menu button
سبد خرید شما
چطور با بحران‌های نوجوانی فرزندانمان مواجه شویم؟
یکتا فرهانی  |  1403/08/06  | 
هویت جوانی

چطور با بحران‌های نوجوانی فرزندانمان مواجه شویم؟


نوجواني دوران خاصي از زندگي هر شخص ا‌ست كه در آن با موضوعات و خوا‌سته‌هاي جديدي رو‌به‌رو مي‌شود؛ يكي از مهم‌ترين آن‌ها هم اين ا‌ست كه نوجوانان دقيقا نمي‌دانند به كدام گروه سني بيشتر نزديك هستند و تعلق دارند. زماني فكر مي‌كنند بيشتر به‌دوران كودكي تمايل دارند و خود را ناتوان‌تر از آن مي‌دانند كه همه كارهايشان را به‌تنهايي انجام دهند؛ در‌عين‌حال هم نمي‌خواهند مانند دوران كودكي به والدين خود متكي و وابسته باشند، همه جا همراهي‌شان كنند يا آن‌ها را در جريان تمام كارهايشان قرار دهند. به‌اين‌ترتيب نوجوانان گاهي در شناسايي هويت خود دچار مشكل مي‌شوند و نمي‌دانند چگونه راهي براي حل اين مشكل پيدا كنند و خود را به كدام گروه سني متعلق بدانند. در اين ميان، برخورد و رفتار والدين بسيار تاثير‌گذار ا‌ست؛ اينكه چطور مي‌توانند در اين سن و سال با فرزند خود رفتار كنند كه حس بهتري داشته باشد و بتواند هويت خود را شناسايي كند. در اين‌خصوص با دکتر سید علی قاسمی، روان‌شناس تربیتی و مربی رسمی بین‌المللی و عضو هیئت علمی موسسه ویلیام گلسر صحبت كرده‌ايم.

من كيستم؟!

هر انسانی با ورود به‌ دوران نوجواني با اين سوال مهم و اساسي رو‌به‌رو مي‌شود:«من كيستم؟» تا قبل از نوجواني كودكان خيلي به اين موضوع فكر نمي‌كنند و هويت آن‌ها همان هويت خانواده‌شان ا‌ست، اما در سنين نوجواني كم‌كم اين سوال مطرح مي‌شود. نوجوان در‌واقع در جست‌و‌جوي اين ا‌ست كه بداند ارزش‌هاي او چيست، مي‌خواهد چه کندد، شبيه به چه كسي باشد و چه الگويي را در زندگي دنبال كند؟

دراين هنگام والدين اغلب نگران مي‌شوند، چون تا قبل از نوجواني، فرزندشان ارزش‌هاي هماهنگي با والدين داشت. تفكر انتزاعي نوجوان در اين دوران رشد مي‌كند؛ در‌صورتي‌كه در ايام كودكي تفكر عيني ا‌ست و كودك فقط در مورد هر آن‌چه مي‌بيند، فكر مي‌كند. ولي چون نوجوانان مي‌توانند در مورد هر آن‌چه نديده و تجربه نكرده‌اند هم فكر و فرضيه‌سازي كنند، پس مي‌توانند ارزش‌ها، اصول و روند متفاوتي را هم در‌نظر بگيرند كه حتي در خانواده و جامعه خودشان هم نيست.

وقتي چنين اتفاقي در سنين نوجواني مي‌افتد، نوجوان كم‌كم از باورها، ارزش‌ها و شاكله خانواده خود فاصله مي‌گيرد و مي‌خواهد خودش را به‌عنوان يك فرد مجزا از خانواده پيدا كند و متوجه شود در اين دنيا به كجا بايد برود و چه مسيري را طي كند. 


