برای چه کسی آره، برای چه کسی نه!
آیا مهاجرت خوب است یا بد؟
خوب است که بدانیم مسائل زندگی انسان پاسخهای ساده، دمدستی و فرمولی ندارند و یکی از اصول فکری، اصل پیچیدهسازی است؛ یعنی مسائل پیچیدهاند و پاسخهای پیچیده هم دارند. مثلا آیا مهاجرت خوب است یا بد؟ این سوال هیچ پاسخ مشخصی ندارد. کشور کانادا بهتر است یا کشور هلند؟ این پرسش هم پاسخی کلی ندارد و جواب به عوامل گوناگونی بستگی دارد؛ مثلا برای چهکسی؟ با چه شرایطی؟ در چه سنی؟ با چه تیپ از شخصیت؟ در چه زمانی؟ با چه امکاناتی؟ به چه قصدی؟ و...
شاید مغز ما دوست دارد که مسائل را کلی و کلیشهای ببینیم و به آنها پاسخهای تکجملهای و سطحی بدهیم؛ از کلیشه دربارهی غربیها و شرقیها تا کلیشه دربارهی جنوبیها، اصفهانیها، شیرازیها و... از کلیشه دربارهی زنان و مردان (مردها اینجورند و زنها آنجور!) تا حتی کلیشه دربارهی آدمهای موفق و موفقیت! کلیشهها کار مغز ما را راحتتر میکنند، اما احتمال خطا در آنها خیلی بالاست. پاسخهای ساده اغلب سطحی هستند.و برای اینکه به عمق برویم، لازم است با ابعاد مختلف انسان و یک موضوع آشنا شویم و پیچیدگیها و مثبتها و منفیهایش را بدانیم.
خیلی اوقات، پاسخ فقط بین خوب و بد نیست؛ بین خوب و خوبتر یا بد و بدتر است. باید ترازِ سود و زیانِ یک موضوع را دقیقا بسنجیم و نهایتا تصمیم بگیریم؛ تصمیمی که بههرحال عواقب بد و نامطلوبی دارد و همچنین مزایا و مطلوبهایی. درواقع هر تصمیمی هزینههایی دارد و برای اینکه ببینیم در هر تصمیمی اجرش به زجرش میارزد یا نه بایستی پیچیدگیها و لایههای مختلف مسئله را ارزیابی کنیم. این مطلب یک نمونه از این ارزیابیها و درنظرگرفتن پیچیدگیها و ابعاد مختلف یک موضوع است.
***
طبق نظریات «ویلیام گلاسر»، روانشناس معروف، ما انسانها پنج نیاز اساسی داریم که البته اولویت و ترتیب اینها در هر کدام از ما میتواند متفاوت باشد و توجه به این تفاوتها، در تصمیم به مهاجرت یا عدم آنهم موضوع مهمی است.
• نیاز به بقا (survival)
تمام نیازهای جسمانی ضروری مانند نیاز به غذا، آب، هوا، سرپناه و پوشاک شامل این نیاز میشود. نیاز به بقا شامل مواردی است که به محتاطانه و اقتصادی عملکردن، اهمیتدادن به سلامتی، تغذیه، ورزش و رابطهی زناشویی منجر میشود.
همهی انسانها دوست دارند زنده باشند و در امنیت زندگی کنند؛ بنابراین هر آنچه زندگی و امنیت و منافعشان را تهدید کند برایشان نامطلوب است. نیاز به بقا فقط در اصل حیات نیست؛ ثروتمندی که از ترس آینده، خساست به خرج میدهد، درواقع نیاز به بقای بیشتری دارد از همتای خود که سخت نمیگیرد و در حد متعارف یک فرد دارا خرج میکند؛ بنابراین هرگونه تغییرات بزرگ مانند مهاجرت، برای افرادی که این نیاز در آنها پررنگ است، سخت و طاقتفرسا خواهد بود.
• نیاز به عشق و احساس تعلق (Love & Belonging)
این نیاز شامل محبتدیدن، محبتکردن، گفتن کلام محبتآمیز، همکاری، همراهی و داشتن احساس تعلق خاطر است. افرادی که این نیاز در صدر اولویتهایشان است، نیازمند صرف وقت بیشتری برای ارتباطات و خانواده، مهرورزیدن، دوستداشته شدن و نشاندادن احساسات و عواطف خود به دیگران هستند.
