پنج راه اثباتشده برای هدفگذاری و دستیابی به آنها
در این مقاله شما میآموزید که چگونه اهداف خود را تنظیم کرده و به آنها دست یابید. اهداف چیزی نیستند که شما روزی به آنها برسید، بلکه چیزی هستند که باید آن را به آورید: «رویاهای ما وقتی به واقعیت بدل میشوند که ما پیش از هر چیز به خود اجازه رویاپردازی بدهیم، آزادانه و بدون محدودیت. سپس آن رویاها را تبدیل به اهدافی کنیم که پل میان دنیای خیالات و واقعیتی هستند که ما برای خود میسازیم.»
تنظیم اهداف یکی از مهمترین مسائلی است که زندگی افراد را تحتتاثیر قرار میدهد. اما چرا هدفگذاری به این میزان مهم است؟ شما در زندگی، یا بخشی از نقشه فرد دیگری هستید و یا بخشی از نقشه خودتان. آدمهایی که اهداف خود را تنظیم نمیکنند، تمایل دارند که باری به هر جهت زندگی کرده و باور داشته باشند که زندگی برای آنها اتفاق میافتد و آنچه دارند یا ندارند را به مقوله شانس ارتباط میدهند. دو قایق را در اقیانوس تصور کنید که سرنشین یکی از آنها میگوید که «من میخواهم به باهاما بروم»؛ پس مسیر کشتی را بهسمت باهاما تعیین کرده و سرانجام به آنجا میرسد. درحالیکه سرنشین قایق دوم، حتی به ذهنش خطور نکرده است که انتخاب مسیر چه اهمیتی میتواند داشته باشد؛ پس بدون انتخاب مسیر به دل اقیانوس زده و از همراهیکردن با موجها لذت میبرد و چند هفته بعد از هندوستان سر در میآورد.
این داستان تفاوت هدفگذاری و عدم هدفگذاری در زندگی است. همچنین تفاوت میان آن است که شما کنترل زندگی خودتان را در دست بگیرید یا بگذارید که زندگی کنترل شما را بر عهده بگیرد.
کنترلداشتن بهمعنی لذتنبردن از سفر یا همراهنشدن با موجها نیست، بلکه بهمعنای این است که شما در عین لذتبردن از مسیرتان، میدانید که به کدام سمت درحال حرکت هستید و در راه رسیدن به آن، براساس اصولی روزانه قدم برمیدارید تا زمانیکه به مقصد مورد نظر خود برسید.
در دانشگاه هاروارد، چند مطالعه تحقیقاتی میان دو گروه متفاوت از مردم صورت گرفت که اثبات کرد: هدفگذاری بهمیزان قابلتوجهی نرخ موفقیت را در همه حوزههای زندگی که در آن اجرا شود، افزایش میدهد. منظور از تمام حوزهها، تجارت، خانواده، ذهنی، جسمی، مالی، معنوی، اجتماعی و... است. شما باید اهدافتان را در تمامی حوزههای زندگی خود تنظیم کنید؛ در غیراینصورت ممکن است در یک حوزه موفق باشید، اما دیگر حوزههای زندگی شما، تعادل خود را از دست داده باشند.
همانطور که گفته شد، «اگر چه هدفگذاری عملکرد را بسیار بهبود میبخشد، اما در قالبهای مختلفی کماکان این یک نوع مهارت است و افراد باید یاد بگیرند که چگونه به نحو موثری اهداف خود را تنظیم کنند.»
من در طول زندگیام همواره یک انسان هدفمند بودهام و سیستمها و تکنیکهای مختلفی را امتحان کردهام. همچنین به بسیاری از اهدافی که مدنظرم بود، دست یافتهام. در این مسیر، یک نکته بسیار مهم را یاد گرفتم که در هیچ کجای دیگر آموزش داده نمیشود و آن این است که اهداف شما باید با ارزشهای کلیتان در زندگی همسو باشند. وقتی این دو از یکدیگر جدا باشند، ممکن است که شما یک زندگی کامل را وقف دستیافتن به چیزهای بیشماری بکنید تا ارزش خود را به دیگران ثابت کنید؛ درحالیکه از درون احساس رضایت نداشته باشید. شما به آن اهداف دست مییابید، ولی هنوز احساس میکنید که چیزی کم است، زیرا اهدافی که برای خود تنظیم کردهاید، با ارزشهای کلیتان در زندگی همجهت نبوده است.
