زندگی با یک فرد پارانوئید میتواند به افسردگی شما منجر شود
اختلال شخصیت پارانوئید یا بدبینی
بخش اول
اختلال شخصیت پارانوئید یا بدبینی از نظر روانشناسی یک اختلال روانی است که موجب ایجاد حس بیاعتمادی و سوءظن بیدلیل به دیگران میشود. این افراد بهطور دائم به دیگران مشکوک هستند و بر این باور هستند که دیگران سعی در تحقیر، آسیب رساندن یا تهدید آنها دارند. افراد مبتلا به اختلال شخصیت پارانوئید اغلب فکر نمیکنند که رفتار و طرز فکرشان مشکلساز باشد. در گفتوگو با علیرضا اکرمینژاد، روانپزشک و مشاور خانواده مفصل به این اختلال میپردازیم.
آقای دکتر مطمئنا در کتابها و در بین مراجعان خود به کسانی برخوردهاید که به این اختلال دچار بودهاند. ممکن است برای درک بهتر قبل از گفتن ویژگیهای این افراد یکی از این داستانها را برای خوانندگان ما تعریف کنید؟
قبل از پرداختن به یکی از این داستانها باید دانست که بهطور کلی افراد بسیار شکاک که در اصطلاح روانشناسی به آنها پارانوئید گفته میشود، افراد خطرناکی هستند و میتوانند به افراد پیرامون خود از نظر فیزیکی یا روانی آسیب وارد کنند. چگونه میتوان فرد پارانوئید را شناسایی و از رابطه با او اجتناب کرد؟ اگر شما عاشق فردی پارانوئید هستید، چه کاری از دستتان ساخته است؟
توصیه میکنم اگر طبق توصیف شخصیت پارانوئید در بالا، علائمی برای فردی از اطرافیانتان آشنا بهنظر میرسد یا با فردی شکاک، بیاعتماد و متهمکننده رابطه عاشقی داشتهاید یا اگر محبوب کنونی شما فردی شکاک و بدبین است، داستان جمیله را که در پی میآید، بخوانید و سپس موارد هشداردهنده در این گفتوگو را مورد ملاحظه قرار دهید.
«هنگامی که به مسعود فکر میکنم، از احساسی که در برخورد اول با او به من دست داد واقعا متعجب میشوم. او فردی بسیار زیبا، شیکپوش، ساکت و آرام بود، آرامش و سکوت حاکی از ابهت و وقاری پرمعنا. هنگامی که او به بخش ما منتقل شد، تعدادی از همکاران خانم من شیفته و واله او شدند. من نیز قبول میکنم که از همان ابتدا مجذوبش شدم. البته از همان ابتدا مشکوک به نظر میآمد، مثلا از بیان هر چیزی در مورد خودش و یا توضیح اینکه چرا به بخش ما منتقل شده است، اجتناب میکرد. همچنین فردی عصبی به نظر میرسید و خود را وارد شوخیهای معمول در محیط کاری نمیکرد.
او گاهی پس از شنیدن یک جوک لبخندی بر لبانش نقش میبست، اما فکر میکنم در همان لحظه به این فکر بود که آیا این جوک درباره او گفته شده است؟ و گویا این احتمال را نیز میداد که همکارانش پشت سرش حرف میزنند و او را مسخره میکنند. در چنین لحظههایی او آزرده و آسیبپذیر به نظر میرسید، چیزی که تا حدی برای من خوشایند جلوه میکرد. هنگامی که مسعود برای اولین بار از من دعوت کرد با او بیرون بروم، بسیار مشتاق و پرشور به نظر میرسید. اولین دیدارهای ما واقعا دلچسب بود. به نظر میرسید مسعود نیاز به اطمینانخاطر از سوی من داشت و من نیز به او اطمینان میدادم.
بهطور مثال، از من پرسید که آیا ممکن است با مردان دیگری نیز رابطه برقرار کنم؟ به نظر میرسید از این میترسد که من به سمت مرد دیگری جلب شوم. من اکنون میفهمم که حتی پس از آنکه به او اطمینان میدادم که هرگز به مرد دیگری علاقه ندارم، باز هم نسبت به درستی حرفهای من شک داشت. همچنین به نظر میرسید از اینکه همکارانش او را دوست نداشته باشند هراس داشت و همواره میخواست بداند که آنها پشت سر او چه میگویند. چندینبار در مورد برخی از همکارانمان بدگویی کرد که من آن را به حساب این گذاشتم که آنها او را عصبی کردهاند یا اینکه میخواهد من فقط به او توجه داشته باشم. اگرچه در چنین لحظههایی تلاش میکردم به مسعود اطمینانخاطر دهم جز او به کسی توجه ندارم، اما با افزایش تعداد اینگونه موارد، من كمكم نگران شدم که مبادا مسعود از نظر روانی مشكلي داشته باشد.
