احساس تنهایی و رنجهایش
گفتوگو با «دکتر فردینعلیخواه»، استاد دانشگاه، دربارهی احساس تنهایی
تحریریه موفقیت تنهایی به هزار زبان در سخن است؛ گسترش تکنولوژیهای رسانهای، مهاجرت، چالشهای سیاسی و اجتماعی بر حس تنهایی آدمها دامن میزند. اما واقعا این تنهایی که از آن سخن میرود، چیست؟ آیا تنهایی تابعی از انتخاب فردیست یا متغیرهای اجتماعی و خانوادگی هم به گسترش آن دامن میزند؟ تفاوت تنهایی با مفاهیمی مانند خلوتگزینی یا احساس فقدان و نظایر آن در چیست؟ اینها پرسشهایی است که در مصاحبه با «دکتر فردین علیخواه»، عضو گروه جامعهشناسی دانشگاه گیلان طرح کردیم. از این استاد دانشگاه، پیشتر کتابهای «تا طلاق نگرفتند کتاب ننوشتند» و «از لذت آنی تا ملال فوری» منتشر شده است. این استاد دانشگاه و پژوهشگر معتقد است: «در جامعهی ایرانی با گذشتهی جمعگرایانه که هنوز هم سایهی آن سنگین است، موضوعی مانند خلوتگزینی با فرازونشیبهای بسیار درحال تکوین است؛ دربارهی تنها بودن هم همینطور. توجه داشته باشیم که معمولا در جامعهی ایرانی تنهابودن آسیب تلقی میشود و حتی میتوان گفت که رفتاری هنجارشکنانه به شمار میرود.»
• در آغاز بهتر است تعریفی از تنهایی و احساس تنهایی داشته باشیم؛ اینکه احساس تنهایی با مفهوم خلوتگزینی چه تفاوتهایی دارد؟
من فکر میکنم ابتدا لازم است تا دربارهی احساس تنهایی و مفاهیم نزدیک به آن کمی توضیح بدهم، چون ادامهی بحث ما هم تا حد زیادی به این مبانی بستگی خواهد داشت. معمولا در منابع مرتبط با این بحث، بین دو کلمهی «loneliness» و کلمهی «solitude» تفاوت قائل میشوند. کلمهی نخست که به احساس تنهایی اشاره دارد، واجد بار منفی و کلمهی دوم بیانگر وضعیتی مثبت است. دربارهی احساس تنهایی نگاه آسیبشناختی وجود دارد و درخصوص آن ابراز نگرانی میشود و این بهدلیل خسارتها و گزندهای آن بر افراد است. ولی در ارتباط با کلمهی دوم که «خلوتگزینی» ترجمه شده، اینگونه نیست و این هم بهدلیل فواید آن است. در تنهایی ما شاهد نوعی انزوای تحمیلی هستیم. در اینجا فرد امکان انتخاب ندارد و به بیان دیگر، گویی ناخواسته در شرایطی قرار گرفته است و احساس تنهایی میکند. فرد از بودن در این موقعیت راضی نیست و بهدنبال دریچهای است تا خود را از تنهایی نجات دهد.
در مجموع، وقتی از احساس تنهایی حرف میزنیم به فقدان یا شکلی از «تهیبودن» اشاره داریم؛ فقدان تماس، ارتباط، اتصال، تعلق، پیوند، درک متقابل و تعامل. درحالیکه یکی از ویژگیهای خلوتگزینی، غنیبودن است؛ سرخوشیِ بودن با خویش و خرسندی ناشی از بهرهگیری از خلوتی که به عمد برای خودمان ایجاد کردهایم. درواقع، در خلوتگزینی، قسمی از «جداییگزینیِ با اختیار» وجود دارد و فرد از وضعیت رنج نمیکشد، ولی در احساس تنهایی، «جدا افتادگیِ بیاختیار» در کار است. البته در منابع معمولا بین کلمهی «alone» و کلمهی «lonely» هم تفاوت قائل میشوند. فرد میتواند تنها باشد (کلمهی نخست)، ولی تنهایی (کلمهی دوم) را حس نکند! تنهایی با تنها بودن یکی نیست و این نکته بسیار مهم است.