پنج راه اثباتشده را برای تنظیم اهداف و دستیابی به آنها
1. اهدافتان را با هدف کلیتان همسو کنید
آیا برایتان پیشآمده که اهدافی زیبا و فوقالعاده را تنظیم کنید، اما به طریقی انگیزه خود را برای انجام آنها از دست بدهید؟ شما، خود را مجبور میکنید که پیشروی کنید و میدانید که این، کار درستی است، اما قلب شما اینگونه احساس نمیکند. شما از درون انگیزه ندارید و بهدنبال محرکهای خارجی هستید که شما را به ادامهدادن ترغیب کنند. اگر این حالت برای شما خیلی آشناست، مشکل انگیزه نیست، بلکه عدم همسویی بین اهداف و ارزشها است.
دو راه برای هدفگذاری وجود دارد: راه سنتی و سطحی این است که هدفهای خود را براساس آنچه فکر میکنید باید انجام داده یا بهدست آورید، تنظیم کنید. این سیستم جواب داده و قابل دستیابی است، اما شامل اهدافی هم هست که احتمالا شما در میانه راه رهایشان میکنید، زیرا با ارزش کلی شما یا با خود برترتان همسو و هممرتبه نیست. حتی ممکن است که آنها را رها نکنید و به آنها دست یابید، اما احساسی مانند این داشته باشید که «فقط همین بود؟» احساس و تجربه رسیدن توسط این اهداف محقق نمیشوند، زیرا از همان ابتدا نیز با شما همسو نبودهاند. پس هنگام هدفگذاری بهسراغ عمیقترین رویاها، خواستها و علایق خود بروید. به صدای درونتان گوش نکنید که به شما میگوید این هدف غیرممکن یا خیلی پیچیده است و...؛ زیرا اگر شما این اهداف را تنظیم نکنید، هرگز آنچه را که بهخاطر آن به دنیا آمدهاید، انجام نخواهید داد.
2. اهدافتان را قابلدیدن کنید
شما ممکن است بدانید که چه میخواهید و به کجا میخواهید بروید، اما این بسیار مهم است که برنامهای نوشتهشده برای آنچه میخواهید بهدست بیاورید و نحوه رسیدن به آن، داشته باشید. آنچه مهمتر است این است که گاهی بتوانید به آن برنامه نگاه کنید، زیرا در طول مسیر، همواره موانع و فرصتهای درخشانی وجود دارند که اگر مقصد خود را فراموش کرده باشید، شما را از راه اصلی منحرف میکنند. شما نیاز دارید که با هدفهایتان در ارتباط باشید و آنها را مرور کنید.
اهدافتان را بهصورت هفتگی مرور کرده و پیشرفتتان را رصد کنید. ببینید که کجاها عقب افتادهاید و چرا؛ سپس تاکتیکهای رسیدن به هدفتان را با عملکردتان هماهنگ کنید.
3. سیستم یا شریکی مسئولیتپذیر داشته باشید
وقتی هدفگذاری میکنید، میخواهید مطمئن شوید که به آنها دست مییابید. اهداف رویا نیستند. پس از اینکه شما رویاپردازی میکنید، اهدافتان را مینویسید. اهداف برای آن هستند که به آنها دست یابید؛ بهخصوص وقتیکه با هدف کلی زندگیتان مرتبط باشند. آنها باید شکلی جدید بگیرند و تبدیل به چیزی شوند که باید آن را محقق کنید و نه صرفا چیزی که ممکن است روزی به آن برسید.
