موردکاوی بیشفعالی در بزرگسالان
کلاف سردرگم
ما در زمانهای زندگی می کنیم که افراد زیادی قربانی مشکلات روانی شایعی از قبیل افسردگی، اضطراب، بیشفعالی و... هستند. اکثر ما بارها اسم و نشانگان بسیاری از مشکلات رفتاری و اختلالات شایع را شنیدهایم. تعجبی هم ندارد که با شنیدن دوباره این موضوعات، به دلیل آشنانبودن کامل با علائم اختلال یا مربوطنبودن دسته سنی آن به سن خود یا عزیزانمان، توجهی به آنها نکنیم؛ ولی گاهی همین امر باعث میشود مدتها با اینگونه مشکلات زندگی کنیم و درک درستی از ماهیت مشکلمان نداشته باشیم. از طرفی هم ممکن است از طریق شنیدن داستان زندگی افرادی که مبتلا به یکی از این اختلالات هستند، با نشانگان آن آشنا شویم. برای نمونه، شاید کم وبیش با نشانگان اختلال بیشفعالی آشنایی داشته باشیم، ولی از احتمال وجود اختلال بیشفعالی در بزرگسالان و اینکه این اختلال تا چه حد میتواند زندگی فرد را مختل کند، بیخبر باشیم. بررسیها نشان داده است که حدودا پنج درصد بزرگسلان دچار بیشفعالی هستند و برخلاف شناسایی آسان آن در کودکی، این اختلال در بزرگسالی بهسختی شناسایی شده و باعث میشود برای درمان آن اقدامی نکنند.
نمیتوانم حواسم را جمع کنم!
سیامک .م.ح / 39 ساله / کرج
باز هم انگار به دردسر افتادهام. این فیش ممکن است کجا باشد؟ اصلا نمیدانم آن را کجا گذاشتهام. خدای من! باز هم حواسم جمع نبود. این دفعه دیگر اخراج میشوم. این نگاه زیرچشمی و نیشخندهای همکارم واقعا عصبانیام میکند. از خودم بدم میآید. در طول روز، بارها به خودم میگویم:«چرا حواست رو جمع نمیکنی؟ چرا اینقدر گیجبازی در میآری؟» یا «کم حرف بزن دیگه!» آخر من گاهی زیاد حرف میزنم و وقتی به من میگویند که زیاد حرف میزنی، تازه بهخودم میآیم و ناراحت میشوم. این اواخر خیلی این موضوع ذهنم را درگیر کرده است که چرا شخصیت من اینقدر ناهنجار است؟
تا به حال، مشکلات زیادی داشتهام که مهمترینشان شغل بوده است. بارها شغل و رشته تحصیلیام را تغییر دادهام؛ چون یا خودم بیعلاقه میشوم و شغلم را عوض میکنم یا مثل بدشانسی امروز، حواسپرتی زیاد باعث اخراجم میشود. ضررهای مالی زیادی را هم بهخاطر این حواسپرتی و نداشتن تمرکز متحمل شدهام. خیلی راحت حواس من پرت شده و رشته افکارم پاره میشود. گاهی فکر میکنم هیچکس اندازه من تصادف نکرده است! اصلا متوجه نمیشوم چه زمانی چراغ قرمز را رد کردهام یا یک لحظه حواسم پرت میشود و تصادف میکنم. به خاطر همینها هم هست که همیشه برچسب بیعرضهبودن میخورم.
من سه بار دانشگاه قبول شدم و دو بار رشته تحصیلیام را عوض کردم. در حال حاضر هم فقط یک فوق دیپلم الکترونیک دارم که به کارم هم نمیآید. سه بار شغل آزاد راه انداختم. اوایل هر کار یا کلاسی با شوق شروع میکنم، اما یکدفعه سرد میشوم و ادامه نمیدهم. همینها باعث شده که دو سال پیش، همسرم بعد از تحمل بیکاریها و دردسرهایم، بالاخره از من ناامید شد و تصمیم به جدایی گرفت. او و پدرش، مثل تمامی اطرافیانم، همیشه مرا بهخاطر کارهایم سرزنش میکردند. زمانهایی هم میشد که از کوره درمیرفتم و پرخاشگریهای کوتاه و زیادی داشتم که هنوز هم دارم؛ اما فکر میکنم دست خودم نیست، چون بهصورت انفجاری در یک لحظه عصبی میشوم و این هم در خرابشدن زندگیام بیتاثیر نبوده است.
