خشونت چیست ؟ قسمت اول
شايد با خود فكر كنيم: «من كه اصلا اهل خشونت نيستم؛ چون نه تابهحال دست روي كسي بلند كردهام، نه به كسي دشنام و ناسزا ميگويم و كلا آرام و صلحجو هستم.» نمونههاي زير را با هم بخوانيم:
- به كسي از بستگان يا آشنايان زنگ ميزنيم. بهجاي هر صحبتي، يك ساعتِ تمام، ما را بازجويي ميكند و میگوید: «ششبار به تو زنگ زدم، چرا جوابم رو ندادي؟» و تقريبا ما را وادار میکند تا اعتراف كنيم در هربار تماس ناموفق، به چه علتي جوابش را ندادهايم.
- كنار كسی، آشنا يا غريبه، نشستهايم و بسيار عادي، ماجرايي بسيار معمولي را كه بهتازگي برايمان پيش آمده است، برايش تعريف ميكنيم. ناگهان او با چشمهاي گشاده، لحني تند، صدايي بلندتر از حالت عادي و نیز با حركاتِ تأكيدي و تندي كه به دست و سر و گردنش ميدهد، شروع ميكند به محكومكردن ما و برشمردن اشتباهاتمان و درنهایت گفتنِ تجربههاي خودش، تا بتواند پندمان بدهد.
- براي انجام كاري، مجبور ميشويم هر چند دقيقه يكبار، حضوري يا تلفني، به كسي، مثلا همسر، خواهر، برادر، همكار، دوست یا ...، مراجعه كنيم و درباره نحوه انجام بقيه مراحل آن كار، از او سوال كنيم. پس از يكبار، دوبار، سهبار و ... از كوره درميرود و فرياد ميزند: «چه خبره؟ همه سوالهات رو جمع كن و يهجا بپرس. حوصلهم سر رفت. یه كار قرار شده خودت انجام بدي. ببين چقدر به من زحمت میدی!»
- وسيله يا لباسي كه متعلق به ماست، ازنظر ديگری، به هر دليلي، اشكال و ايرادي اساسي دارد؛ بنابراين چون خود را دلسوز و يا شايد صاحبنظر ميداند، به خودش اجازه ميدهد كه بدون پرسيدن نظر ما، در آن وسيله يا لباس و يا ... دخل و تصرفي در جهت اصلاح، انجام بدهد؛ مثلا اِپُل سرشانه كت يا مانتویمان را قيچي ميكند، جلدِ روي كتابمان را درميآورد و دور مياندازد، محافظ صفحه رايانه يا تلفن همراهمان را ميكَند یا مواردی از این دست.
موارد بالا برايمان آشنا هستند؟ البته اغراقآميز به نظر ميرسند، اما همه اینها ريشه در تجربههايي واقعي دارند. آيا نمونه چنين رفتارهايي را در خودمان مشاهده نكردهايم؟ همراه هم، پرسشهاي زير را صادقانه مرور ميكنيم، شايد ردپايي از خشونت را در خود بيابيم:
- آيا تجربهاي را به ياد ميآورم كه در ميانه جدال و بحث و منازعه، به كسي آسيب يا آزار جسماني وارد كرده باشم؟
- آيا تابهحال شده در اوج خشم، اشيای دوروبرم را شكسته يا خراب كنم؟
- آيا ميتوانم به ياد بياورم كه تابهحال چندبار وارد دعوا و مشاجره شدهام؟
- اگر كسي بهطور اتفاقي، درحال ردشدن از كنارم در پيادهرو، ناخواسته به من تنه بزند، چه واكنشي نشان ميدهم؟ (حتي يك چشمغرهرفتن درعين سكوت يا به صداي بلند، يك «اي بابا» گفتن، طوري كه او بشنود، هم واكنش به حساب ميآيند).
