چه کنم با دل تنها !!!
عواقب پس از طلاق
طلاق پدیدهای است که این روزها بهشکل چشمگیری شاهد بروز آن بهصورت گسترده در سطح جامعه هستیم؛ پدیدهای که روزبهروز چتر خود را بیشتر بر بستر جامعه پراکنده و سنگینیاش هرروز بیشتر و بیشتر میشود تا بر روح، روان، جسم و اندیشه فرد و اطرافیانش اثر بگذارد و او را تا مدتها درگیر خود کند. درواقع میتوان اذعان داشت که تصمیم برای طلاق، تصمیمی نیست که یکشبه گرفته شده و در یک چشمبرهمزدن هم اثرش ناپدید شود و فرد بتواند بهراحتی به زندگی عادی و نرمال خود بازگردد. کمتر کسی میتواند بعد از طلاق، بلافاصله اثرات مخرب آن را فراموش کند و زندگی روزمرهاش را از سر گیرد.
اینکه چه چیز یا چیزهایی باعث این تصمیم شدهاند میتواند در زندگی بعد از طلاق فرد بسیار حائز اهمیت باشد و در حل بحرانهای پس از آن نیز نقش مهمی را ایفا کند. مواجهه با بحرانهای پس از طلاق بهشکل قابلتوجهی به روحیه و شخصیت فرد بستگی دارد و نمیتوان از همه افراد انتظار داشت که بهشکل یکسانی با بحرانهای پس از طلاق مواجه شوند و بتوانند بهدرستی آنها را حل کنند؛ البته باید درنظر داشت که استثنا هم وجود دارد. گاهی فرد میتواند بهتنهایی از پس این اوضاع برآید و از خود یک انسان تازهمتولدشده بسازد، بدون آنکه کوچکترین آسیبی از این پدیده دیده باشد.
گاهی هم یک نفر، نهتنها خودش نمیتواند از این بحران موفق بیرون بیاید، بلکه نیاز مبرمی به فرد یا افرادی متخصص دارد تا او را در این مسیر هدایت کنند و به او راهکارهای مواجهشدن و غلبه بر بحرانها را آموزش دهند. البته این کمک مستلزم تمایل فرد آسیبدیده بهدریافت راهکار و راهنمایی است. راهکارها زمانی میتوانند نتیجهبخش باشند که فرد با آغوش باز پذیرای آنها باشد و بخواهد که به زندگی پس از طلاق خود سامان دهد و شرایط جدیدی را برای خود ایجاد کند. باید حتما این را درنظر گرفت که تا فرد خودش تصمیم به تغییر و بهترکردن زندگی خود نگیرد، هیچگاه حضور و تلاش اطرافیان نمیتواند تاثیر چندانی در بهبود اوضاع و شرایط فرد آسیبدیده داشته باشد؛ از این رو، تمایل و انگیزه فرد اصلیترین گام در مسیر بهبود بهحساب میآید.
عواقب پس از طلاق
طلاق را میتوان به یک ترمیم طولانیمدت پس از یک جراحت شدید تعبیر کرد؛ ترمیمی که به مراقبت بسیار نیاز دارد؛مراقبتی نه فقط از جانب فرد طلاقگرفته، بلکه ازسوی تمام افرادی که بهنوعی با او در ارتباط نزدیک هستند. این ترمیم جراحت به زمان و مداوا نیاز دارد و نباید انتظار داشت در مدت زمان کوتاهی تمام اثرات از بین برود و فرد بهبهبودی صددرصد برسد. البته باید این موضوع را درنظر گرفت که مدت زمان التیام برای هر فرد متفاوت است و بستگی به شرایط، خصوصیات فردی، فرهنگ جامعه و خانواده و موارد بسیار دیگری دارد.
