بزرگسالان کوچک
تاثیر رسانه بر شکل گیری هویت کودکان
شکی نیست که جامعه و رسانهها در نحوهی بازنمایی و تعریف کودکی مداخله میکنند. اگرچه تجربهی کودکی بهشکلی طبیعی، جهانی و زیستی در انسانها رخ میدهد، اما معنا و مفهوم آن در هر دوره از تاریخی و در هر فرهنگ متفاوت است. ازاینرو، مفهوم کودکی، برخلاف آنچه به نظر میرسد، پیوسته ثابت نبوده است. همانطور که «فیلیپ آریز»، اندیشمند فرانسوی، مطرح کرده، دوران کودکی بهمنزلهی دورهای خاص از زندگی، ساختاری اجتماعی دارد که در هر دوره از تاریخی به شیوهای متفاوت بازتعریف میشود. در دهههای اخیر، با ظهور و گسترش بیسابقهی رسانههای جدید، از تلویزیون گرفته تا شبکههای اجتماعی، بازنمایی و تعریف کودکی نیز بهشدت دگرگون شده است. رسانهها بهعنوان ابزارهای فرهنگی و اجتماعی، نهفقط روایتگر تصاویر خاصی از کودکی هستند، بلکه با انتقال ارزشها، انتظارات و استانداردهای اجتماعی بر طرز تلقی و نگرش ما به کودکی و حتی بر ساختار روانی و هویتی کودکان تاثیر میگذارند.
در گذشته، کودکان اغلب بهعنوان «بزرگسالان کوچک» در نظر گرفته میشدند و مفهوم جداگانهای برای تعریف هویت آنها وجود نداشت. اما با رشد فرهنگ شهری و صنعتی در قرن هفدهم و سپس در قرن بیستم، مفهوم کودکی بهعنوان دورهای خاص از زندگی به رسمیت شناخته شد. رسانهها، بهویژه از نیمهی دوم قرن بیستم به بعد، نقشی بنیادین در بازنمایی و شکلگیری این تصاویر داشتهاند و اکنون با ظهور شبکههای اجتماعی و فضای دیجیتال، کودکی بهشکلی جدید بازنمایی و حتی بازسازی شده است. به بیان دیگر، با رشد سریع صنعت سینما، تلویزیون و نشریات در قرن بیستم، مفهوم کودکی بار دیگر دستخوش تغییر شد. رسانهها از کودکان، نهفقط بهعنوان مخاطبان، بلکه بهعنوان سوژههای خود در داستانها، تبلیغات و برنامههای تفریحی بهره گرفتند. همچنین، برنامههای تلویزیونی، فیلمهای خانوادگی و انیمیشنها بهشکل خاصی به بازنمایی کودکان پرداختند و ارزشها و الگوهای اجتماعی را به آنان منتقل کردند.
برنامههای تلویزیونی، فیلمها و انیمیشنها برای نخستین بار تصاویری از کودکان را به جامعه عرضه کردند که با مفاهیمی همچون معصومیت، شادی و بیگناهی پیوند خورده بود. برای مثال، شخصیتهای کارتونی مانند «میکیماوس»، «سفیدبرفی» و «پینوکیو»، الگوهایی از خوبی و پاکی را عرضه کردند که در ذهن کودکان حک شد. بااینحال، این تصاویر گاهی انتظارات غیرواقعی از کودکان و دوران کودکی را در جامعه بهوجود آورده است؛ بهگونهای که خانوادهها و والدین تحتتاثیر تصاویر رسانهها، برای نزدیککردن فرزندان خود به این ایدهآلها تلاش کردهاند.
شبکههای اجتماعی و ظهور کودکبلاگرها
رسانهها امروزه نقش پررنگی در شکلدهی هویت و خودپندارهی کودکان ایفا میکنند. کودکان، بهویژه در مراحل اولیهی زندگی، درحال کشف و خلق هویت شخصی و اجتماعی خود هستند. آنها از طریق تعامل با محیط اطراف، والدین، دوستان و رسانهها، تصورات خود از «خود» و «جهان» را شکل میدهند. در این زمینه، رسانه بهمثابهی معلمی نامرئی در قالب محتوای تصویری، صوتی و متنی، الگوهایی از هویت، نقشها و ارزشها را به کودکان معرفی میکند. محتوای رسانهای بهشکلی گسترده دربرگیرندهی الگوهای رفتاری، تصورات و ایدههایی است که میتواند بر ساختار ذهنی کودکان تاثیر بگذارد.