من یک دختر پنج ساله دارم که با مادرش زندگی میکند و دلتنگیهای من هم برای دخترم تمامی ندارد. حالا تمام هدفم را گذاشتهام تا کار ثابت و پسانداز خوبی داشته باشم تا شاید بتوانم دوباره زندگیام را درست کنم. بعد این شکستها، من مدتها افسرده بودم؛ بههمیندلیل مصرف مواد مخدر را شروع کردم، ولی بهخاطر مادرم ترک کردم و حالا روزی یک پاکت سیگار میکشم. وقتی افسرده بودم، یکی از دوستانم که دانشجوی روانشناسی بود، به من گفت که دوقطبی هستم؛ اما خودم فکر نمیکنم به این شدت بیمار باشم. من بارها متوجه شدم که از نظر رفتاری و حالات روحی در شرایط مختلف، با بقیه تفاوت دارم.
من کم میخوابم، زیاد حرف میزنم و به من میگویند که شلختهام و نظم ندارم! من دقت کردهام که در جاهاییکه همه ریلکس ایستادهاند یا راحت میتوانند صبر کنند، من نمیتوانم و زود بیقرار میشوم. همین هفته پیش بود که در ترافیک با بقیه درگیر شدم. اگر بخواهم توصیفش کنم، معمولا ساعتها ایستادن در صف بقیه مردم را بیطاقت میکند، اما چند دقیقه هم در صف ماندن، مرا عصبی میکند! حتی برای من سخت است که در مغازهای صبر کنم تا فروشنده مشتریهای دیگر را راه بیندازد. من گاهی تحمل ندارم جمله کسی تمام شود و ناگهان میان کلامش میپرم؛ بدون اینکه ارادی باشد. اغلب بدون فکر و ناگهانی دست به کاری میزنم و زود هم پشیمان میشوم.
من کودکی شادی داشتم؛ یا بهتر است بگویم که بیشتر از شادی، شیطنت و جنبوجوش زیادی داشتم. پدر و مادر من بارها مرا کتک میزدند. شیطنتهای من و درسنخواندنم و بهقول پدرم، گیجبازیهای من باعث شده بود پدر و مادرم هم مرتب با هم دعوا کنند و تقصیر این کوتاهیها را به گردن هم بیندازند. از بچگی هیجان زیادی داشتم و نمیتوانستم یکجا بند شوم. معلمها هم همیشه در مدرسه از من شکایت داشتند. اما در دانشگاه همه چیز خوب بود؛ فقط من سر امتحانات تمرکز نداشتم و نمیتوانستم درس بخوانم. من هیچوقت قابلپیشبینی نبودهام و هنوز هم نیستم. من غالبا احساس میکنم کسی مرا درک نمیکند. زندگی من کلاف سردرگمی است که مشخص نیست مشکل آن واقعا کجاست!
تحلیل روانشناسی
مشکلات متعددی در زندگی سیامک وجود دارد: حواسپرتی و نداشتن تمرکز، بیقراری، تصادفهای زیاد رانندگی، مشکلات زناشویی و جدایی، از این شاخه به آن شاخه پریدن در رشته تحصیلی و شغل، پرخاشگری، تصمیمگرفتن هیجانی، زیاد صحبتکردن و تجربه سوءمصرف مواد مخدر و افسردگی که همه جزو نشانگان اختلال بیشفعالی(ADHD) در بزرگسالان هستند.
عمدتا بزرگسالان مبتلا به اختلال بیشفعالی همراه با نقص توجه دارای مشکلاتی مثل نوسانات خلقی، عملکرد ضعیف، روابط ناپایدار، مشکلات زناشویی، اعتمادبهنفس پایین، بیقراری و حواسپرتیهای زیاد و نداشتن تمرکز هستند و در موارد شدیدتر، اختلالاتی از قبیل افسردگی، اختلال شخصیت، اضطراب، سوءمصرف مواد مخدر و مشکلات زناشویی را تجربه میکنند. علائم بیشفعالی معمولا از دوران کودکی شروع میشود که 65% این افراد بعد از نوجوانی و در سنین بزرگسالی هم این اختلال را با خود همراه دارند؛ با این تفاوت که پرتحرکیهایشان کمتر شده و علائم نقص توجه و تکانشگری و بیقراری در آنها غالبتر میشود. آنها در مهار رفتارها و هیجانات خود هم مشکل دارند.
