كودكي بفهمد كه هرجايي نبايد هرچيزي را بگويد؛ چون ممكن است به دلايل مختلف آسيبي را متوجه شخص يا جمعي بكند؛ بنابراين كمكم با دنياي بزرگسالان آشنا میشوند؛ درصورتیکه كودكان باوجوديكه میتوانند خيالبافي كنند و تصويرسازي داشته باشند قادر نیستند تصوري نسبت به آينده خود داشته باشند؛
درحاليکه نوجوانان معناي زمانهاي مختلف و تصميمگرفتن درمورد آينده را ميدادند و اين، رشد و توانايي است كه نوجوانان به آن دست میيابند و میتوانند احتمالات مختلف را درنظر بگيرند. متاسفانه اغلب والدين فكر میكنند وقتي فرزندانشان به دوره نوجواني میرسند هنوز توانايي و قدرت تشخيص ندارند؛ بنابراين میتوان گفت يكي از مهمترين تفاوتهاي بين دوران كودكي و نوجواني، تحول و رشد تفكر است به همين خاطر نيز بچهها در اين سنين توانايي تجزيهوتحليل و بررسي مسائل را دارند و حتي میتوانند اصول و قوانيني را كه والدين به آنها ارائه میدهند، بازنگري و بررسي كنن؛ بنابراين افراد از سنين 11 سال به بالا بيشتر میتواند به احتمالات و راههاي مختلف حل يك مسئله فكر كنند يا میتواند خودش به گونهاي متفاوت از چيزهايي كه تاكنون ياد گرفته و عقايد والدين خود رفتار كند و بينديشد.
جنبههاي مثبت و منفي رشد تفكر
اين بسيار خوب است كه نوجوانان به مرحلهاي از تفكر میرسند كه قدرت تجزيهوتحليل موضوعات و پيشبيني مسائل را در آينده دارند و میتوانند بر اساس آن رشد كنند و رفتارهايشان را با توجه به نوع تفكراتشان سازماندهي كنند. اما اغلب والدين با «خود محوري» توجوانان مشكل دارند و نمیدانند چگونه بايد با آن برخورد كنند. گاه برتري و رشدعقلي (نسبت به دوران كودكي) ممكن است در نوجوانان مشكلاتي را با خود به همراه داشته باشد؛
مثلا اگر نوجوان نتواند خودش را با چنين ابزار شناختي قدرتمندي وفق دهد و خانواده هم نتوانند آن را مديريت كند، حتما به ما آسيب میرسد. نمیتوانيم بگوييم چاقو چيزي بدي است؛ درواقع اين استفاده نادرست و ناشيانه از چاقوست كه آن را خطر آفرين میكند؛ درست مثل استفاده از يك ماشين بسيار پرشتاب براي كسي كه تازگي رانندگي را ياد گرفته است؛ بهطوركلي خودمحوري در نوجوانان باعث ايجاد دو مشكل كلي در آنها میشود؛ نخست اینکه آنها در ذهن خود «تماشاگران خيالي» دارند كه فكر میكنند هميشه همه افراد نظارهگر رفتار و ظاهر آنها هستند و همه بهنوعي به آنها توجه دارند.

احساسات كاذب
درواقع نوجوان نوعي توجه اغراقآميز نسبت به خودش دارد؛ یعنی فكر میكند اغلب ويژگيها و رفتارهايش در كانون توجه ديگران است و اگر هم نقطهضعفي داشته باشد، همه متوجه آن میشوند؛ بنابراین همچنين بيش از اندازه نگران ظاهر خودش است.
يكي از بزرگترين مشكلات والدين درمورد اين مسئله اين است كه باتوجه به اينكه خود نوجوانان اين تفكرات را قبول دارند و درضمن محدوديتهاي شناختي هم دارند؛ يعني علاوهبراينكه تفكرشان رشد پيدا كرده هنوز به اندازهاي نيست كه بتوانند آن مشكل را حل كنند؛ بنابراين متقاعدكردن آنها در اين خصوص که تا آن حد كه او فكر میكنند، به ظاهرش توجه ندارند، كار آساني نيست.
براساس تحقيقات روانشناسان، این احساس بیشازاندازه و بهطور متوسط در دخترها بيشتر از پسرهاست؛ زيرا دخترها توجه بيشتري به ظاهر خود دارند. اما دومين مشكلي كه موجب خودمحوري براي نوجوانان میشود، مفهومی است به نام «افسانه شخصي»، يعني نوجوانان در ذهن خود افسانههايي میپرورانند كه در دنياي فانتزي آنها رسيدن به آنها چندان سخت نيست و اغلب نيز نميتوانند موانع و سختيهايي را هم كه در اين راه وجود دارد، بهخوبي ببيند. در اين ميان، اگر والدين هم نتوانند به آنها كمك كنند و بيشازحد سختگير يا آسانگير باشند ميزان خودمحوری در آنها بيشتر شود.
گاهي نيز نوجوان به باور كاذبي میرسد، مبني بر اينكه تجربياتش منحصربهفرد و خاص خود اوست. به همين دليل نيز واكنشهاي عجيبوغريب و هيجاني نشان ميدهد و بيشتر مواقع نيز حوادث، خيلي بزر گتر از آنچه هست به نظرش میرسد. بعضي از نوجوانان هم خانوادههايشان را متهم ميكنند كه آنان متوجه احساسات فرزندانشان نمیشوند و اغلب موضوعات را بزرگتر از آنچه هستتند، جلوه میدهند.
مثلا گاهي فكر میكنند دست به هر كارخطرناكي كه بزنند، برايشان خطري ندارد؛ چون قدرت مقابله با هر گونه مخاطراتي را دارند؛ مثلا اگر در جمع دوستانشان كسي از موادمخدر استفاده كند، به خود اطمينان دارند آنقدر قوي هستند که هرگز معتاد نمیشوند و اين موضوع نيز میتواند بسيار خطرآفرين باشد و والدين حتما بايد به آن توجه داشته باشند.


موردکاوی زندگی مجردی

تحلیل روانشناختی فیلم «پیش از غروب»

تحلیل روانشناختی فیلم «پیش از طلوع»
