menu button
سبد خرید شما
داستان های شیوانا
موفقیت  |  1403/08/13  | 

چون او این‌گونه مرا دید!



شیوانا در مدرسه مشغول تدریس بود. ناگهان یکی از تاجرهای دهکده سراسیمه وارد مدرسه شد و از شیوانا خوا‌ست تا مقداری پول برایش فراهم کند تا او تجارت نیمه‌کاره خود را کامل کند و بتواند زندگی خود را سروسامان بخشد. 

مرد تاجر هم‌چنین گفت‌: "من در این دهکده خانه‌ای بزرگ دارم که زن و فرزندانم در آن خانه ساکن هستند‌. این خانه را به گرو نزد شما می‌گذارم و زن و فرزندم را نیز که در آن خانه هستند‌.به شما می‌سپارم. بنابراین می‌بینید که من حتما برمي‌گردم و قرض‌تان را پس خواهم داد."

تاجر نگون‌بخت به‌شدت به‌هم ریخته بود و با التماس از شیوانا می‌خوا‌ست تا به او کمک کند. 

شیوانا به شاگردان گفت که هر کسی می‌تواند مبلغی برای این تاجر کنار بگذارد تا او مشکلش حل شود. اما هیچ‌کس به تاجر اعتماد نداشت. به‌همین خاطر شیوانا ضامن شد و گفت که این مبلغ را به او قرض دهند و از او قرض‌شان را بخواهند. 

مردم دهکده جمع شدند و مبلغ زیادی به شیوانا دادند تا به تاجر پریشان بدهد. تاجر مبلغ را گرفت و خانه و زن و فرزندش را به شیوانا سپرد و رفت.

ماه‌ها گذشت و هیچ نشانی از تاجر پیدا نشد. مردم دهکده به سراغ شیوانا آمدند و پول خود را تقاضا کردند. شیوانا نیز به تدریج قرض مردم را شخصا پرداخت می‌کرد. 

یک‌سال دیگر مسافری خبر آورد که تاجر همه را فریب داده و در سرزمین‌های دور برای خود تجارتی مستقل بر پا ساخته ا‌ست و قصد هم ندارد به دهکده برگردد و هر جا می‌نشیند می‌گوید که شیوانای خردمند را فریب داده ا‌ست.

شاگردان مدرسه از شنیدن این خبر به خشم آمدند و نزد شیوانا شتافتند و به او گفتند: "ا‌ستاد! او از حسن نیت و اعتماد شما سوء‌ا‌ستفاده کرد. وقت آن فرا رسیده که زن و فرزندانش را از منزلش بیرون کنید و خانه و مزرعه‌اش را حراج کنید، تا او بفهمد که چندان هم زرنگ نیست."

شیوانا لبخندی زد و گفت‌: "زن و فرزندان او گناهی ندارند و مامن و ماوایی نیز جز این خانه و در‌آمدی هم جز این مزرعه ندارند. این دوست تاجر ما می‌دانست که خانه و خانواده خود را به چه کسي بسپارد و با اطمینان به معرفت شیوانا این فریب را به‌کار گرفت. ببینید معرفت و خردمندی چه قدر اعتبار دارد که حتی فریبکاران هم به آن اعتماد می‌کنند. اکنون شما از من می‌خواهید این اعتبار و اطمینان را به‌خاطر یک تلافی کودکانه از دست بدهم. امکان ندارد. من هم مثل شما آن روز حدس می‌زدم که شاید تاجر اموال را برنگرداند. اما چون دیدم خانه و زندگی‌اش را گرو می‌گذارد و اطمینانش را با این کار نمایش می‌دهد دلم نیامد خودم را فریب‌خورده جلوه ندهم. به‌همین خاطر همان‌طور که روز اول به او اطمینان نکردید و مرا ضامن و میانجی این قضیه گرفتید، پس امروز هم خانه و مسکن این تاجر ربطی به شما ندارد. هر‌چه را می‌خواهید من شخصا پس خواهم داد. این بهای همان اطمینان ا‌ست."


آخرین مطالب


مشاهده ی همه

معرفی محصول از سایت موفقیت


مشاهده ی همه

دیدگاهتان را بنویسید

footer background