همچنین متوجه شدم گفتوگوهای میان ما فقط و فقط به من اختصاص یافته است، نه بهخاطر اینکه من دوست داشته باشم فقط در مورد خودم حرف بزنم، بلکه مسعود به شدت تمایل داشت هرچه بیشتر در مورد زندگی گذشته من، عقاید من درباره موضوعات مختلف و امثال آن بداند. از سوی دیگر، پس از مدتی متوجه شدم تقریبا چیزی درباره مسعود نمیدانم، در حقیقت او بهطور عمد از هرگونه گفتوگوی صمیمانه درباره خودش اجتناب میکرد. نیازی به گفتن ندارد که این کار او تا چه حد مرا ناراحت میكرد. با اینکه من تا حدی متوجه احساس عدم امنیت مسعود شده بودم، اما او هنوز برای من جذاب و دوستداشتنی بود.
هنوز درست نمیدانم چه شد که برای چهارمین باری که با هم تنها بودیم، من به او اجازه دادم مرا تصاحب کند. سپس عجیبترین اتفاق ممکن به وقوع پیوست. جریان از این قرار بود که من داشتم از خوبیهای مسعود تعریف میکردم، که ناگهان او حالت دفاعی به خود گرفت. انگار گمان میکرد من او را مسخره میکنم. هرچه بیشتر تلاش میکردم قانعش کنم که اشتباه میکند، بیشتر اطمینان مییافت که اشتباه نکرده است. عجیبتر از همه اینکه من کمکم قانع شدم درست میگوید و بههمین دلیل از اینکه سبب آزار او شدم، احساس گناه کردم و اکنون میفهمم که چه حد احمقانه فکر میکردم.
روز بعد، او به دفتر من آمد و دید که من با چند تن از دوستانم در حال خندیدن هستیم. اگرچه موضوع خنده ما اصلا ارتباطی با مسعود نداشت، اما از حالت چهره او متوجه شدم بسیار آزرده و عصبانی شده است. انگار که ما داشتیم درباره او حرف میزدیم و او را مسخره میکردیم. شب آن روز به من تلفن کرد و حرفهای عجیب و غریبی به من زد. تا جایی که یادم مانده است، گفت: آیا به دوستانت گفتی که ما با هم در ارتباط هستیم؟ اگر من با تو صمیمی شدم بهخاطر این بود که به تو اعتماد کردم و ادامه داد که یکی از همکارانمان به نام اصغر از دست او عصبانی است، چون مدتی است رفتارش با او تغییر کرده است. من که بینهایت عصبانی شده بودم به طعنه گفتم: آره. تو درست میگویی من به اصغر گفتم که ما با هم در ارتباط هستیم و سپس او را به فحش کشیدم. مسعود که عصبانیت شدید مرا دید کوتاه آمد و از من عذرخواهی کرد، اما معلوم بود که هنوز شک او نسبت به من رفع نشده است. تا چند روز همهچیز عادی بود و ما چند بار دیگر بیرون از محل کار با هم ملاقات کردیم، اما از آن روز به بعد رابطه ما رو به وخامت گذاشت.
او هر شب چندینبار به من تلفن میکرد و اگر خط من مشغول بود، مرا مورد بازجویی قرار میداد و متهم میکرد که با مرد دیگری در حال صحبت بودم. چندینبار که به همراه یکی از دوستانم برای خرید از خانه بیرون رفته بودم، هنگامی که به خانه برگشتم دیدم مسعود روی پیغامگیر تلفن پیغام گذاشته است. هرچند در پیغام خود تلاش کرده بود ناراحتیاش را آشکار نكند، اما از لحنش مشخص بود که از دست من عصبانی است و نسبت به اینکه من آنموقع شب کجا هستم مشکوک است. پیغامهای او غالبا اینگونه بودند: کجایی جمیله؟ اگر قرار است ما با هم باشیم، من باید بتوانم به تو اعتماد کنم، باید به وفاداری تو اطمینان داشته باشم تا نهال عشق ما بزرگتر شود.