همچنین عملکرد شغلی افراد بزرگسال و بیشفعال، بهدلیل بینظمی و عدم تمرکز، بیدقتیهای فراوان، کمبود توجه در سازماندهی کارها و مدیریت زمان هم به مشکل بر میخورد. ممکن است این افراد چیزهایی را فراموش کنند، اشیاء را سر جای خودشان نگذارند، لوازمشان را گم کنند یا مسئولیتهای کاری برایشان کسلکننده شود؛ همچنین بهخاطر مشکلات در توجه و تمرکز و از این شاخه به آن شاخه پریدن، عملکرد تحصیلی خوبی هم ندارند. این اختلال اغلب در بزرگسالان به آسانی قابلشناسایی نیست؛ زیرا ممکن است فرد با وجود این اختلال، قادر باشد که شغل و روابط خود را حفظ کند. البته افرادی مانند سیامک و دارای شخصیت بیشفعال در بزرگسالی، شکستهایی را در ازدواج و زندگیشان متحمل میشوند.
سیامک اشارهای داشت به تشخیص دوستش که دانشجوی روانشناسی است که به او گفته ممکن است مشکلش افسردگی دوقطبی باشد! میتوانیم بگوییم که دوست سیامک بهخاطر نداشتن تخصص، تشخیص اشتباهی داشته است، اما شایعترین اختلالی که به علت اشتراک در ملاکهایی مانند حواسپرتی و پرحرفی میتواند با دوقطبی همراه یا اشتباه گرفته شود، بیشفعالی است.
همانطورکه سیامک مشکلات کودکیاش را بیان کرد، بهترین روش برای تشخیص این اختلال در بزرگسالی، رجوع به گذشته و بررسی علائم فرد در سنین قبل از 12 سالگی است؛ جایی که متوجه میشویم علت شیطنت سیامک در کودکی و حتی علت مشاجرات و مشکلات پدر و مادرش نیز بیشفعالی او بوده است؛ زیرا اغلب والدین دارای کودک بیشفعال، بهخاطر تحمل فشار مشکلات کودکشان، در روابط خودشان با هم دچار تنش میشوند. عمدتا این اختلال از والدین به ارث میرسد و زیستی و ژنتیکی است؛ یعنی سبک و محیط تربیتی و رفتار والدین باعث شکلگیری این اختلال نمیشود.
افراد مبتلا به این اختلال تفاوتهای مغزی هم با افراد سالم دارند و مغزشان دچار مشکل اتصال بین قشر فرونتال و مغز است و همچنین در انتقالدهندههای عصبی آنها مشکل وجود دارد. سیامک از بیقراری و بیصبریهایش صحبت کرده و آن را با مثال در صف ایستادن توصیف کرد؛ همچنین به تصمیمات و رفتارهای آنی و بدون فکرش اشاره کرد که همگی نمونههایی از رفتارهای تکانشی هستند.
بهترین درمانی که با اثربخشی بیشتر برای اختلال بیشفعالی و نقص توجه در بزرگسالی وجود دارد، روش درمانهای تلفیقی است که شامل لورتانوروفیدبک (آخرین و پیشرفتهترین نسل درمان نوروفیدبک)، رواندرمانی یا مشاوره، کاردرمانی تکنولوژیک، دارودرمانی ، بازتوانی شناختی(CRT) است.
رواندرمانی یا مشاوره روانشناختی و آموزش در زمینههای مهارتی، یادگیری راههایی برای بهبود روابط با خانواده، همکاران و دوستان، راهبردهای مفید برای کنترل خلقوخو و رفتار فرد وکاهش رفتار تکانشی، بهبود مدیریت زمان و مهارتهای سازمانی، توانایی در مهارتهای حل مسئله، مقابله با شکستهای علمی، کاری یا اجتماعی گذشته و بهبود اعتمادبهنفس از جمله کمکهای رواندرمانی به این افراد است.