سير تحول  نوجواني 

به‌طور كلي، اگر ما دوران نوجواني را از 12 تا 18 سال در‌نظر بگيريم، تقريبا در اين ايام سه دوره دو ساله خواهيم داشت؛ در دو سال اول، نوجوان كم‌كم از خانواده خود فاصله مي‌گيرد، گاهی هم ارزش‌هاي خانواده را طر‌د کرده و شروع به ايراد‌گرفتن از والدين، سبك ز‌ندگي آن‌ها، نوع كار يا شغلي كه دارند و معاشرت‌هايشان می‌کند. اين نوعي فاصله‌گيري، مقدماتي و البته طبيعي ا‌ست. ولي اين دو سال نخست دقيقا هنگامي ا‌ست كه والدين بسيار نگران مي‌شوند، چون فكر مي‌كنند فرزندشان ديگر مانند قبل سر‌به‌راه نيست، دائم مخالفت مي‌كند و ممكن ا‌ست منحرف شده و آينده‌اش هم خراب شود!

در سال‌هاي بعدي، نوجوان وارد گروه همسالان خود مي‌شود و دو سال آينده نيز زماني ا‌ست كه او مي‌خواهد همانند‌سازي كند؛ يعني الگوهاي مختلف را بررسي مي‌كند تا ببيند دوست دارد شبيه چه كسي شود؛ از هر شخصي، خصوصيات و ويژگي‌هايي را دوست دارد و مي‌پسندد و بعضي از آن‌ها را هم دوست ندارد و نمي‌خواهد. در‌واقع هويت‌يابي يعني اينكه نوجوان تصميم مي‌گيرد که مي‌خواهد شبيه چه كساني بوده و از چه كساني متمايز باشد. اين فرايند دو سال طول مي‌كشد و نوجوان در این دو سال هر‌روز تصميم مي‌گيرد ظاهر و عقايدش را به گونه‌اي تغيير بدهد و اين دقيقا والدين را نگران مي‌كند؛ زيرا می‌ترسند كه اين‌گونه بي‌ثباتي‌ها هميشگي باشد.

در اين هنگام والدين به نوجوان فشار مي‌آورند كه او را روي ريل بيندازند، چون وقتي ثبات دوره كودكي را به ياد مي‌آورند كه فرزندشان چه آسان گوش به حرف‌هايشان مي‌داد و كمتر با آن‌ها مخالفت مي‌كرد، احساس مي‌كنند اوضاع ديگر از كنترل آن‌ها خارج شده ا‌ست. ولي اگر نوجوان دوباره به ثبات برسد، همه‌چيز درست خواهد شد؛ البته نباید فراموش شود که فشار مضاعف و بی‌مورد به نوجوان باعث مي‌شود فرايند هويت‌يابي او از مسير اصلي خارج شود.




بازگشت به ارزش‌هاي پايه والدين 

اگر رابطه والدين با نوجوانان خراب نشده و تحت فشار و زور و كنترل‌گري هم قرار نگرفته باشد، بيشتر آن‌ها به ارزش‌هاي پايه والدين خود بر‌مي‌گردند؛ يعني تغييراتي را كه خوا‌ستند، ايجاد كرده‌اند، ولي شالوده و اساس شخصيت آن‌ها مطابق ارزش‌هاي خانواده خواهد شد؛‌ مشروط بر آنكه رابطه والدين با آن‌ها خراب نشده باشد. ولي متاسفانه در اين فرايند والدين آن‌قدر نگران نوجوان مي شوند و به او فشار مي‌‌آورند كه آزادي‌ای را كه نوجوان براي جست‌و‌جو و بازيابي هويت خود مي‌خواهد، كاملا از او سلب مي‌كنند. هنگامي كه چنين اتفاقي بيفتد، رابطه خراب والدين با نوجوان تبعات زيادي به‌دنبال خواهد داشت. 


افزايش آگاهي‌هاي والدين

اگر والدين بخواهند رابطه آن‌ها با فرزندشان خوب باشد، بايد ميزان آگاهي‌هاي خود را بالاتر ببرند و توجه داشته باشند كه بي‌ثباتي‌ها و ناپايداري‌ها و تغيير خلق نوجوان طبيعي ا‌ست؛ بنابراين والدين بايد به‌طور هوشمندانه در كنار نوجوانان بمانند و بدون اينكه فشار زيادي بر آن‌ها وارد كنند، اجازه بدهند فرايند هويت‌يابي‌شان به‌طور طبيعي طي شود. 

