بررسي وسواس در كودكان
وسواس، طعم تلخی در روزهای کودکی
همه ما مشكلاتي داريم؛ مشكلات فردي كه ريشه در موضوعات بسيار زياد در گذشته و به خصوص كودكيمان دارد. اين مشكلات گاهي شناخته ميشوند و گاهي هم مدتها از آنها غافل هستيم. در اين مقاله برآنيم تا با كمك ريشهيابي مشكلات واقعي يكي از مراجعان به دكتر «سيما قدرتي»، مشاور و روانشناس، در جريان يكي از مسائل كودكان باشيم؛ مسائلی كه بسياري از آنها ريشه در مشكلات رفتاري خود ما دارد. شايان ذكر است که موضوعات واقعي هستند و تنها براي حفظ حقوق مراجعان، نام آنها تغيير داده شده است.
حساسيتهاي مريم
«مريم» دختر شش سالهاي است كه هنگام پوشيدن لباس، خيلي حساسيت نشان ميدهد و اصرار دارد كه حتما خط اتوي لباسش مشخص باشد، چروك نباشد و در تنش درست بايستد.
حتي والدينش ميگويند وقتي مریم ميخواهد براي بيرونرفتن از خانه آماده شود، زمان بسيار زيادي طول ميكشد تا تصميم بگيرد که چه بپوشد و آماده شود. گاهي هم والدين اذيت شده و نميدانند چطور بايد حريف لجبازيهاي او شوند.
مادر مريم نميدانست در مقابل بدرفتاريهاي مريم چگونه رفتار كند. با بررسيهايي كه مشاور و متخصصي كه مادر مريم به او مراجعه كرده بود، به عمل آورد، مشخص شد مريم فقط در اين مورد نيست كه مشكلاتي دارد، بلكه در زمينههاي ديگر هم مسائل و اخلاقهاي خاصی دارد؛ مثل حمامرفتنش که بيش از يك ساعت طول ميكشد یا اینکه بارها دستش را ميشويد و فكر ميكند باز هم تميز نشده است. او از وسايلي مثل رنگهاي انگشتي، خمير بازي يا گل رس استفاده نميكند، چون به نظرش ميرسد اينها تميز نيستند! حتي زماني هم كه به پارك ميروند، او به قسمت خاكي زمين بازي نميرود، چون فكر ميكند لباسهايش كثيف ميشوند. اگر هم مجبور شود برود، يك گوشه ميايستد و با بچهها بازي نميكند.
همچنين اگر والدين مريم او را وادار كنند سريعتر براي بيرونرفتن آماده شود، او بسيار پرخاشگر ميشود و با والدينش درگيري پيدا ميكند. به طور كلي، او آداب خاصي براي كارهايش دارد.
علائم وسواس
در بررسيهاي بهعملآمده مشخص شد كه مريم مبتلا به «وسواس عملي» است؛ بنابراين درمانگر از روشهاي درمان وسواس براي كمك به این خانم کوچک استفاده کرد.
به طور كلي اختلال وسواس دو قسمت دارد که يك قسمت آن وسواس فكري است و منظور از آن، افكار، تصاوير يا تكانههايي است كه مداوم هستند و بسيار باعث آزار فرد ميشوند. وقتي این افکار به ذهن فرد هجوم ميآورند، سبب اضطراب و آشفتگي او مي شوند. البته اين افكار حتما مربوط به مشكلات واقعي زندگي نيست و ميتواند خيالي و عجيب و غريب باشد.
تفاوت افراد وسواسي با ديگران اين است كه فكر ميكنند كه فقط از ذهن آنها چنين افكاري ميگذرد و ديگران مانند آنها فكر نمیكنند؛ درحاليكه تحقيقات نشان ميدهد ممكن است اينگونه افكار از ذهن هر كسي عبور كند، ولي توجهي به آن نشود.
قسمت بعدي وسواس مربوط به اعمال و رفتار افراد است كه شامل رفتارهاي تكراري ميشوند؛ مثل شستن چندباره دست يا مرتبكردن بيش از حد اشيا، لباسها و ...
اين رفتارها زماني مشكلساز ميشوند كه باعث اختلال در عملكرد شوند؛ مانند مريم كه مثلا هر روز براي آمادهشدن و رفتن به مدرسه دچار مشكل مي شود؛ يعني آنقدر وقت صرف آمادهشدن ميكند كه هميشه دير ميرسد يا نميتواند كارهايش را بهخوبي انجام دهد.
مريم مدت زيادي دچار اين مشكلات بوده است، اما والدين او هم مثل اکثر والدین دارای كودكان وسواسي، اغلب دير به متخصص مراجعه ميكنند، چون فكر ميكنند اين رفتارها به مرور زمان اصلاح ميشوند؛ در صورتي كه بر عكس، هر چه زمان بگذرد، اين مشكلات هم بيشتر ميشود. در مورد مريم هم خانواده، به جاي درمان بهموقع، مريم را به خاطر بدرفتاريها و لجبازيهايش تنبيه ميكردند.
شناخت و آموزش
کمکی که متخصص به مريم کرد، اين بود كه سعي کرد به كودك و خانوادهاش آموزش لازم را بدهد؛ يعني درمانگر به زبان ساده براي مريم و خانوادهاش توضيحات لازم را در مورد اين اختلال داده و از آنها خواست که همكاريهاي لازم را با او داشته باشند.
