نگو بدم میآید
شیوانا از مقابل مدرسهای میگذشت. چند دانشآموز را دید که غمگین و افسرده روی زمین نشستهاند و به مدرسه نمیروند. جویای حال و احوال آنها شد. یکی از دانشآموزان گفت: ”معلمی جدید برای ما فرستادهاند که سختگیر است و روشی خلاف معلم نرم و مهربان قبلی دارد. ما از رفتار این معلم بسیار بدمان میآید و از نشستن در کلاس او بیزاریم. چند روزی او را تحمل کردیم و امروز طاقتمان به سر آمد و از کلاس بیرون زدیم و اینجا نشستهایم.
شیوانا گفت: ”هرگز در زندگی به خود و دیگران نگويید که از چیزی بدتان میآید. وقتی از چیزی متنفر میشوید در درون ذهن خودتان او را محکوم میکنید و در نتیجه دیگر صدای او را نمیشنوید و حرکات او را نمیبینید. به این ترتیب شما با این کار یعنی تلقین بد آمدن از کسی چشم و گوش خودتان را کور و کر میکنید. پس دیگر چیزی یاد نمیگیرید و قادر نخواهید بود هیچ پیام مثبت و منفی را به شکل درست از سوی آن موجود دریافت کنید. به جای این کار دست از محکوم کردن بردارید و در هر مرحله از زندگی ببینید چه کاری به نفعتان است و آن را انجام دهید. گفتن جمله ”از این بدم میآید“ نشانگر نوعی بیماری روانی است که مانع از یادگیری و دیدن واقعیت میشود. دیگر این جمله را نگويید و بدون محکوم کردن اشخاص و اتفاقات فقط نظارهگر آنها باشید. خواهید دید که روش برخورد درست با این افراد و حوادث خود به خود بر شما آشکار میشود.“