فرد نیاز به زمان دارد تا به حداقلهای زندگی عادی خود بازگردد، زیرا در یک سردرگمی و بلاتکلیفی دست و پا میزند و زمان میبرد تا راه درست و مشخص را پیدا کند و زندگیاش را به یک روال مشخص برساند. فرد نیاز دارد تا مدتها به هرآنچه که میخواهد و هر هدفی که دارد، فکر کرده و خواستههایش را با توجه به زندگی قبلی و زندگی پیشرویش ارزیابی کند.
افراد معمولا در دوران پس از طلاق با سردرگمیهای زیادی روبهرو هستند.و بهدرستی نمیدانند از زندگی پس از طلاق خود چه میخواهند. در این میان نقش اطرافیان بسیار پررنگ و ضروری است و حمایتهای آنها میتواند تا حد زیادی فرد را از سردرگمی نجات دهد. بیشتر مواقع افراد طلاقگرفته در یک انزوا و خلوت به سر میبرند و تمایل کمتری دارند تا در جمع قرار گیرند و خود را در معرض نگاههای پرسشگر آنها قرار دهند. فرد معمولا با ترس، انکار شرایط پیشآمده، عدم تمایل به پاسخگویی به سوالات دیگران که معمولا از سر کنجکاوی پرسیده میشود، سردشدن روابط مخصوصا با جنس مخالف، بدبینی به جنس مخالف و عدم اعتماد، احساس گناه و در برخی مواقع عذاب وجدان و غیره ممکن است مواجه شود.
همچنین گاهی ممکن است فرد در روابطش زیادهروی کند و با اولین کسی که با او آشنا میشود، رابطه عاطفی شدیدی را برقرار کند. در اینگونه موارد، احتمال شکست مجدد و تشدید جراحت بسیار زیاد است و فرد باید بتواند احساسات و هیجانات خود را تا حد زیادی کنترل کند. در این میان نقش نزدیکان وی هم بیتاثیر نیست و میتوانند کمکهای سازندهای را در حق فرد انجام دهند.
راهکارها
مسیر پس از طلاق بسیار پرفرازونشیب است؛ ولی چطور مواجهشدن با آن میتواند این فرازونشیب را تحتکنترل خود درآورد. هدفگذاریهای درست و کمکگرفتن از افراد متخصص میتواند زمینهساز ایجاد یک زندگی خوب و نرمال برای فرد باشد و تمام اینها منوط به این است که فرد واقعا بخواهد یک زندگی ایدهآل را برای خود ایجاد کند و دست از شتابزدگی و رفتارهای هیجانی بردارد.
از جمله مواردی که میتوان بهعنوان راهکارهای مناسب مطرح کرد، به این شرح هستند.
1. همراهی و مشورت با یک مشاور حوزه خانواده، ازدواج و طلاق
2. عدم مطرحکردن جزئیات زندگی مشترک قبلی برای دیگران
3. هدفگذاریهای منسجم برای زندگی پیشرو
4. همنشینی با افرادی که تاثیر مثبتی درحالات روحی و روانی فرد دارند
5. انجام فعالیتهای مورد علاقه یا به تعبیر دیگر، تجربهکردن کارها و فعالیتهای جدید؛ بهطور مثال فردی که هرگز به کلاس موسیقی نرفته، میتواند با حضور در چنین کلاسی به خودش یادآوری کند که چیزی در سبک زندگیاش تغییر کرده و زمان چشیدن طعم تجربههای جدید است.
6. قطعا فرد طلاقگرفته دوستان مشترکی با همسر سابق خود دارد. مدیریت روابط با اینگونه افراد نقش بسزایی در سلامت روان پس از طلاق ایفا میکند. میتوان این روابط را بهطور کامل کنار گذاشت یا ترتیبی اتخاذ کرد که بودن با این افراد موجب یادآوری خاطرات تلخ و شیرین گذشته نشود.
مجددا تاکید میشود که شما وارد فصل جدید زندگی خود شدهاید و گذشته و روابطش را به حال خود رها کردهاید؛ پس باید نگاهی نو و شروعی دوباره در زندگی داشته باشید.