• تنهایی بهشکلهای مختلفی در جریان است و لزوما نمیتوان یک شکلی از تنهایی را تبیین کرد. نظر شما چیست؟
علیرغم این توضیحات، باید توجه داشت که افراد به شیوههای مختلفی تنهایی را تجربه میکنند و بههمین دلیل، توضیح آن «فقدان» که به آن اشاره کردم، سخت است. فرض کنید فردی در ایران سبک زندگی متفاوتی دارد و احساس تنهایی میکند و دلیلش «درکنشدن» از طرف اجتماع است. او به آلمان مهاجرت میکند و در آنجا نیز احساس تنهایی او را رها نمیکند. دلیل احساس تنهایی او در آلمان، ناموفق بودن در روند ادغام اجتماعی با جامعهی میزبان است. هردوی اینها، احساس تنهاییاند، ولی با دو ماهیت متفاوت. ناموفقبودن در ایجاد ارتباط، تجربهی تلخ طردشدن، درکنشدن، حس تبعیض، تجربهی ازدستدادن، ترک، باختن، حسرت و حسد، همگی میتوانند برای فرد تنهایی را رقم بزنند.
بههمین دلیل میگویم که تنهایی به هزاران طریق میتواند تجربه شود. رفتن فرزند به سربازی یا دانشگاه میتواند موجب احساس تنهایی شود. دورشدن از همهمهها و سروصدای جمعیت در فردای یک جشن عروسی میتواند احساس تنهایی به بار آورد. حتی تصور کنید دانشآموزی ممکن است در خانه احساس تنهایی داشته باشد، ولی در مدرسه نه و یا بر عکس! یا تنهایی یک فرد کارتنخواب با تنهایی یک ثروتمند که رئیس کارخانه است فرق دارد. بعضی از اقسام احساس تنهاییها ماندگارند و بعضیها ناپایدار. آنچه موجب نگرانی است، تنهاییهای ماندگار است؛ تنهاییهایی که مانند لکهای روی پیراهن مانده و پاک نمیشود. در مجموع منظورم آن است که تنهایی بهدلیل آنکه تجربهای فردی است، تصاویر و تنوعات بسیار دارد.
• نگاه جامعهی ایرانی به تنهازیستن و خلوتگزینی چگونه است؟
ببینید، باید درنظر داشته باشید که گذشتهی جامعهی ما درواقع جامعهای با فرهنگ «جمعگرایی» بوده است. فرهنگ جمعگرایی ویژگیهای خاص خودش را دارد. معمولا انتخابها، علایق، خواستهها و سلایق فردی در جامعهی جمعگرا باید تابعی از جمع باشد که معمولا در قالب قبیله، عشیره، طایفه و قوموخویش نمود پیدا میکند. درواقع در این شکل از جامعه، خواستههای فردی ارجحیت ندارد و فردیت اگر مجال شکلگیری داشته باشد، در دل جمعیت به فنا میرود. جامعهی جمعگرا معمولا به افراد فرصتی به شکوفایی و پرورش خود (self)بهمعنای امروزی و مدرن آن نمیدهد. با این مقدمه میتوانیم تصور اولیهای دربارهی پاسخ به سوال شما داشته باشیم. امکان خلوتگزینی که قبلا به آن اشاره کردم، انتخابی مثبت بوده که در جامعهی جمعگرا بسیار دشوار است. البته غیرممکن نیست، ولی تحقق آن بسیار سخت است.
اساسا توجه داشته باشید که برخی مفاهیم درواقع با امور مدرن سروکار دارند. برخی مفاهیم با تحولات اجتماعی جامعهی معاصر ظهور یافتهاند. خلوتگزینی هم جزو همان مفاهیم است که بازتاب وضعیتی مدرن است. اینکه من حریمی داشته باشم و گاهی بتوانم خودخواسته خودم را از جمع دور کنم و به خویشن خودم بپردازم و جامعه را به حالت تعلیق درآورم، بیشتر محصول جهان جدید است. خود، به مثابهی پروژهی زندگی، برونداد جهان جدید محسوب میشود. بههمین دلیل در جامعهی ایرانی با گذشتهی جمعگرایانه که هنوز هم سایهی آن سنگین است، موضوعی مانند خلوتگزینی با فرازونشیبهای بسیار درحال تکوین است؛ دربارهی تنها بودن هم همینطور. توجه داشته باشیم که معمولا در جامعهی ایرانی، تنهابودن آسیب تلقی میشود و حتی میتوان گفت که رفتاری هنجارشکنانه به شمار میرود.
