«بازی تمام نمیشود حتی وقتی برندهای»
مصاحبه با بردیا دانشور-جوانترین استاد بین المللی شطرنج ایران
یکی از روزهای بزرگسالی مینشینی و به مهمترین تصمیمی که در نوجوانی گرفتی فکر میکنی. همان تصمیمی که از زمان گرفتنش تا سالها بعد خیلی آهسته اما پیوسته در زندگیت ریشه میدواند، جوانه میزند، شاخ و برگ میگیرد، تنومند میشود و شاید میوه میدهد. تصمیمی برای یک انتخاب و انتخابی برای پیگیری و ادامه دادن یکی از چندین گزینهای که اتفاقی کنار هم ردیف شدهاند تا مثلا اوقات فراغتات را پر کنند آنهم بر اساس علاقه و نیز استعداد. مینشینی و به انتخابی فکر میکنی که گاهی همین قدر ساده، مسیر زندگی و آیندهات را تعیین کرده است. اما آن روز که زیر سایه درخت موفقیتت لمیدهای بیشتر از آن تصمیم، آن انتخاب، آن اتفاق، آن علاقه و حتی استعداد که داشتهای، به خود میبالی تنها برای یک چیز که به خرج دادهای؛ پشتکار و پشتکار و پشتکار
آن روز که بردیا دانشور از میان همه انتخابهایی که میتوانست داشته باشد اتفاقی پای میز شطرنج نشست، تنها 6 سال داشت اما امروز که در عرصه جهانی شطرنج میدرخشد، ده سالی از آن روز میگذرد، ده سالی که تنها با تلاش و پشتکار میشود در عرصه رقابت جهانی باقی ماند و دوام آورد. بردیا دانشور جوانترین استاد بین المللی شطرنج ایران در یک قدمی «استاد بزرگ» شدن است. نوجوانی 16 ساله که همراه مادرش با ما به گفتوگو نشست تا از تجربیات و موفقیتهایش برای ما بگوید و نیز از درسهایی که رقابت شطرنج برای زندگی دارد؛ تسلیم نشدن.
یادمان باشد نوجوانی سرشار از آزمون و خطاست. یادمان باشد که قرار نیست همهی ما قهرمان باشیم و قرار نیست همیشه پیروز میدان شویم. موفقیت گاهی همین گامهای کوچکی است که برمیداریم برای هدفی که یک روزی، یک جایی، یک جوری محقق میشود با صبر و تلاش. موفقیت گاهی لبخندی است که بر لبی مینشانیم و دلی است که به دست میآوریم و روزهای سختی است که دوام میآوریم. بله! موفقیت گاهی همین قدر نزدیک است.
علاقه و فعالیت در رشته شطرنج از کجا برای شما شکل گرفت؟ آیا در اطرافیانتان کسی در این زمینه فعالیت میکرد؟
من در سن 6 سالگی شطرنج را شروع کردم. در ابتدا چند رشته را بصورت اتفاقی امتحان کردم؛ بسکتبال، صخره نوردی، فوتبال و شطرنج اما به شطرنج علاقمند شدم و آن را انتخاب کردم و تقریبا از سن 7 سالگی بهصورت حرفهای مشغولش شدم. من در دورههای عمومی شطرنج ثبت نام کردم. کمی بعد مربی خصوصی گرفتم و آنها مرا حمایت و تشویق کردند و از آنجا کمکم شروع شد. هیچ وقت هم در میان اعضاء خانواده و دوستانم کسی شطرنج باز نبود و حتی علاقه هم نداشت. بعد از اینکه یک سال بهصورت حرفهای فعالیت کردم، قهرمان کشور شدم که اولین مدالم بود. همان سال به مسابقات آسیایی راه پیدا کردم و در بخش نیمه سریع که در ازبکستان برگزار میشد، نائب قهرمان شدم که اولین مدال آسیاییام در سن 8 سالگی بود.
با توجه به اینکه شما محصلید، میخواهم بپرسم که چطور بین درس و مدرسه با شطرنج تعادل و هماهنگی ایجاد می کنید؟
مادر بردیا میگوید: اگر اجازه بدهید من جواب این سوال را بدهم؛ کلا تا دو الی سه سال پیش مشکلی نداشتیم به این دلیل که هم درسهای بردیا سبکتر بود و هم اینکه فعالیت و تمریناتش آنچنان نفسگیر و وقتگیر نبود که نشود تعادل ایجاد کرد اما بعد از آن و حدود سه الی چهار سال اخیر به دلیل این که بردیا پرفشار در مسابقات داخلی و خارجی شطرنج شرکت میکند، شرایط سختتر شده است، به گونهای که دیگر مدرسه با ما همکاری میکند و بردیا تنها زمان امتحان مدرسه میرود تا فقط امتحان دهد. چون بردیا مدام باید در مسابقه باشد و اصلا گاهی اوقات یک ماه تا یک ماه و نیم ایران نیست. یک هفته ای هم که میآید تا بخواهد درس بخواند، دوباره مسابقه بعدیاش شروع میشود. با این شرایط دیگر پیش بردن هر دوی اینها با هم خیلی سخت شده است و این یکی از مشکلاتمان است؛ مشکلی که اغلب شطرنج بازهای نوجوان با آن درگیرند.