در اين ميان وقتي نوجوان تصميمات عجيبي مي‌گيرد، مثلا حتي وقتي مي‌گويد که ديگر نمي‌خواهد به مدرسه برود، والدين بايد از قبل خود را براي چنين چيزهايي آماده كنند و فراموش نكنند يكي از اصول مهم تعامل با نوجوانان اين ا‌ست كه نبايد به حرف‌هايي كه فرزندان‌شان مي‌زنند، زياد توجه كرد و آن‌ها را جدي گرفت؛ اما بايد نسبت‌به رفتار‌هاي آن‌ها كاملا هوشيار بود. مثلا زماني كه احساس مي‌كنيم گوشه‌گير و منزوي شده يا خواب و خوراكش تغيير كرده، حتما باید رسیدگی کنیم و او را به مسیر طبیعی زندگی برگردانیم.

افكاري مثل ترك تحصيل و مدرسه گاهي به ذهن نوجوانان مي‌رسد، ولي خيلي زود تصميمشان عوض مي‌شود؛ حتی امكان دارد در عرض يك هفته، چندين بار تغيير عقيده بدهند. در مقابل چنين رفتار‌هايي، والدين بايد صبور باشند و زياد به روي فرزندشان نياورند كه چرا اين‌قدر تغيير عقيده مي‌دهد. متاسفانه والدين فكر مي‌كنند هر چقدر بيشتر از فرزندشان ايراد بگيرند و به او گوشزد كنند که چه كارهايي بايد بكند، او ثبات بيشتري پيدا مي‌كند؛ اما برعكس، نوجوان بيشتر مقاومت و لج‌بازي مي‌كند. فراموش نكنيم وقتي والدين بيش‌از‌حد به نوجوانان سخت مي‌گيرند و به او فشار مي‌آورند، آسيب‌ها و مشكلات او را بيشتر مي‌كنند. 




كاهش نگراني‌ها و ترس‌هاي والدين 

بسياري از والدين هنگام ناپايداري‌هاي رفتاري نوجوانان خود بسيار نگران مي‌شوند و مي‌ترسند که نكند فرزندشان نتواند در آينده موفق شود؛ ولي اگر به‌جاي نگراني و ترس‌هاي بيهوده با او همكاري و گفت‌و‌گو كنند و حتي اين فرصت را به او بدهند که چند روزي هم به مدرسه نرود و در عوض، بيشتر به او نزديك شوند و رفتار شجاعانه‌اي داشته باشند، وقتي او دوباره به مدرسه بر‌مي‌گردد، انگيزه بيشتري نسبت‌به قبل برای تحصيل و درس‌خواندن خواهد داشت. مادامي كه نوجوان به‌زور به مدرسه برود، نه‌تنها خوب درس نمي‌خواند، بلكه دائم به‌دنبال گريز از درس‌خواندن و قبول‌نکردن مسئوليت‌هايش ا‌ست.

مشكل اصلي والدين با نوجوانان اين ا‌ست كه آن‌ها وقتي به سن دبيرستان مي‌رسند، اغلب دوست ندارند درس بخوانند و همين موضوع والدين را به‌شدت مي‌ترساند. آن‌ها مدام به فرزندشان غر مي‌زنند که درس بخواند و او را جريمه مي‌كنند و حتي به مشاوران و برنامه‌ريزهاي تحصيلي هم مراجعه مي‌كنند تا بلكه بتوانند به اين طريق آن‌ها را وادار به‌درس‌خواندن بكنند؛ در‌صورتي‌كه با اين روش شايد در كوتاه‌مدت موفق به‌نظر برسند، اما خيلي زود متوجه مي‌شوند که روش درستي را انتخاب نكرده‌اند و نوجوان هم نتوانسته واقعا موفق شود.  


آخرین مطالب


مشاهده ی همه

معرفی محصول از سایت موفقیت


مشاهده ی همه

دیدگاهتان را بنویسید

footer background