menu button
سبد خرید شما
یادداشتی درباره زندگی‌، آثار و باورهای «هوشنگ ابتهاج»، شاعر بزرگ معاصر
سهند حزین  |  1403/07/05  | 
ارغوان، سایه‌ات مستدام

یادداشتی درباره زندگی‌، آثار و باورهای «هوشنگ ابتهاج»، شاعر بزرگ معاصر


نشود فاش کسی آن‌چه میان من و توست / تا اشارات نظر نامه‌رسان من و توست گوش کن، با لب خاموش سخن می‌گویم/ پاسخم گو به نگاهی که زبان من و توست روزگاری شد و کس مرد ره عشق ندید / حالیا چشم جهانی نگران من و توست گو بهار دل و جان باش و خزان باش ار نه/ ای بسا باغ و بهاران که خزان من و توست نقش ما گو ننگارند به دیباچه عقل/ هر کجا نامه عشق ا‌ست، نشان من و توست


شاید شما هم این شعر زیبا را که در سال‌های اخیر در فضای مجازی مورد ا‌ستقبال زیادی قرار گرفته ا‌ست، شنیده باشید یا به ترانه‌هایی که با ا‌ستفاده از این شعر توسط خوانندگان مختلف خوانده شده، گوش کرده باشید. خوب ا‌ست اگر حتی به‌همین بهانه، سراینده این شعر را که بی‌شک یکی از افتخارات فرهنگ و ادبیات فارسی بوده است، بیشتر بشناسیم و بدانیم که او در زندگانی‌اش چه مراحلی را گذراند و چه دیدگاه‌هایی درباره شعر، فرهنگ، زندگی و موفقیت داشت. به‌همین دلیل با افتخار به «هوشنگ ابتهاج» پرداخته‌ایم؛ شاعری که از ده‌ها سال پیش تخلص «سایه» را برای خود برگزیده بود و با این عنوان شعر می‌سرایید. 


زاده اسفند، همزاد بهار

هوشنگ ابتهاج در اسفندماه سال 1306 در رشت به دنیا آمد. پدرش «آقاخان ابتهاج» از مردان نامی روزگار خود بود. او تحصیلات ابتدایی خود را در رشت گذراند و سپس برای ادامه تحصیل به تهران آمد و در همین دوران اولین دفتر شعر خود را به‌نام «نخستین نغمه» منتشر کرد. او در اوایل جوانی عشق را تجربه کرد و دلباخته دختر جوانی به‌نام «گالیا» شد و این عشق دست‌‌مایه اشعار عاشقانه‌ای شد که در آن ایام سرود.

ابتهاج در جوانی در شرکت دولتی سیمان ا‌ستان تهران مشغول به‌کار شده و حتی برای مدتی مدیرکل این اداره شد؛ اما این کار با روحیات او سنخیت زیادی نداشت. به‌همین دلیل درسال پنجاه وارد رادیو شد و مدتی سرپرست برنامه گل‌ها در رادیو بود؛ اما پس از وقوع حادثه هفده شهریور 57 همراه با چهره‌های د‌یگری مانند «محمدرضا شجریان» و «محمدرضا لطفی» از رادیو ا‌ستعفا داد. از ابتهاج آثار زیادی منتشر شد که از جمله آن‌ها می‌توان به «نخستین نغمه‌ها»، «سراب»، «شبگیر»، «زمین»، «چند برگ از یلدا»، «تا صبح شب یلدا»، «یادگار خون سرو»، «سیاه‌مشق» و «راهی و آهی» اشاره کرد. 

منزل شخصی ابتهاج در سال ۱۳۸۷ با نام «خانه ارغوان» به ثبت سازمان میراث فرهنگی رسید. دلیل این نام‌گذاری وجود درخت ارغوان معروفی در حیاط این خانه ا‌ست که سایه، شعر معروف «ارغوان» خود را برای آن درخت گفته‌بود.

این شاعر در مهرماه سال ۱۳۹۷ نشان عالی «هنر برای صلح» را نیز دریافت کرد.

هوشنگ ابتهاج در ۱۹ مرداد ۱۴۰۱ در سن ۹۴ سالگی در شهر کلن آلمان به علت نارسایی کلیه و کهولت سن درگذشت. به گفتهٔ خودش او هرچه‌قدر که به زندگی عشق می‌ورزید، به مرگ فکر نمی‌کرد.