بنابراین به نظر میرسد باید تصمیمی برای انتخاب رشته تحصیلی آینده در دانشگاه گرفته باشید؟ بردیای ما اکنون در چه رشته ای تحصیل میکند؟
مادر بردیا ادامه میدهد: با اینکه در رشته ریاضی تحصیل می کند اما احتمالا در رشته تربیتبدنی تحصیلاتش را ادامه دهد. ما دیگر دوستان شطرنج باز را که دیدیم در هر رشتهی دیگری که انتخاب کرده بودند، اغلبشان دو الی سه ترم بعد از شروع انصراف دادند. شطرنج رشته ای بسیار وقتگیر است و ذهن را درگیر میکند و دائم باید در حال تمرین بود و اگر یک ماه تمرین نکنند، کلا جا میمانند.
بردیای نوجوان ما برای آیندهاش چه برنامه ای دارد؟
همانطور که شاید بدانید رشته شطرنج دارای یک سری رتبه بندیهایی است که تا هدف نهایی استاد بزرگی شطرنج ادامه دارد. البته من خیلی زود و در سن 11 سالگی استاد بین المللی شطرنج شدم و الان هم جوانترین استاد بین المللی ایران هستم. من دو نورم استاد بزرگی گرفتهام و سومی را که کسب کنم، رسما استاد بزرگ میشوم. فکر میکنم هدف اصلی شطرنجبازان این است که ریتینگشان افزایش پیدا کند و به این ترتیب به آن درجه نهایی که همان استاد بزرگی است برسند. در ایران یک نفر هست که به این درجه رسیده است؛ استاد بزرگ پرهام مقصودلو این رتبه را دارند. من هم هدفم همین است.
چه عالی! پس در آینده پیش رو و نه چندان دور قرار است ما شاهد یک استاد بزرگ دیگر در شطرنج کشورمان باشیم؛ یک استاد بزرگ بسیار جوان. بعد از کسب این درجه چه خواهید کرد؟
مادر بردیا جواب میدهد: بردیا تا یک سنی و زمانی که پر انرژی باشد در مسابقات شطرنج بازی خواهد کرد و بعد از آن هم همچون اغلب شطرنج بازان به کار مربیگری روی خواهد آورد.
آیا کسب درآمد از راه مربیگری شطرنج کفاف مخارج زندگی را خواهد داد؟
مادر بردیا ادامه میدهد: بله، کسی که در این رشته حرفه ای باشد میتواند درآمد خوبی هم کسب کند اما وقتی بحث علاقه مطرح است دیگر شرایط نامطلوب چندان اهمیت ندارند. مثلا بارها با بردیا در این باره صحبت کردهام و او میگوید که اگر به هر رشته ی دیگری بروم وقتی علاقه ای در کار نباشد، درآمدش هم چندان نخواهد بود.
همراه و مشوق اصلی شما در شطرنج و زندگی حرفه ایتان چه کسی است؟
پدر و مادرم.
آیا در خانه با ایشان تمرین و بازی میکنید؟
نه. من با مربیها، دیگر بازیکنان و یا در تنهایی بازی میکنم.
یعنی مادر تا به حال دست به مهره های شطرنج نبردند؟
نه. (با خنده)
مادر بردیا: من اصلا بلد نیستم. (با خنده)
شما بعد از کدام مرحله یا کسب کدام مقام در این رشته متوجه شدید که شطرنج دقیقا همان چیزی است که میخواهید؟
از همان اول که شطرنج را شروع کردم، دوست داشتم ادامه اش بدهم، حتی قبل از آنکه مقامی هم بیاورم ولی شاید بعد از قهرمانی جهان بود که دیگر اطمینانم بیشتر شد. هر چند که قبل از آن هم دو مدال نقره و برنز داشتم.
از حس و حالتان بعد از گرفتن مدال طلای جهانی به ما بگویید و اینکه چگونه آن حس و حال را بروز دادید؟
خیلی خوشحال بودم که توانستم این موفقیت را به دست بیاورم.
بردیا برای ادامه جواب کمی مکث میکند و مادر در ادامه میگوید: بردیا اصلا هیچ وقت خوشحالیاش را بروز نمیدهد.