راه کارآمد برای اطمینانحاصلکردن از اینکه در مسیر اهدافتان حرکت میکنید، داشتن یک سیستم یا شریک پاسخگو است. اگر وقتی اهدافتان را تنظیم میکنید، آن را با هیچکس در میان نگذارید، دستنیافتن به آن هدف، موضوع مهمی نخواهد بود، زیرا شما تنها کسی هستید که درباره هدف مخفیتان میدانستید و اگر با ناامیدکردن خودتان مشکلی نداشته باشید، هیچ مسئولیتی درقبال نرسیدن به آن هدف وجود ندارد. یک سیستم پاسخگویی اهداف شما را به یک شخص، جامعه و یا حتی عموم مردم مرتبط میکند؛ کسانی که بتوانند شما را مسئولیتپذیر و پاسخگو نگه دارند.
اگر میخواهید ۱۰ کیلوگرم وزن کم کنید، ممکن است یک برنامه غذایی روزانه یا هفتگی داشته باشید که از طریق آن برنامه، خود را در مقایسه با نتایجتان پیگیری کرده و بسنجید. ممکن است که این برنامه را با شریک پاسخگویتان در انتهای روز یا هفته به اشتراک بگذارید. همین موضوع هم بهصورت ناخودآگاه شما را مجبور میکند که برحسب برنامه پیش بروید. یا ممکن است که شما و یکی از دوستانتان سه روز در هفته با یکدیگر و یا با یک مربی شخصی ورزش کنید. تنها دانستن این نکته که دوست شما در ساعت ۷ صبح بیرون خانهتان منتظر است، باعث میشود که بهموقع از خواب بیدار شوید، کفشهای ورزشیتان را بپوشید و به سراغ کارتان بروید. این، قدرت پاسخگویی است.
4. هدفی را پیدا کنید که شایسته زندگیتان باشد
وقتی راه جدیدی را آغاز میکنیم، تصور میکنیم که یک مسیر روان در انتظارمان است. ما باور داریم که همهچیز ساده و راحت و بر طبق برنامه پیش خواهد رفت. هدف شما باید شایسته زندگی شما باشد، بهجای آنکه شما، شایسته هدفتان باشید؛ زیرا وقتیکه با موانع و چالشهای مسیر روبهرو میشوید، باید قدرت، انگیزه و محرک لازم را برای ادامهدادن پیدا کنید. هر هدفی که شایسته دستیابی باشد، به زمان، تعهد، پایداری و کار سخت نیازمند است. اگر یک هدف برای شما آنقدر مهم نیست که کاری را که برای رسیدن به آن لازم است، انجام دهید، بهمعنی شکست شما نیست، بلکه به این معناست که باید هدفی را پیدا کنید که ارزش زندگی شما را داشته باشد.
5. پیشبینی موانع جادهای
حال میدانید که مسیر شما ممکن است بهصورت یک خط مستقیم نباشد و این بدان معنی است که شما در راه رسیدن به هدفتان ممکن است با مخالفتها، چالشها و موانعی روبهرو شوید. اگر از لحاظ ذهنی برای رویارویی با این موانع آماده نباشید، ممکن است این موارد رخ دهد:
الف) شما را از مسیر منحرف کنند.
ب)باعث شوند که شما متوقف شده و هدفتان را ترک کنید.
پس پیش از آنکه آغاز کنید، خود را بهلحاظ ذهنی برای رویارویی با موانع آماده کنید و وسایل و منابع لازم را برای غلبهکردن بر آنها بهدست بیاورید. پیشاپیش، از همه موانعی که بهطور بالقوه ممکن است در سر راه شما ظهور کند، فهرستی تهیه کنید و برنامهای احتمالی برای غلبه بر آنها داشته باشید. البته همواره مسائلی وجود دارد که شما برای آن برنامهریزی نکرده و انتظارش را نداشتهاید و بههرحال مجبورید که با آنها هم در زمانبروزشان، مقابله کنید. بهطور کلی، مهمترین نکته این است که آمادگی ذهنی داشته باشید تا با همه مخالفتها و چالشهای راه مقابله کنید و به یافتن راهحل و باقیماندن در مسیر متعهد بمانید.
نارا لی / مترجم: زهرا قمی