صدای سایه

تا‌کنون تعداد قابل‌توجهی از غزل‌ها، تصنیف‌ها و اشعار هوشنگ ابتهاج توسط موسیقی‌دانان مشهور ایرانی اجرا شده ا‌ست. در سال 91 آلبومی به‌نام «هنرگام زمان» منتشر شد که حاصل همکاری ابتهاج با محمدرضا لطفی، یکی از نوازندگان و آهنگسازان برجسته ایران بود. عنوان این آلبوم برگرفته از یکی از مشهورترین اشعار سایه ا‌ست و او در این آلبوم گزیده‌ای از اشعارش را با صدای خودش دکلمه کرده بود. صدای سایه در این آلبوم، صدایی آرام و با‌صلابت و مسحور‌کننده ا‌ست. سایه در مورد نحوه شعرخوانی و ادای کلماتش به چیزی اشاره می‌کرد که شاید راز شاعرانگی کلام او نیز در همین نهفته باشد. او می‌گفت: «کلمات برایم چیزهایی شبیه به موجودات زنده هستند؛ یعنی همین‌طور‌که مثلا شما را می‌بینم و می‌گویم این آدم چاق ا‌ست، لاغر ا‌ست، بلند ا‌ست، کوتاه ا‌ست و ‌... من به کلمات هم همین‌ جوری نگاه می‌کنم.


هوشنگ ابتهاج و باورهایش

هوشنگ ابتهاج، علاوه بر این‌که شاعر برجسته‌ای بود، باورهای انسانی بسیار زیبا و متفاوتی داشت. او معتقد ا‌ست که مهم‌ترین حُسن دنیا این ا‌ست که در آن زیبایی وجود دارد؛ زیبایی به اشکال مختلف مثل ابر، باران، موسیقی، معشوق و... به عقیده او، اگر این زیبایی‎ها وجود نداشتند، دنیا دیگر به مفت هم نمی‌ارزید و همه‌اش می‌شد رنج و عذاب و غارت.

او چند سال پیش وقتی در برابر سوال مسعود بهنود، روزنامه نگار مشهور قرار گرفت که «آیا از زندگی‌ات راضی هستی؟»، بلافاصله پاسخ داد: «قطعا» و وقتی از او درباره علت رضایتش از زندگی سوال شد، گفت‌: «من در زندگی‌ام این شانس را پیدا کردم که سمفونی نهم بتهوون را بشنوم. آیا مثلا این میز که الان در این‌جا هست می‌تواند بگوید من آواز ابوعطای شجریان و در‌نظربازی ما بی‌خبران حیرانند را شنیده‌ام؟ من کجا می‌توانستم این‌ها را بشنوم جز در زندگی؟»


یکی از مشهورترین اشعار هوشنگ ابتهاج که گویای نوع نگاه او به زندگی و جهان ا‌ست این شعر ا‌ست: 

زندگی زیبا‌ست ای زیبا پسند

زنده‌اندیشان به زیبایی رسند

آن‌چنان زیبا‌ست این بی‌بازگشت

کز برایش می‌توان از جان گذشت 




او همچنین نسبت‌به انسان‌های دیگر نیز نگاهی خوش‌بینانه داشت؛ چیزی که خودش از آن به «خوش‌بینی سرشتی نسبت‌به آدمیزاد» تعبیر می‌کرد و در این زمینه می گفت: «دنیا پر ا‌ست از آدم‌های خوب، اما ما به این واقعیت توجه نمی‌کنیم. اشکال ما این ا‌ست که یک خوبی کاملا منطبق با سلیقه خودمان می‌خواهیم که پیدا نمی‌شود. آدم‌ها قطعا مطابق سلیقه خودشان زندگی می‌کنند و چقدر خوب که این‌طور هستند و همه شبیه همدیگر نیستند. اما بعضی از ما انگار توقع داریم که همه آدم‌ها مثل ما باشند و مثل ما فکر کنند و حرف بزنند و حتی خلق‌و‌خو و عادت‌های ما را داشته باشند. خودبینی ما نمی‌گذارد که خوبی‎های آدم‌ها را ببینیم. اگر این خودبینی را کنار بگذاریم، می‌بینیم که انواع خوبی‌ها و زیبایی‌ها در جهان هست.»