همچنین او چیزهای عجیبی در مورد همکارانمان ميگفت؛ میگفت آنها میخواهند طرحهای اقتصادیاش را بدزدند و از آن بهرهبرداری کنند. حتی یکبار بهطور ضمنی اظهار داشت که فکر میکند من با یکی از مردان همکارمان وارد رابطه شدهام. خیلی زود متوجه شدم فقط من نیستم که از رفتار او تعجب میکنم. یک روز ماهرخ، سرپرست قسمتی که در آن کار میکردم به من گفت زیاد به مسعود نزدیک نشو و ادامه داد که همکارانش از دست بدگمانیهای او به ستوه آمدهاند، تا جایی که صراحتا تقاضای انتقال او به بخش دیگری را کرده بودند. همکاران خود را بهطور مبهم و غیرمستقیم تهدید کرده بود و گفته بود اگر کسی بخواهد طرحهای او را بدزدد، بیش از آنچه گمان میکند برایش گران تمام خواهد شد.
حال مسعود به فردی همیشه عصبی تبدیل شده بود. من بعید میدانم که او میتوانست به کسی، حتی من، اعتماد کند. یک روز صبح ماهرخ من را به کناری کشید، او خیلی نگران به نظر میرسید و من حدس زدم هرچه هست بايد پای مسعود در میان باشد. او با سرپرست قبلی مسعود تماس گرفته بود و علت انتقال مسعود به این بخش را جویا شده بود. علت همانی بود که ما در اینجا با آن مواجه بودیم: او بهطور مداوم همکارانش را متهم کرده بود که قصد دارند طرحهایش را بدزدند و آینده کاری او را ازبین ببرند. همکاری کارکنان بخش با او غیرممکن شده بود. سرانجام، سرپرست مسعود بهطور جدی به او گفته بود یا به بخش دیگری برود و یا اخراج است.
چنین خبری من را بهشدت به فکر فرو برد و سبب شد کاملا از مسعود فاصله بگیرم. مداوم به من تلفن میکرد و با ماشین اطراف خانهام میچرخید و از من میخواست با او بیرون بروم و در جوابش میگفتم دیگر مایل به ادامه رابطه با او نیستم، طی این مدت از ترس آزار او، در تمام مدتی که در خانه بودم، یکی از دوستانم در كنار من بود. درنهایت در محل کارم بهصورت کتبی از او به سرپرست بخش شکایت و درخواست کردم از او بخواهند در محل کار، وارد دفتر کار من نشود. به دنبال این شکایت، مسعود اخراج شد. باید بگویم که هیچکس از رفتن او ناراحت نبود. درواقع احساس میشد پس از مدتها همه ما نفس راحتی کشیدیم. از آن به بعد خبری از او نداشتم. آرزو میکنم از این پس نیز نداشته باشم. در پایان باید بگویم با همه زنهایی که با مردهای شکاک زندگی میکنند احساس همدردي ميكنم.
حال بفرمایید شخصیت پارانوئید دارای چه علائمی است؟
همه ما اذغان داریم که در این زمانه محتاط بودن و حالت دفاعی داشتن، تا حدی معقولانه محسوب میشود چراکه آدمهای سادهلوح و خوشبین همواره در معرض آزار و سوءاستفاده قرار دارند. همه انسانها برای آنکه زندگی خوبی داشته باشند، لازم است بتوانند درمواقع ضروری از خود در مقابل خطرهای زندگی، ازجمله روابط آزاردهنده دفاع کنند. هنگامی که فرد محبوب ما مدام به ما شک دارد و به ما اعتماد نمیکند، در این صورت با فردی دارای اختلال شخصیت پارانوئید وارد ارتباط شدهایم. این اختلال شخصیت بسیار فراسوتر از احتیاطهای لازم در روابط بینفردی عمل میکند.
یک فرد پارانوئید تماممدت در هراس و عدم اعتماد به دیگران بهسر میبرد. او عقیده دارد که نمیتوان به دیگران واقعا اعتماد کرد و همه افراد موذی و مغرض هستند و نسبت به او سوءنیت دارند. بنابراین شعار یک فرد پارانوئید به احتمال زیاد چنین است: به کسی اعتماد نداشته باش. از آنجایی که اعتماد فرد پارانوئید به دیگران در نقطهای از رشد او زایل شده است، در هر حال بیوقفه در فکر این است که چگونه از خود در قبال حملات بیامان و بیپایان افرادی که پیرامون او را فرا گرفتهاند، دفاع کند. اینگونه افراد اعتقاد دارند حتی اگر هیچ دلیل واضحی نیز وجود نداشته باشد، بازهم دیگران قصد آزار و اذیت آنها را دارند و جهان جای خطرناکی است.