برای مثال، داستانها، شخصیتهای کارتونی، قهرمانان فیلمها و تبلیغات تلویزیونی، الگوهایی از رفتار، جنسیت، نقشهای اجتماعی و آرزوها را به کودکان عرضه میکنند. این الگوها، اگرچه گاهی میتوانند الهامبخش باشند، اما اغلب کلیشههایی را ارائه میدهند که کودکان بهطور ناخودآگاه آنها را میپذیرند و از آنها در تعریف و شناسایی هویت خود استفاده میکنند.
بنابراین، با ورود اینترنت و سپس ظهور شبکههای اجتماعی، مفهوم کودکی بیش از گذشته دگرگون شد. درحالحاضر، والدین میتوانند زندگی روزمرهی فرزندان خود را در فضای دیجیتال به اشتراک بگذارند و کودکان نیز از سنین کم به مصرفکنندگان محتوا و حتی تولیدکنندگان آن تبدیل شدهاند. این وضعیت بهطور ناخواسته باعث شکلگیری «کودکی دیجیتال» شده است، که مرزهای بین «خصوصی» و «عمومی» را محو کرده و کودک را بهعنوان یک سوژهی دیجیتالی شده در معرض دید عموم قرار داده است.
ازاینرو، باید خاطرنشان کرد که ابزارهای نوین ارتباطی، کودکی را به شیوهای جدید بازنمایی و حتی بازتعریف میکنند. در این دوران، کودکان از سنین کم با دنیای دیجیتال آشنا میشوند و بهسرعت نقش مصرفکننده و حتی تولیدکنندهی محتوا را ایفا میکنند. به بیانی روشنتر، کودکان خود به سوژههایی تبدیل شدهاند که زندگی روزمرهشان در رسانههای اجتماعی به نمایش گذاشته میشود. نمونهای از این پدیده را میتوان در مفهوم کودکبلاگر مشاهده کرد. در این وضعیت، کودکان نهفقط بهعنوان مصرفکننده، بلکه بهمنزلهی محصولی فرهنگی در حوزهی عمومی معرفی میشوند. تصاویر و ویدیوهای آنها درحال بازی، انجام فعالیتهای روزانه و حتی معرفی محصولات تجاری، در شبکههای اجتماعی به نمایش درمیآید. این شکل از بازنمایی ممکن است بهتدریج به «کالاییسازی کودکی» بینجامد و دوران کودکی را از حالت طبیعی و بیواسطهی خود خارج کند.
پدیدهی کالاییسازی، زمانی رخ میدهد که ویژگیهای انسانی، هویت و تجارب به محصولاتی قابل خریدوفروش تبدیل میشوند. رسانهها، بهویژه شبکههای اجتماعی، کودکی را همچون یک «کالا» در معرض نمایش میگذارند تا بدینترتیب بتوانند توجه مخاطبان را جلب کنند و در ادامه، از آن بهعنوان ابزاری برای تبلیغات تجاری و درآمدزایی بهره بگیرند. این فرایند، کودکان را بهجای فردی با هویت و احساسات انسانی، به شخصیتی نمایشی تبدیل میکند که در خدمت اهداف اقتصادی دیگران است. در واقع، آنچه ما شاهد آن هستیم، نوعی استفادهی ابزاری از کودکان در حوزهی عمومی است که همواره با پیامدهای اجتماعی و روانی همراه است.
کودکان از سنین کم با تبلیغات و محتوای مصرفمحور مواجه میشوند که تمایل آنها به خرید و استفاده از محصولات خاص را برمیانگیزد. رسانهها با معرفی برندها، شخصیتها و الگوهای مصرفی، به کودکان میآموزند که مصرف کالاها و برندهای خاصی میتواند منزلت اجتماعی، محبوبیت و حتی هویت شخصی آنها را ارتقا دهد. این فرایند بهخصوص در شبکههای اجتماعی و رسانههای دیجیتال شدت میگیرد، چراکه کودکان خود نیز بهعنوان کاربران فعال، محتوا تولید میکنند و به نمایش هویت خود در فضای مجازی میپردازند. این وضعیت به تضعیف هویت مستقل و اصیل کودکان منجر میشود و کودکان بهجای تمرکز بر تجربیات شخصی و منحصربهفرد خود، به الگوها و هنجارهای از پیش تعیینشده وابسته میشوند.