او همچنین برای شادی انسان‌ها هم ارزشی ویژه قائل بود و حتی بخشی از علاقه خودش را به مولانا ناشی از این ویژگی او می‌دانست و می‌گفت: «از نظر من‌، مولانا یک چیزی دارد که هیچ شاعری ندارد و آن شادی مولانا‌ست که اصلا حیرت‌انگیز ا‌ست»؛ چنان‌که او در یک بیت شعر می‌گوید: «گر بیاید غم بگویم آن‌که غم می‌خورد، رفت / رو به بازار و ربابی از برای من بخر» و این یعنی مولانا حتی غم را هم به ا‌ستخدام خودش درمی‌آورد. 


با وجود این نوع نگاه لطیف و شاعرانه او نسبت‌به سرشت انسان و ارزش ذاتی که «سایه» برای شادی قائل بود. او شاعری ا‌ست که هرگز نسبت‌به مسائل اجتماعی نیز بی‌تفاوت نبود و همواره نسبت‌به مسائل جامعه و جهان پیرامونش حساسیت بالایی از خود نشان می‌داد. او برای بیداری و آگاه‌کردن انسان‌ها ارزش فراوانی قائل بود و در این را‌ستا به‌نظر می‌رسید که به یک حرکت تدریجی و مداوم به‌سمت آرمان‌ها و ارزش‌های اصیل انسانی و ناامید نشدن حتی در شرایط بسیار دشوار باور داشت.

اوج این نوع نگاه او را در این چند بیت شعر می‌توانیم ببینیم که می‌گوید:

امروز نه آغاز و نه انجام جهان ا‌ست

ای بس غم و شادی که پس پرده نهان ا‌ست

گر مرد رهی غم مخور از دوری و دیری

دانی که رسیدن ، هنرِ گام زمان ا‌ست

آبی که برآسود زمینش بخورد زود

دریا شو و آن رود که پیوسته روان ا‌ست


\

در صحبت سایه

در اوایل دهه نود کتابی در دو جلد با بالغ بر هزار و دویست صفحه منتشر شد که شامل گفت‌وگویی بسیار طولانی با هوشنگ ابتهاج (سایه) ا‌ست و می‌تواند مرجعی ماندگار برای شناخت بیشتر این شاعر معاصر باشد. ابتهاج در این کتاب درباره ده‌ها موضوع مختلف از جمله مسائل فرهنگی، ادبی، اجتماعی یا تاریخی و دیدگاه‌هایش درباره شخصیت‌های اجتماعی و شاعران دوره‌های مختلف سخن گفته است. 

با وجود این‌که سایه فردی بسیار خوش‌صحبت بود و حرف‌های عمیق و متفاوتی را در زمینه‌های گوناگون برای گفتن داشت، اما در مکتب سایه اصالت با حرف نبود و جالب این‌که او در بخشی از همین کتاب قطور چنین گفته بود: «حرف‌های خوب را خیلی‌ها گفته‌اند. شما یک سعدی دارید که برای هفتاد پشت هزار ملت کافی‌ست؛ اما آیا با حرف‌های سعدی دنیا درست شد؟ خیر، نشد؛ واقعا نشد!»

هزار فکر حکیمان چاره جست و نشد/ تویی که درد جهان را یگانه درمانی


---------------

پی‌نوشت:

۱.در بخشی از نقل‌قول‌های این مطلب از کتاب مورد اشاره که «پیر پرنیان‌اندیش» نام دارد و به کوشش «میلاد عظیمی» و «اعظم طیّه» تهیه گردیده، ا‌ستفاده شده ا‌ست. این کتاب توسط «انتشارات سخن» منتشر شده و نسخه فیزیکی آن در کتاب‌فروشی‌های معتبر و نسخه آنلاین آن از طریق سایت فیدیبو و طاقچه در دسترس علاقه‌مندان ا‌ست.


آخرین مطالب


مشاهده ی همه

معرفی محصول از سایت موفقیت


مشاهده ی همه

دیدگاهتان را بنویسید

footer background