از نگاه یک فرد پارانوئید همه افراد، ازجمله شما، در معرض اتهام به داشتن سوءنیت قرار دارند. او فقط در یک جزیره غیرمسکونی احساس امنیت میکند. برای یک فرد پارانوئید شوخیهای سالم و عادی دیگران با او، حتی هنگامی که از سوی دیگران مورد تحسین و تمجید واقع میشود، بهمثابه تمسخر و تحقیر و تهدید تلقی میشود. آنها از نظر اطرافیان خود، افرادی خشک، رسمی، بیاحساس و فاقد حس شوخطبعی هستند. به احتمال زیاد هرگونه انتقاد غیرمغرضانهای نسبت به آنها، حس دشمنی بزرگی را در آنها بر میانگیزد. آنها غالبا به احساس تحقیر یا توهین بهشدت واکنش نشان میدهند. فقدان اعتماد آنها به دیگران سبب میشود در مقابل هرگونه تاثیرپذیری از سوی دیگران، از خود مقاومت نشان دهند. هیچکس حتی همسر آنها نیز برای آنها بهقدر کافی قابل اعتماد نیست.
افراد پارانوئید بهعنوان افراد کینهای شهرت دارند. آنها گناه کسی را نمیبخشند، حتی اگر در مورد او اشتباه کرده باشند. به نظر میرسد فرد پارانوئید آزردگی خود از دیگری را به مرور شدت بیشتری میبخشد، چنانکه شما میان اتفاقی که مدتها قبل افتاده و خشمی که او اکنون به دل گرفته است، هیچ ارتباط منطقی نمیبینيد. آنچه همسر یا فرد محبوب یک فرد پارانوئید را آزار میدهد، این است که فرد پارانوئید همواره خود را محق و غیرقابلسرزنش میداند و بهجای آنکه نقش خود را در مشکلات بهوجود آمده به رسمیت بشناسند، دیگران را عامل مشکلات خود تلقی کرده و به سرزنش آنها میپردازد.
افراد پارانوئید غالبا افرادی عصبی، غیرقابلانعطاف، پرخاشگر، متهمکننده، سرزنشگر و نامناسب برای همکاری هستند. به طور خلاصه:
▪ شخصیت پارانوئید گمان میکند شما به او صدمه میزنید، از او سوءاستفاده میکنید یا او را تا حدی فریب میدهید.
▪ به نظر میرسد دائم به این فکر میکند که آیا شما به او وفادار هستید؟
▪ او در اینکه به شما اعتماد کند تردید دارد و از این میترسد که مبادا شما از اطلاعاتی که درباره او دارید، علیه او استفاده کنید.
▪ او حرفهای شما را حتی اگر در تحسین و تمجیدش باشد نیز بهگونهای منفی، تهدیدکننده و تحقیرکننده تعبیر و تفسیر میکند.
▪ هنگامی که احساس میکند از سوی فردی مورد تحقیر، توهین یا بیاعتنایی واقع شده است (که غالبا چنین احساسی دارد) به احتمال زیاد کینه فرد را برای همیشه به دل میگیرد.
▪ او به آسانی احساس میکند مورد حمله واقع شده و به سرعت با خشم و پرخاشگری به مقابله برمیخیزد.
▪ همچنین به نظرمیرسد او همواره نسبت به وفاداری شما مشکوک است و همواره احتمال میدهد شما به او خیانت میکنید و در این رابطه از شما بازجویی میکند.
از نقطهنظر فرایندهای فکری، افراد پارانوئید دارای چه افکاری هستند؟
این افراد دارای افکاری دوقطبی هستند. آنها دنیا را سفید یا سیاه میبینند. بنابراین، افراد پیرامون آنها یا در خدمت آنها هستند یا علیه آنها موضع گرفتهاند. این موضوع در مورد شما که فرد مورد علاقه او هستید نیز صدق میکند. بنابراین شما همواره باید احساس وفاداری خود را به او اعلام دارید یا آنکه مدام متهم به خیانت شوید. افزون براین، او شواهد عینی علیه باورهای پارانوئیدی خود را نادیده گرفته و یا تخریب میکند تا بدینوسیله همچنان برای خودش ثابت کند که دنیا و افراد ساکن در آن، دشمن و غیرقابلاعتماد هستند. بهطور مثال، هنگامی که او محبوب خود را به خیانت متهم میكند، ابتدا شواهد مبتنی بر وفاداری فرد محبوبش را نادیده گرفته و به شواهد جزئی و قابلچشمپوشی استناد میکند (بهطور مثال: چرا امشب پانزده دقیقه دیرتر از خرید برگشتی؟)
متاسفانه به دلیل تمایل او به استناد به شواهدی که تنها از فرضیات بدبینانهاش پشتیبانی میکنند، گفتوگوی منطقی و متقاعد كردن او به اینکه اشتباه فکر میکند، تقریبا غیرممکن است. به مرور زمان فرد پارانوئید غیرقابلتحمل شده و از سوی دیگران طرد میشود و همین سبب میشود بیشتر نسبت به دشمنی دیگران به خودش اطمینان یابد و بدینترتیب او وارد یک حلقه معیوب میشود.