علاوهبراین، بازنماییهای دیجیتال گاه انتظارات و هنجارهایی را برای کودکان و خانوادهها ایجاد میکند که میتواند بهشکل فشار روانی بر آنها تحمیل شود. بسیاری از والدین، بهویژه در جوامع امروزی، تمایل دارند که زندگی فرزندانشان را بهگونهای در رسانهها به نمایش بگذارند و تصویر ایدهآلی از زندگی و شخصیت کودکانشان را ارائه دهند. این روند استرس و فشار مضاعفی را بر کودکان تحمیل میکند و تجربهی کودکی را به چیزی دور از واقعیت تبدیل میکند؛ تجربهای که تحتتاثیر لایکها و کامنتها، بهسادگی با تجربیات ساده و ناب کودکی جایگزین میشود.
فرصتها و تهدیدهای بازنمایی رسانهای کودکان
از منظر نظریههای فرهنگی، مفهوم کودکی یکی از برساختهای اجتماعی است که رسانهها در شکلدهی به آن نقش ویژهای دارند. «پیر بوردیو»، جامعهشناس فرانسوی، در نظریههای خود به این نکته اشاره میکند که رسانهها از طریق نمایش و تلقین سرمایهی فرهنگی به جامعهی نفوذ میکنند.
برای مثال، کودکانی که در معرض این تصاویر قرار دارند، به هنجارها و ارزشهایی که رسانهها القا میکنند، وابسته میشوند و این وابستگی میتواند بر ساختار شخصیتی و هویت آنها تاثیر بگذارد. رسانههای دیجیتال علاوه بر اینکه نوعی بازنمایی از کودکی را به جامعه عرضه میکنند، بر فرایند هویتیابی کودکان نیز اثر میگذارند.
کودکان در سنین اولیه، با محتوای رسانهای متنوع و الگوهای خاصی از موفقیت، زیبایی و رفتارهای اجتماعی مواجه میشوند و این الگوها به کاهش اعتمادبهنفس و افزایش فشارهای روانی بر آنها منجر میشود. کودکانی که بهطور مداوم خود را با الگوهای ایدهآل تبلیغشده در شبکههای اجتماعی مقایسه میکنند، در آینده دچار نارضایتی از ظاهر و عملکرد خود میشوند و ازآنجاییکه درک کاملی از تفاوتهای دنیای واقعی و دنیای مجازی ندارند، احساس میکنند که همواره باید به سطحی از «کمال» دست یابند، که در واقعیت دستنیافتنی نیست. این مسئله در آینده به خلق هویت آسیبپذیر کودکان منجر میشود؛ هویتی که بهجای شکلگیری براساس تجارب حقیقی و ارزشهای درونی، بر مبنای نظرات و لایکهای دیگران شکل میگیرد.
از این موضوع نیز نباید غافل شد که رسانهها علاوه بر هویت اجتماعی و مصرفی، بر رشد عاطفی و روانی کودکان نیز تاثیرگذارند. مواجههی مداوم با محتوای رسانهای، بهویژه محتوای خشونتآمیز یا محتوایی که واقعیتهای تلخ جهان را نمایش میدهد، میتواند بر احساس امنیت و آرامش کودکان تاثیراتی منفی بگذارد. علاوهبراین، رسانهها انتظارات غیرواقعی از زندگی و ظاهر بدنی را در کودکان تقویت میکنند.
این مسئله بهخصوص در شبکههای اجتماعی مانند اینستاگرام قابل مشاهده است؛ در این شبکه، کودکان بهطور مستقیم یا غیرمستقیم با تصاویر و ویدیوهایی مواجه میشوند که زندگی و ظاهری بینقص و اغلب دستکاریشده را به نمایش میگذارند. این نوع محتوا باعث ایجاد احساس نارضایتی و عدم رضایت از خود در کودکان میشود و حتی در برخی موارد، منجر به بروز اختلالات روانی مانند اضطراب و افسردگی میگردد.
رسانهها، در کنار ابعاد چالشبرانگیز، فرصتهایی را نیز برای رشد و یادگیری کودکان به ارمغان میآورند. دسترسی به محتواهای آموزشی و سرگرمی مختلف میتواند خلاقیت و انگیزهی یادگیری را در کودکان تقویت نماید. همچنین، رسانههای اجتماعی جدید این امکان را فراهم میکنند که کودکان از سنین کم با دنیای خارج از محیط خانوادگی و آموزشی خود آشنا شوند و مهارتهای اجتماعی خود را بهبود بخشند. با وجود این، طبق عقیدهی روانشناسان و جامعهشناسان، حضور طولانیمدت و بدون نظارت کودکان در فضای مجازی عوارضی همچون کاهش اعتمادبهنفس، وابستگی به تایید دیگران و حتی کاهش رضایت از زندگی را در پی دارد؛ چراکه محیطهای مجازی، استانداردهایی از زیبایی، موفقیت و خوشبختی را به کودکان القا میکنند که ممکن است با واقعیات زندگی آنها مطابقت نداشته باشد.