• چرا در جامعهی ایران اینطور است؟
چون تنهابودن ضدارزشها و هنجارهای جامعهی جمعگراست. درواقع پشتکردن به جمعیت است. برای همین میبینیم که تنها بودن و تنها زیستن، گاهی با مالیخولیاییبودن، یکی انگاشته میشود و این اعتقاد وجود دارد که فرد درنهایت دیوانه خواهد شد! حتی این روزها وقتی فردی میگوید «من تنها زندگی میکنم»، اگر دختر یا پسر باشد، معمولا تصورات مختلفی دربارهی آنها مطرح میشود که در دل خودش نگرانی یا گاهی انگزدن هم وجود دارد. البته خوشبختانه جامعه در این زمینه بهتدریج درحال تغییر است. برای مثال، آنطور که شواهد نشان میدهد، یکی از آرزوهای جوانان امروزی آن است که قبل از ازدواج بتوانند زندگی مستقل از خانواده و تکزیستن را تجربه کنند.
دربارهی احساس تنهایی، من فکر میکنم که بهتدریج و با گسترش پدیدهی سالمندی در ایران، این موضوع هم شکل جدیتری مییابد. منظورم آن است که فعلا احساس تنهایی بیشتر با سالمندان طرح میشود، ولی همانطورکه گفتم، احساس تنهایی تجربهای شخصی است و بههمین دلیل اشکال بسیار متفاوت و متنوعی دارد. تجربهی طرد و تبعیض، تجربهی جداسازی یا احساس درکنشدن از طرف اجتماع میتوانند در افراد احساس تنهایی ایجاد کنند، هر چند که این احساس ناپایدار و موقتی باشد.
• شما در یکی از سخنرانیهایتان بیان کردید که احساس تنهایی در جامعهی ایرانی مانند جوامع توسعهیافته و صنعتی، گسترده و شایع نیست. اما شواهد متعددی در روایت کاربران شبکههای اجتماعی و فضای رسانهای در دست است که بسیاری از تنهایی گله دارند. نظر شما در اینباره چیست؟
بله، ولی باید دید که دقیقا گله از چه چیزی؟ از تنها زیستن، از احساس تنهایی کردن یا از خلوت گزینی و داشتن حریمی محترم و بهرسمیتشناختهشده؟ این تمایز بسیار مهم است. من فکر میکنم که جامعهی ایرانی هنوز هم کموبیش تحت ارزشهای فرهنگ جمعگرا نفس میکشد. البته روی «کموبیش» تاکید میکنم، ولی درحال عبور است. ما هنوز مانند کشورهای غربی فردیت را تجربه نکردهایم. در همان شبکههای اجتماعی، ویدیوهای بسیاری پست میشود که هنوز درخصوص دخالت اطرافیان در زندگی انتقاد میکنند . این یعنی آنکه هنوز فردیت به رسمیت شناخته نشده است!
در همان شبکههای اجتماعی جملهی «خودت باش» یا توصیهی «کسی که حالت رو خوب نمیکنه دور بنداز» بسیار شایع است. «خودت باش» یعنی جمعیت و قضاوتهای جامعه را کماهمیت بشمار. در این شبکهها، توصیه به «زیستن در آرامش با خلوتکردن با خود» بسیار شایع است. حتی من فکر میکنم که فراگیری عکسهای سلفی تکنفره در ایران نیز دلایل متفاوتی با غرب دارد و لزوما بیانگر خودشیفتگی بیمارگونهی فرد نیست، بلکه نوید شکلگیری فردیت ایرانی و بازتاب تقلا برای جداشدن از جمعیت و ممارست استقلال فردی است.