- درحال تماشاي برنامه تلويزيوني موردعلاقهام هستم. فرزندم/ همسرم/ خواهرم/ برادرم ... به سراغم ميآيد و درباره موضوعي، چند سوال از من ميكند. چقدر با حوصله و آرامش جوابش را ميدهم؟
- آيا وقتي از ديگران ناراحت ميشوم، بهراحتي بر سرشان فرياد ميكشم؟ آيا در آن شرايط، به احساسات ديگران و به آرامش فكر و اعصابشان توجه دارم؟
- آيا در هر موقعيتي تلاش ميكنم منصف باشم و خود را بهجاي ديگران هم بگذارم و موقعيت را از ديد آنها هم بنگرم؟
- آيا در شرايط تنش، تلاش ميكنم ذهنم را آرام و از پيشداوريها دور نگه دارم؟
- تا چه اندازه بر اين باور هستم كه «تَشَر»ِ جسماني، مثل هلدادن، مشت، سيلي، ...، اثرش از صد انتقاد كلامي بيشتر است و شخص مقابل را بر سرِ جاي خودش مينشانَد؟
- آيا بازيهاي رايانهاي، فيلمهاي سينمايي، داستانهاي كوتاه و بلند و ... را كه مملو از خشونت باشند، دوست دارم؟ اخبارِ حوادث، جنگ و خشونت را چطور؟
- آيا وقتي عصباني هستم، به ديگران اخم ميكنم يا چشمغره ميروم؟
- در موقعيتهايي كه برايم پيش ميآيد، تا چه اندازه تلاش ميكنم موضوع را با عقل و منطق، حلوفصل كنم و تا چه اندازه بر پايه هيجانات تندِ زودگذر، بي هيچ تفكر و تعقلي؟
- آيا وقتي از كسي ناراحت ميشوم، شروع ميكنم به تهديدكردن و خطونشانكشيدن؟
- آيا وقتي ميخواهم نارضايتيام را ابراز كنم، ناسزا بر زبان ميآورم و ديگران را به نامهاي ناشايست ميخوانم؟
- آيا تابهحال به اين مطلب توجه كردهام كه حالت نگاهم، حركات دست و سر و گردنم، عضلات صورتم و بهطوركلي آنچه از آن با عنوان «زبان بدن» ياد ميشود، چه پيامي به ديگران منتقل ميكند؟
- آيا تابهحال شده است موقع حرفزدنِ معمولي با ديگران، كسي يا كساني به من گفته باشند: «یهکم آرومتر، دعوا كه نداريم!»
- آيا تابهحال كسي را مسخره كردهام؟ چه نكتهاي از ظاهر، رفتار، گفتار، كردار، شخصيت، خانواده، فرهنگ، قوميت، مليت و ... در آنها دیدم كه به نظرم مسخره ميآمد و به خودم اجازه دادهام آن را به تمسخر بگيرم؟
- آيا تابهحال پيش آمده است وقتي كسي دارد درباره هدفي كه ميخواهد دنبال كند، برنامهاي كه پيشِ رو دارد، يا هر موضوع ديگري، با كلي هيجان و شور و اشتياق حرف ميزند، من ناگهان با جوابي كه ميدهم يا اظهارنظري كه ميكنم يا حتي با رفتار و نگاهِ سرد و بيتفاوتم، بهاصطلاح، «توي ذوقش بزنم؟»
- آيا تابهحال با كسي شوخياي كردهام كه موجب دلخوري و كدورت شده باشد؟ آيا در شوخيكردن، حد و حرمتها را رعایت کرده و به معيارهاي شخص مقابل، توجه ميكنم؟
- آيا هنگام صحبتكردن با ديگران، عادت دارم مدام با دستم به آنها ضربه بزنم يا مدام پرسش «ميفهمي؟» را تكرار كنم؟
- آيا هنگام صحبتكردن با ديگران، اصرار دارم روبهرويم بنشينند و جز گوشكردن به حرفهاي من، كار ديگري انجام ندهند؟ و اگر غير از اين شود، نارضايتيام را علنا ابراز ميكنم؟
- آيا هنگام صحبتكردن با ديگران، عادت دارم با فاصله بسيار كمي، روبهرويشان بايستم و هرقدر كه عقب بروند، باز جلو بروم تا اين فاصله را همچنان، كم نگه دارم؟
- آيا پيش آمده است وقتي كسي غمگين يا درحال گريهكردن است، ولو به قصدِ بيرون آوردنش از حالت غم و غصه، با لحني تند و آمرانه به او بگويم: «بسه دیگه. حوصلهم رو سر بردي» يا سخناني از اين دست؟
- آيا تابهحال با كسي با لحني سرزنشبار و توبيخآميز صحبت كردهام، ولو به نيتِ كمك به او در جهتِ اصلاحكردن رَويه يا جبرانِ اشتباهش؟
خشونت، هرگونه رفتار يا گفتاري است كه سبب آزار، آسيب، يا رنجش جسماني يا عاطفي- احساسي ديگران شود.
مسلما نه قرار است و نه امكانپذير كه همه را از خود راضي نگه داريم، اما از سوي ديگر، اخلاق انساني حكم ميكند كه با رفتار، گفتار يا كردارمان سبب رنجش يا آزار ديگران نشويم؛ همانگونه كه دوست نداريم ديگران سبب رنجش يا آزارمان شوند. در بخش دوم مطلب، درباره علل خشونت، انواع آن، پيامدهاي آن و راهكارهاي مبارزه با آن، گفتوگو خواهيم كرد. خوب است ، هر روز دستكم يك مورد از مصاديق خشونت را (با الهامگرفتن از پرسشهاي مطرحشده در اين مقاله) در خود شناسايي كنيم. بهترين مشاورانمان، خانواده و نزديكانمان هستند، ولو كلامشان به مذاقمان خوش نيايد. بیایید گوش و ذهنمان را برای انتقادها باز نگه داريم.