یکی از مهمترین جنبههای هویت که از طریق رسانهها خلق و بازنمایی میشود، هویت جنسیتی است. رسانهها، اغلب نقشهای جنسیتی را به شیوهای بسیار واضح و گاه کلیشهای به کودکان القا میکنند. برای مثال، برنامههای کودکان یا تبلیغات تلویزیونی معمولا دختران را با خصوصیاتی همچون مهربانی، زیبایی و روحیهی لطیف و پسران را با ویژگیهای همچون ماجراجویی، رهبری و قدرت به تصویر میکشند. این تصاویر و پیامها بهطور ناخودآگاه بر ساختارهای هویتی کودکان تاثیر میگذارند و آنها را در قالب نقشهای اجتماعی خاصی محصور میکنند. بنابراین، رسانهها بهمنزلهی منبع آموزشی غیررسمی میتوانند تصورات کودکان دربارهی خودشان و جایگاهشان را در جامعه شکل دهند و یا حتی محدود کنند.
برای مثال، اگر کودکی تصور کند که صرفا بهدلیل جنسیت خود باید نقشهای خاصی را ایفا نماید، در آینده ممکن است در تواناییها و انتخابهای خود با محدودیت مواجه شود. ازاینرو، رسانهها نهفقط بهعنوان ابزاری برای سرگرمی و آموزش، بلکه بهعنوان عامل شکلدهندهی هویت و ارزشهای کودکان عمل میکنند. کودکان بهواسطهی رسانهها، با تصاویری از ارزشها و رفتارهای اجتماعی آشنا میشوند که ممکن است به شیوهای مستقیم یا غیرمستقیم در شکلگیری هویت و جهانبینی آنها تأثیر بگذارند. این تصاویر گاه ارزشهای خاصی را تبلیغ میکنند که ممکن است با ارزشهای واقعی خانواده و جامعه در تضاد باشد.
پیامدهای بازنمایی و شکلدهی رسانهای هویت کودکان نهفقط بر خودِ کودکان، که بر خانوادهها و روابط بیننسلی نیز قابل توجه است. درحالحاضر، خانوادهها با چالشهایی جدید درزمینهی کنترل و مدیریت رسانههای دیجیتال برای کودکان خود مواجهاند. در گذشته، خانواده نقشی انحصاری را در انتقال ارزشها و هنجارها به کودکان بر عهده داشت، اما امروزه، با گسترش رسانهها، این نقش بهنوعی بین خانواده و رسانهها تقسیم شده است. به همین دلیل، والدین بهعنوان ناظران و همراهان کودکان باید توانایی ارزیابی و تحلیل محتوای رسانهای را در خود تقویت کنند و به فرزندان خود نحوهی استفادهی آگاهانه از رسانهها را آموزش دهند.
سخن پایانی
رسانهها نقشی فراتر از انتقال اطلاعات و سرگرمی دارند؛ آنها مفاهیم اجتماعی، فرهنگی و حتی روانشناختی را خلق و بازتعریف میکنند. دوران کودکی که در گذشته بهعنوان مرحلهای ساده و ناب از زندگی هر فرد به شمار میرفت، اکنون بهواسطهی حضور رسانهها در معرض تغییرات زیادی قرار دارد. ازاینرو، درک صحیح و آگاهی از نقش رسانهها و پیامدهای آن بر کودکی، میتواند برای خانوادهها، سیاستگذاران و جامعه راهگشا باشد. همچنین، تلاش برای ارتقای سواد رسانهای کودکان، حمایت از آنها و مواجههی مسئولانهی تولیدکنندگان محتوا و والدین، امکان تجربهی کودکی حقیقی و سالم را نوید میدهد.
رسانهها باید بهجای تحتفشار قرار دادن کودکان و کالاییسازی آنها، در این مسیر نقشی آگاهیبخش و حمایتگر ایفا کنند. کوتاه سخن آنکه، جامعه برای مقابله با چالشها و استفاده از ظرفیتهای رسانهها در شکلدهی دوران کودکی، نیازمند ساخت الگوهایی فرهنگی است که بهواسطهی آن، خانوادهها و نهادهای رسمی، ازجمله آموزش و پرورش، بتوانند کودکانی آگاه و منتقد بپرورانند. به بیان بهتر، کودکان باید به مهارتهای سواد رسانهای مجهز باشند تا بتوانند هویت واقعی خود را خلق و بازنمایی کنند.
سمانه کوهستانی، دانشآموختهی دکترای جامعهشناسی فرهنگی