بردیا ادامه میدهد: من درونگرا نیستم ولی آنچنان هم احساساتم را بروز نمیدهم.
به نظر شما چه درسی برای زندگی در دل شطرنج نهفته است؟
شطرنج بازی کردن به ما یاد میدهد که هیچ وقت نباید تسلیم شویم و همچنین هیچ وقت هم نباید فکر کنیم که همه چیز تمام شده حتی وقتی برنده بازی هستیم. تلاش برای پیروزی، اول شدن و قهرمانی، روحیه رقابت جویی و مبارزه در رقابت و پشتکار داشتن را در ما تقویت میکند.
خیلیها تصورشان از شطرنج به عنوان یک رشته ورزشی این است که فعالیتی است با حداقل انرژی بدنی که نیاز به آمادگی جسمانی نداشته و صرفا با فکر و ذهن کار دارد. آیا واقعا به این شکل است؟ آیا خود شما برای آماده شدن در یک جدال شطرنج جدای از تمرینات ذهنی، تمرینات بدنی خاصی انجام میدهید؟
داشتن فعالیت بدنی و آمادگی جسمانی برای رشته شطرنج خیلی مهم است. حتی بزرگترین بازیکنهای دنیا هم بعد از مدتی که در یک بازی سه الی چهار ساعته بازی میکنند، بازیشان به احتمال خیلی زیاد و به اصطلاح قفل میشود. بنابراین بدون انرژی جسمانی که در اثر آمادگی بدنی کسب شده به دست میآید، بازیکن اصلا نمیکشد، حالا هر چقدر هم که از لحاظ ذهنی آماده باشد.
تمرین ذهنی من همان شطرنج بازی کردن با تمرکز است. تمرکز برای شطرنج خیلی مهم است و هر چقدر هم که آماده باشید، بی دقتی های کوچک ممکن است کل مسابقه را خراب کند. برای همین من سعی میکنم بیشتر ذهنم در فضای شطرنج باشد و شب قبل از مسابقه استراحت مناسبی داشته باشم. من شبها بین 8 تا 10 ساعت میخوابم. برای تمرین بدنی هم از آنجایی که بازی شطرنج گاهی با نشستنهای طولانی مدت چهار تا پنج ساعته همراه است و نیاز به آمادگی بدنی دارد، هر تمرینی که آمادگی جسمانی را بالا ببرد و استقامت را تقویت کند، مناسب است. من زمانی که در ایران هستم با یک مربی خصوصی در رشته بدنسازی البته نه بهصورت حرفه ای تمرین میکنم و در طول مسابقات هم تا بتوانم پیاده روی میکنم.
آیا فدراسیون شطرنج به شما مربی حرفه ای اختصاص نداده که خواب، تغذیه و تمرینات بدنی و ذهنی شما را زیر نظر داشته باشد؟
نه! فدراسیون حتی مربی شطرنج هم به ما اختصاص نداده چه برسد به مربیهای دیگر. تمام مربی هایی که من داشته ام از هزینه شخصی ام بوده است.
تصمیم ارزشمند شما برای بازی کردن زیر پرچم ایران به جای گرجستان، افتخاریست برای کشورمان، هر چند که شاید شما بعدها پشیمان هم شده باشید. چه شد این تصمیم را گرفتید؟
طبیتا هر کسی دوست دارد که برای کشور خودش بازی کند، من هم دوست داشتم برگردم اما بعد مردد شدم شاید که تصمیم درستی نبود و البته اکنون هم خیلی مطمئن نیستم.
مادر بردیا ادامه میدهد: ببینید در ایران در طول سال یک سری برنامه تجلیل از قهرمانان داشتیم و در سال تنها یک برنامه بود که تقریبا منظم بود. با اینحال و با اینکه بردیا مدال جهانی و آسیایی داشت و عنوان کسب کرده بود اما تنها به ما گفتند جایزههایتان پرید و نگفتند چرا. طوری شد که دیگر آن جایزه برای ما مهم نبود. ما میرویم، هزینه میکنیم در حالیکه جایزههایی که قولش را میدهند، به ما نمیدهند و حتی در گرفتن ویزا هم مثلا برای من مادر به عنوان همراه، کوچکترین کمکی نکردند. تقاضای ما چند سال پیش برای دریافت ویزا جهت شرکت در مسابقات صربستان رد شد، درحالیکه کلی هم هزینه کرده بودیم. اینها دلایلی هستند که حس خیلی بدی به ما میدهد تا جایی که حتی خواسته ما دیگر مربی اختصاصی هم نیست. همانطور که میدانید رشته شطرنج رشته پرهزینهایست و اینجا هم هیچ حمایتی نمیشود و این فقط خانوادهها هستند که درگیرند. این چیزهاست که ما را مردد میکند
با توجه به اینکه مهاجرت میان دانش آموزان نخبه هم اشاعه پیدا کرده آیا شما به رفتن دوباره از ایران فکر میکنید؟
مادر بردیا جواب میدهد: با اینکه بردیا ایران و بازی کردن برای ایران را خیلی دوست دارد، اما بله! شاید اگر همینطوری پیش برود، ممکن باشد بردیا هم برود.