آنها بايد بدانند كه بسياري از رفتارهاي مريم ناشي از بدرفتاري و لجبازي نيست؛ بلكه به دليل اختلالي است كه در او وجود دارد. با معرفي علائم وسواس به والدين، آنها شناخت و آگاهي بيشتري پيدا كردند تا بتوانند بيشتر به فرزندشان كمك كنند.
مريم هم بهتدريج و با زبان بسيار ساده با مشکل خود آشنا شد. در جلسات بعد، از پدر و مادر خواسته شد تلاش كنند زماني كه كودك علائم وسواس را نشان ميدهد، به جاي پرخاشگري با او، فقط به او يادآوري كنند كه در جلسات درمان در مورد وسواس چه چيزهايي گفته شده است.
مراحل درمان
درمانگر بعد از دادن شناخت و آگاهي به مريم و والدينش، پرسشنامههايي را در اختيار آنها قرار داد تا متوجه شود كودك در چه زمينههايي وسواس دارد.
در مرحله بعد، علائم با توجه به شدت و ضعف آنها توسط درمانگر دستهبندی شده و درمان اصلي آغاز شد. این درمان با روش «بازيدرماني» انجام شد. در این بازي، به مريم آموزش داده شد تا بتواند حال بدش را مهار كند.
در مجموع، راهكار اصلي درمان وسواس در كودكان و بزرگسالان اين است كه درمانگر با آموزش مهارتهايي به فرد وسواسي، به او ياد ميدهد تا دقيقا برعكس آنچه افكار وسواسي به او القا میكنند، رفتار كند. مثلا اگر فكر ميكنند نبايد به دستگيره در دست بزنند، چون كثيف است، شروع كنند به دستزدن به دستگيرههاي مختلفی كه فكر ميكنند كثيف است و ببينند که هيچ اتفاقي نميافتد. این روش در اصطلاح « مواجهسازي» نامیده میشود؛ کاری كه بايد بهتدريج انجام شود؛ ضمن اينكه به فرد هم فرصت داده ميشود تا بتواند بهتدريج با اين روند خو بگيرد و آن را بپذيرد.
مريم هم كمكم توانست حس بدي را كه در ابتدا از اين مواجهسازيها دريافت ميكرد، در خود از بين ببرد و آن را خنثي كند. براي آشنايي بيشتر مريم با اختلال وسواس، داستانهايي هم در اين خصوص براي او تعريف ميشد تا او با همانندسازي بتواند بيشتر، پي به مشكل خودش ببرد و متوجه شود که براي ديگرانی هم كه مثل او رفتار نميكنند، هيچ مشكلي به وجود نميآيد و اتفاقا آنها بسيار راحتتر هستند و بيشتر ميتوانند از همه چيز لذت ببرند.
هنگام بازيدرماني به مريم نشان داده شد كه يكي از عروسكها خيلي لباسهايش را ميشويد؛ در صورتي كه خودش علاقهاي به اين كار ندارد. عروسكهاي ديگر هم آنچه را او بايد در اين خصوص بداند، به او آموزش ميدهند.
در واقع ميتوان براي وسواسهاي فكري و عملي شخصيتسازي كرد و از طريق بازي، ابعاد مختلف وسواس را به كودك آموزش داد. در اين مراحل، كودك علاقهمند شده و تشويق ميشود تا «عروسك وسواس» خود را شكست دهد و خودش برنده شود.
نقش والدين
توجه داشته باشيم در درمان وسواس كودكان، والدين نقش بسيار مهمي دارند؛ يعني همكاري آنها با درمانگر بسيار الزامي است. ضمن اينكه آنها حتما بايد صبر و حوصله زيادي داشته باشند تا مراحل درمان تكميل شود. متاسفانه گاهي والدين، بدون اينكه خودشان بدانند، علائم وسواس را در فرزندانشان تقويت ميكنند. اجتناب و تقويت نشانههاي وسواس توسط پدر و مادر، مراحل درمان را با مشكل مواجه ميكند.
مثلا وقتي مريم نميتواند راحت با بچهها بازي كند، چون دوست ندارد به همه چيز دست بزند، ممكن است با آنها به مشكل بربخورد؛ اما والدين نبايد آنها را از بازي با بچههای دیگر منع كنند. در واقع اجتناب باعث ميشود که وسواس تشديد شود.
گاهي هم والدين رفتارهاي وسواسگونه فرزندشان را تقويت منفي ميكنند؛ مثلا وقتي مريم براي پوشيدن لباسش وسواس به خرج ميدهد، پدر و مادرش هم او با او همكاري ميكنند و اجازه ميدهند او بارها لباسش را عوض كند! ولي وقتي تصميم گرفتند ديگر با او همكاري نكنند و به او بگويند به اين كار ادامه ندهد و اجازه ندارد بيش از يك بار لباسش را عوض كند، مريم هم كمكم متوجه میشود كه كسي نيست تا با او همكاري كند.
درحال حاضر هم با ادامه درمان، رفتار مريم بسيار بهتر شده و نشانههاي وسواس هم در او بهتدريج كمتر شده است.