یعنی اینکه فرد پارانوئید با دیگران بهعنوان دشمن درگیر میشود و دیگران نیز واکنش منفی به او نشان میدهند و در بازخورد، فرد پارانوئید از واکنش منفی دیگران بهعنوان شواهدی برای تايید افکار بدبینانهاش استفاده میکند. برای دیگران بسیار سخت است که بتوانند فردی ستیزهجو که همواره در حال تهدید و پروندهسازی آنها است را دوست داشته باشند. درحقیقت ایجاد رابطه عاطفی با فرد پارانوئید تقریبا غیرممکن است، زیرا چنین فردی از صمیميت و عاطفه لازم برای ایجاد و حفظ چنین رابطهای برخوردار نیست.
چه توصیهای دارید برای کسی که با یک فرد دارای این اختلال زندگی میکند؟
هشدار جدی برای این دسته از افراد این است که در اختلال شخصیت پارانوئید بیش از دیگر انواع اختلال شخصیت احتمال دست زدن به اعمال پرخاشگرانه و خشونتآمیز وجود دارد. برخی موارد، ما در رسانههای جمعی با خبر جنایتی تکاندهنده روبهرو شده و سپس شگفتزده میشویم اگر بدانیم فرد مزبور یک فرد پارانوئید بوده است. به یاد داشته باشید هرچه افکار پارانوئیدی جدیتر میشوند، امکان آنکه فرد دارای این افکار دست به عمل بزند خشونتآميز بزند بیشتر از آن میشود که بتواند پیش از وقوع حادثه، آن را علاج کند. بهطور مثال، اگر یک کارمند پارانوئید بر این باور باشد که رئیسش قصد اخراج او را دارد، یا فرد محبوبش قصد ترک او را دارد، ممکن است به خودش بگوید: من چرا اول به آنها آسیب نرسانم؟ و سپس وارد عمل شود.
اختلال شخصیت پارانوئید چگونه شکل میگیرد؟
فرد پارانوئید غالبا در کودکی به صورت فردی تنها، حساس و با رفتار و روحیهای عجیب و غریب دیده میشود. او در کودکی از روابط محدودی برخوردار بوده و احتمالا توسط دیگر بچهها مورد تمسخر و طرد واقع میشده است. علاوه بر این، حداقل یکی از والدین فرد پارانوئید فردی بیعاطفه، سختگیر و تحقیرکننده بوده است. درنتیجه، در همان کودکی این پیام به او القا میشود که مرتکب خطا شدهاند و سزاوار مجازاتند. بنابراین افراد پارانوئید در بزرگسالی نیز منتظر حمله و سوءاستفاده از سوی افراد پیرامون خود هستند و همزمان این پیام را به محیط خود ارسال ميكنند که آنها افرادی «متفاوت از دیگران»، «عالی» و «تنها» هستند.
احتمالا والدین فرد پارانوئید، افرادی کمالگرا بوده و احتمالا تحمل هیچگونه اشتباهی را نداشتهاند. به همین جهت با مشاهده کمترین خطا از سوی فرد پارانوئید او را به شدت تنبیه میکردهاند. برای آنکه به فهم تناقض آشکار میان «عالی» بودن فرد پارانوئید و احتمال اینکه از سوی دیگران مورد تمسخر واقع شود نایل آییم، باید بدانیم که فرد پارانوئید گمان میکند چون فردی «عالی» است، دیگران چشم دیدن او را ندارند و در نتیجه او را مسخره میکنند.
این اختلال بیشتر در مردان دیده میشود یا در زنان؟
این نوع اختلال شخصیت بیشتر در مردان دیده میشود.
نویسنده : فریبا شکیبا