قطعا حضور و همراهی مادرتان در مسابقات جهانی حداقل در قالب یک مربی انگیزشی برای شما به عنوان یک نوجوان تاثیر گذار بوده است. بهنظرتان جای چنین دستورالعملها و تسهیلاتی را برای حمایت از یک قهرمان نوجوان نظیر حمایت از حضور و همراهی والدین وی، خالی میبینید؟
بله همینطور است. قطعا حضور یک همراه خیلی از لحاظ روحی به ما کمک میکند. شرایط برای نوجوان به نحوی است که مثلا سفرهای طولانی دارند و این شرایط عملا برای یک نوجوان به تنهایی تقریبا ناممکن است. اتفاقا شاید دلیل خیلی از شطرنج بازان نوجوانی که به مسابقات خارجی نمیروند هم به همین خاطر باشد که به تنهایی رفتن برایش تقریبا غیر ممکن است.
مادر بردیا میگوید: ما حرف زیاد داریم اما دیگر ترجیح میدهیم خواستهای نداشته باشیم چون عملا واکنش منفی در پی داشته است. ولی آن چه که ما در کشورهای دیگر دیدیم به این صورت است که وقتی استعدادها شناسایی میشوند، بچهها ردهبندی میشوند و برایشان دورههای مخصوص برگزار میشود، مربیهای مخصوص شطرنج، ورزش و تغذیه و نیز یک روانشناس از آنها پشتیبانی میکند و با همین روند ادامه میدهند تا در سن دوازده الی سیزده سالگی که از بین آنها یک شطرنج باز سطح بالا در میآید. ولی در کشور ما این گونه نبوده و خیلی از استعدادها بودهاند که شاید در نیمه راه منصرف شدند و ادامه ندادند. در حالیکه بچهها باید وقتی استعدادشان شناخته شد مورد حمایت قرار بگیرند و مربی حرفهای با آنها کار کند. درست است که تجربه ما اکنون بالاتر رفته ولی چند سال پیش واقعا مستاصل میشدیم و نمیدانستیم چه کار کنیم و هیچ کسی هم نبود که در این راه ما را راهنمایی کند. ما مشاوری نداشتیم. یعنی ما خودمان تاوان دادیم تا کسب کردیم.
به عنوان سوال آخر میخواهم از بردیای عزیز بپرسم که شکستها چه تاثیری در موفقیتش داشته اند؟ چند بار ناامید شدی و دوباره شروع کردی؟
من هیچ وقت کاملا ناامید نشدم ولی وقتهایی بوده که مسابقاتی را بد بازی کردم و البته بعد از آن هم معمولا پیشرفت کردهام چون تمرینم را بیشتر کرده، از اشتباهاتم درس گرفته و آنها را تکرار نکردهام. این اتفاق چند باری برایم افتاده که شکستی داشتم ولی بعدش پیشرفتی هم داشتم به واسطه تمرین بیشتر. بهطوریکه من الان روزی 6 تا 8 ساعت تمرین میکنم.
در آخر چه پیامی برای نواجوانان دارید.
تنها پیامم به نوجوانهای دیگر این است که برای هر هدفی که دارند، هر رشته و هر کاری که دوست دارند، تلاش کنند و جا نزنند.
روی سخن به مادر بردیا: ما میدانیم که بار خیلی از زحماتی که به موفقیت بردیا منجر شده است روی دوش شمای پدر و مادر بوده، باید به شما و بردیای عزیز برای داشتن همدیگر تبریک گفت. آیا شما هم پیامی برای خانواده های نواجوانان دارید؟
به پدر و مادرهای عزیز باید بگویم که علاقمندی های فرزندشان را جدی بگیرند و از خود گذشتگی کنند. آنها باید بدانند که راه سختی در پیش دارند با این حال حمایت از بچهها وظیفه پدر و مادر است. اگر پشت بچهها خالی شود احساساتشان هم جریحهدار میشود. ما گاهی شده کل زندگیمان را بر مبنای برنامه های بردیا گذاشته ایم و زندگیمان خیلی تحت الشعاع قرار گرفته، مسافرتهایمان، مهمانیها و کلا برنامه هایمان با برنامه های بردیا تنظیم میشود.