مهاجرت نادرست ممکن است این افراد را به افسردگی عمیقی فرو ببرد. احساس تنهایی و انزوا، خصوصا در جوامع فردگرا، برای آنها زجرآور است. اما درحالتی برعکس، برای افرادی که این نیاز اولویت بالای زندگیشان نیست، مهاجرت و غم غربت خیلی چیز اذیتکنندهای نخواهد بود.
• نیاز به قدرت و پیشرفت (Power)
نیاز به قدرت شامل توانمند بودن، دردستداشتن قدرت، مطرح بودن و ریاستکردن است؛ یعنی نیاز به کسب قدرت، ثروت، تأثیرگذاری و موفقیت. تمایل انسانها به برتریجویی، سبقت از دیگران و پیشرفت را بهطور خلاصه نیاز انسان به قدرت مینامیم.
نیاز به قدرت اغلب خود را بهصورت رقابت با افرادی که دوروبر ما هستند.نشان میدهد. همچنین توانایی انجام موفقیتآمیز برخی فعالیتها مثل شناکردن یا پیادهروی نیز از زیرمجموعههای این نیاز محسوب میشود. بهرغم اینکه در این نوع فعالیتها رقابتی وجود ندارد، اما میتواند تابلویی از موفقیت و اعتمادبهنفس را در ذهن فرد به تصویر بکشد. بهعنوان یک فرد، نیاز ما به قدرت گاهی میتواند در تعارض مستقیم با نیاز ما به تعلق و صمیمیت قرار بگیرد. انسانها بهخاطر عشق و صمیمیت ازدواج میکنند، اما همانطور که رابطه پیش میرود، منازعه بر سر قدرت برای بهدستگرفتن کنترل رابطه نیز ممکن است بیشتر شود. برای افرادی که این نیاز را در اولویت دارند، هر مسیری که به موفقیت بیشتر ختم شود، راضیکننده خواهد بود؛ مانند مهاجرتی که باعث افزایش موفقیتشان شود.
• نیاز به آزادی و خودمختاری (Freedom)
آزادی بهمعنای برده و اسیرنبودن، انتخابهای آزادانه و گرایش به انجام کارهای موردعلاقه است. آزادی نیازی است که انتخاب را برای انسان میسر میکند؛ مثل انتقال یا مهاجرت از جایی بهجای دیگر برای ابراز آزادانهی خویشتن یا احساس خودمختاری درونی و باطنی. افرادی که این نیاز را در اولویت خود دارند، اگر احساس کنند که آزادیشان تهدید شده است، نگران میشوند. پرواضح است که مهاجرتی بافکر و حسابشده برای این افراد مانند خونی تازه در رگهای زندگیشان خواهد بود.
• نیاز به تفریح و سرگرمی (Fun)
نیاز به تفریح شامل لذتبردن از زندگی، شوخی، فعالیتهای بانشاط، بازی و خنده میشود. تفریح پاداش ژنتیکی یادگیری است. ما وارثان کسانی هستیم که بیشتر یا بهتر آموختهاند و این بهتر و بیشتر آموختن، به ما مزیت حفظ بقا و زندهماندن را داده است. بهاینترتیب هم نیاز به تفریح و نشاط در ژنهای ما جای گرفته است. شاید ما تنها مخلوقاتی هستیم که در تمام طول زندگی خود بازی میکنیم و بههمین دلیل است که همواره درحال یادگیری هستیم. اگر نیاز به تفریح بالاترین نیاز شماست، روزی که بازیکردن را کنار بگذارید، یادگیری و آموختن شما هم متوقف میشود. برای افرادی که این نیاز را در اولویت دارند، باید با وسواس بیشتری مقولهی مهاجرت را بررسی کرد.
پس همانطور که در ابتدا گفتم، پاسخ این سوال که آیا مهاجرت گزینهی درستی برای ادامهی زندگی است یا خیر، فقط این است: «بستگی دارد!»