دربارهی بیان احساس تنهایی در شبکههای اجتماعی، گمان جامعهشناختی من آن است که اغلب اینها ناشی از «درکنشدن»، «تحملنشدن»، «طردشدن» و «کنار گذاشته شدن» طبقهی متوسط است. منظورم آن است که احساس تنهایی بیانشده در شبکههای اجتماعی بیشتر آن قسمی از تنهایی را بازتاب میدهند که ناشی از این عوامل است. فرد احساس میکند که کسی او را درک نمیکند، کسی حرف او را نمیفهمد، کسی به خواستههایش احترام نمیگذارد و بهراحتی از آنچه حق اوست محروم میشود.
• از نظر شما، تنهایی حاصل انتخابهای فردی است یا زمینههای سیاسی و اجتماعی هم بر مسئلهی تنهایی اثر میگذارد؟
طبیعتا من جامعهشناس هستم و نگاه اجتماعی دارم. سطوح دیگر موضوع را باید از سایر تخصصها بپرسید. اما احساس تنهایی هم بهنظر من مانند سایر مسائل و مشکلات فردی بیگمان جنبههای اجتماعی هم بهمعنای کلی آن دارد. افسردگی، خودکشی و اضطراب هم همینطور است. مگر میشود نقش محیط را در بروز این سنخ از مسائل نادیده گرفت؟ بیتردید زمینههای اجتماعی، اقتصادی و سیاسی در افزایش احساس تنهایی میتوانند نقش داشته باشند. البته باید دربارهی مفروضاتی که من در اینجا خدمت شما میگویم، پژوهشهای دقیق صورت گیرد و البته پژوهشها و نظریهپردازیهایی هم صورت گرفته است.
ببینید، برای مثال میزان «اعتماد» بین افراد یک جامعه یکی از مولفههایی است که با آن میشود احساس تنهایی را تحلیل کرد. با گسترش بیاعتمادی در جامعه، فرد جامعه را تهدیدآمیز خواهد دید؛ اینکه گویی جامعه در برابر او و نه درکنار او ایستاده است. دشوار میتوان افرادی را یافت که دارای میزان اعتماد بسیار بالایی نسبتبه جامعه باشند، ولی شدیدا احساس تنهایی کنند! اعتماد بالا معمولا با شکلی از گشودگی نسبتبه جهان بیرون همراه است. اعتماد بالا باعث میشود پنجرههای ارتباط باز باشد و این میتواند زمینهی احساس تنهایی را تضعیف کند. تبعیض اجتماعی هم همینطور!
فرض کنید شما مدام برای رسیدن به هدفی تلاش کرده و انرژی و منابعتان را صرف کنید، ولی تبعیض در اجتماع باعث شود به هدف نرسید. چقدر احتمال دارد دچار سرخوردگی شوید و وقتی دچار سرخوردگی شدید، رو به انزوا نبرید و در این شرایط، زمینهی احساس تنهایی در شما بیشتر نشود؟ فقدان اعتمادبهنفس هم میتواند زمینهی احساس تنهایی را بیشتر کند. من این مسئله را هم با شاخصهای اجتماعی تحلیل میکنم.
برای مثال، در جامعهی ایرانی، اگر شما زن باشید، چقدر جامعه به شما اعتمادبهنفس میدهد؟ چقدر به شما مجال میدهد تا آن «خود» را شکوفا کنید؟ شما باید بجنگید تا از روزنهها عبور کنید و همیشه هم کامیاب نخواهید شد. این متلاشیکردن اعتمادبهنفس آیا زمینه را برای گوشهگیری ناخواسته و درنتیجه احساس تنهایی ناخواسته بیشتر نخواهد کرد؟ ناامنی، ترس از جرم و بیثباتی، همه بهشکل مستقیم یا غیرمستقیم میتوانند در افزایش احساس تنهایی نقش ایفا کنند. وقتی در جامعه، جرم و جنایت افزایش یابد، یکی از استراتژیهای افراد جدا افتادگی از جامعه یا دوریگزینی از آن است. شما هراس دارید در فضاهای عمومی قرار بگیرید و مدام از دیگران دوری میکنید. این هم میتواند زمینهی احساس تنهایی را افزایش دهد.
• نقش متغیرهای سیاسی و اجتماعی در گسترش احساس تنهایی چیست؟
دربارهی نقش زمینههای سیاسی هم مفروضاتی مطرحشده است. «هانا آرنت» در کتاب «توتالیتاریسم» در سطرهایی به موضوع تنهایی اشاره کرده است. برخی از پژوهشگرانی که دربارهی حیات اجتماعی و سیاسی اتحاد جماهیر شوروی تحقیق میکنند هم به موضوع تنهایی اشاره کردهاند. در اینجا بحث آن است که رژیمهای توتالیتر تلاش میکنند تا اعتماد عمودی (به سیستم) درنهایت درجه باشد، ولی اعتماد افقی (مردم نسبتبه یکدیگر) کمرنگ باشد. درواقع وضعیتی بهوجود آید که افراد دربارهی عملکرد سیاست حرف نزنند. دیوار موش داره، موش هم گوش داره!
از نظر این تحلیلگران، دورشدن آدمها از همدیگر و تپیدن به داخل حبابهای خودخواسته، آرمان این چنین رژیمهایی است. ریشهی این موضوع هم همان بیاعتمادی است. درواقع جریان امور بهسمت و سویی میرود که مردم نسبتبه یکدیگر بی اعتماد گردند و پیوند بین آنها گسسته شود و گرد هم نیایند. نکتهی دیگری که لازم است به آن اشاره کنم و این هم به جامعه و فرهنگ ارتباط دارد، موضوع کمالگرایی است. این روزها در ایران شاهدیم که انگار همه بهشکلی تلاش میکنند تا چیزی بشوند.
شما وقتی وارد شبکههای اجتماعی میشوید احساس میکنید همه کرکرهی مغازهشان را بالا زدهاند و دارند میفروشند و شما دچار رکود و کسادی کامل هستید. این تعبیر یکی از دانشجویانم بود که حس سرخوردگی و عقب ماندن داشت. مدام از شما خواستهمیشود که کامل باشید. خطاهای کوچک انسانی در شبکههای اجتماعی بسیار بزرگنمایی میشود. این نگاه بهنظر من زمینهی احساس تنهایی را بیشتر کرده و افراد را گوشهگیر و منزوی میکند. شما مدام یقهی خودتان را میگیرید، چون فکر میکنید هیچچیزی نیستند. جالب است که آنقدر این جریان در شبکههای اجتماعی قوی است که گاهی من برخی را میبینم که در قسمت بیوی اینستاگرامشان نوشتهاند «من هیچچیز نیستم» و لحن جمله بسیار خشمگینانه است.
• آیا شما تابهحال با مسئلهی تنهایی بهعنوان تجربهی شخصی روبهرو شدهاید؟ تجربههای شما از تنهایی چگونه بوده است؟
راستش را بخواهید کم پیش میآید که احساس تنهایی کنم. من به ناچار بهدلیل شغلم، مدام درحال ارتباط هستم. من باید مطالعه کنم که این خود نوعی ارتباط با کسی است. من باید تدریس کنم که این هم بهمعنای واقعی، ارتباط است. من باید بنویسم که در آنجا هم با مخاطب حرف میزنم و ارتباط میگیرم. من باید نگاه کنم و حواسم به جهان اطرافم باشد، چون پژوهشگر اجتماعی هستم. همهی اینها کموبیش با ارتباط سروکار دارند. ولی من دوست دارم ساعاتی هم هیچ کدام از اینها نباشد. ساعاتی دوست دارم مغزم را تعطیل کنم و به هر چیزی نگاهی اجتماعی و پرسشگر نداشته باشم! اینجا خلوتگزینی پیشه میکنم؛ فضایی از آنِ خودم! بهنظرم داشتن دوستان خوب در دورشدن از تنهایی بسیار موثر است. ولی صادقانه بگویم، چند سال و چند ماهی در یکی از کشورهای اروپایی بودم. در آنجا احساس تنهایی بهمعنای واقعی کلمه به سراغم آمد. واقعا حالم خوب نبود و به دوستانم نیاز داشته و حس فقدان داشتم.
در ضمن بعضیها هم به من میگویند شما که اینقدر دربارهی جامعه فکر و تحقیق میکنید، از جامعه نمیترسید؟ من هم میگویم: «جامعهی ایران را باید با همان مختصات و ویژگیهایی که دارد، دید. نه در سطح فردی و نه در سطح اجتماعی، نباید کمالگرایی عجولانه پیشه کرد؛ چون تغییرات اجتماعی همیشه تدریجیاند.